-
تعداد ارسال ها
229 -
تاریخ عضویت
-
آخرین بازدید
نوع محتوا
نمایه ها
تالارهای گفتگو
ثبت نام ها
فروشگاه
وبلاگها
تقویم
Articles
تمامی مطالب نوشته شده توسط Ali34
-
عکس سایز کوچک از "اطلاعات کاربری" از طریق کنترل پنل: • سن واقعی: 15 • اسم واقعی: علی • در 30 کلمه خود را توصیف کنید: حرف گوش کن فعال خونگرم • روزانه چقدر بازی می کنید؟ 3الی 5 ساعت • در چه ساعت هایی بازی می کنید؟ (مثلا 08:00 - 12:00): همه ساعت • چرا شما فکشن قبلی را ترک کردید: آمدن به این فکشن • برای چه می خواهید به این فکشن بیایید؟ (حداقل 30 کلمه): چون دوس دارم • چرا فکر می کنید که این فکشن جای مناسبی برای شما هست؟ چون بهش علاقه دارم • روزانه چند بار انجمن را چک می کنید؟ 3 الی 10 بار
-
- عکس بخش "اطلاعات کاربری" در UCP: - آیا شما مطمئن هستید که می خواهید از اقلیت خارج شوید؟ بله - برای چه از اقلیت استعفاء می دهید؟ رفتن به فیکشن دیگر - پیشنهادات و انتقادات خود را راجع به اقلیت و Leader آن بنویسید:عالی
-
زیبا بود ?
-
به نظر من این از همه بهتره?
-
خیلی مفید ?
-
خلاصه داستان سریال فصل اول: فصل اول مربوط به نجات لینکلن باروز از زندان است. وی به اتهام قتل برادر معاون رئیسجمهور ترنس استیدمن به مرگ محکوم شده، در حالی که او واقعاً این کار را انجام ندادهاست. او در زندان ایالتی فاکس ریور، منتظر فرارسیدن روز اجرای حکمش است. برادر او مایکل اسکافیلد که یک نابغه و مهندس سازه است، نقشهای برای فرار لینکلن طراحی میکند. مایکل دست به یک جرم میزند تا به زندان فاکس ریور برود. در زندان او برای راه پیدا کردن به درمانگاه، ادعا میکند که دیابت نوع یک دارد و با دکتر سارا تانکردی آشنا میشود. همزمان وکیل و معشوقهٔ سابق لینکلن، یعنی ورونیکا داناوان که یک وکیل است، دوباره تحقیقاتش را شروع میکند تا بیگناهی لینکلن را اثبات کند. مشخص میشود که سازمان برای لینکلن پاپوش درست کردهاست. پدر لینکلن و مایکل سالها پیش برای سازمان کار میکرده و بعد از خروجش از سازمان علیه آنها کار میکند. به همین دلیل سازمان برای انتقام، این کار را کرده است. مایکل و لینکلن به همراه شش زندانی دیگر، فرناندو سوکره، تئودور بگول، بنجامین مایلس فرانکلین، جان آبروزی، توئینر و هیوایر در قسمت آخر این فصل، از زندان میگریزند. فصل دوم: فصل دوم، هشت ساعت پس از فرار آغاز میشود. هشت فراری تقریباً از هم جدا شدهاند و هر کدام به دنبال اهداف خود میروند. براد بلیک که افسر نگهبان زندان بود، از کارش اخراج میشود و بعد از این به دنبال فراریها میرود تا با دستگیری آنها پولی به جیب بزند. همچنین ورونیکا که استیدمن را در بلکفورت مونتانا پیدا کردهاست، توسط افراد سازمان کشته میشود. چند نفر از این فراریها به دنبال گنج ۵ میلیون دلاری چارلز وستمورلند میروند که او آن را چندین سال پیش زیر خاک پنهان کردهاست. الکساندر ماهون مأمور افبیآی است که از طرف سازمان مأمور میشود تا مایکل و برادرش را که به دنبال سرنگونی رئیسجمهور فعلی (همان معاون رئیسجمهور و یکی از اعضای سازمان) هستند را متوقف سازد. او همچنین باعث کشته شدن توئینر،جان آبروزی و هیوایر میشود. مایکل به راز ماهون که خلافکاری به نام اسکار شَلِز را در باغچهٔ خانهٔ خود دفن کرده بود، پی میبرد و از او میخواهد که آنها را تعقیب نکند ولی ماهون نمیپذیرد. همچنین سازمان، پدر سارا را (فرانک تانکردی، فرماندار شیکاگو) به قتل میرساند. به دنبال این، سارا به مایکل و لینکلن میپیوندد تا با هم علیه رئیسجمهور کار کنند. مایکل و لینکلن توسط ماهون دستگیرشده و به کمک کلرمن از دست پلیسها فرار میکنند. پل کلرمن، از مأمورین سابق سازمان، به آنها میپیوندد. همچنین سی نوت دستگیر میشود و به ازای برملا کردن حقایق علیه ماهون آزاد میشود. برادران به همراه سارا، تیبگ، سوکره، بلیک و ماهون به پاناما میروند و در آنجا مایکل قتل ویل کیم(که سارا مرتکب آن شد)را گردن گرفته و به همراه ماهون،بگول و بلیک به زندان سونا میرود فصل سوم: در فصل سوم، مایکل باید نقشهای برای فرار از زندان سونا طراحی کند. سازمان الجی (پسر لینکلن) و سارا را گروگان میگیرد و او را مجبور میکند تا جیمز ویسلر را که یکی از اعضای سازمان است، از آن زندان فراری دهد. گرچن مورگان مأمور سازمان است که کارهای این دو برادر را دنبال میکند. سوکره نیز به پاناما میآید و در فرار به مایکل کمک میکند. به دلیل تأخیر در فرار، گرچن یک سر نشان لینکلن میدهد و ادعا میکند که او سارا را کشتهاست. لینکلن به همراه سوفیا (همسر جیمز ویسلر) به مایکل در راه فرار کمک میکنند. اولین نقشهٔ مایکل برای فرار شکست میخورد. مایکل با کمک لچرو (رئیس زندان سونا) نقشهای دیگر طراحی میکند. مایکل با طراحی نقشهای زیرکانه چندین زندانی را که میخواهند فرار کنند، (تی بگ (تئودور بگول)، بردلی بلیک و لچرو) را فریب میدهد و خودش به همراه ماهون، ویسلر و یک پسر نوجوان (مک گریدی) از زندان میگریزند. همچنین سوکره بعد از فرار به دلیل هویت جعلی و کمک نکردن به پلیس پاناما برای دستگیری مایکل به زندان سونا میافتد. در آخر ال جی و ویسلر معاوضه میشوند. سوفیا به دلیل اینکه ویسلر به او نگفته بود که با سازمان کار میکند، او را ترک میکند و با لینکلن زندگی میکند. فصل چهارم: در فصل چهارم مشخص میشود که زندانیان سونا شورش کردهاند و سوکره به همراه تیبگ و بلیک از آنجا گریختهاند. همچنین مشخص میشود که سارا زندهاست. در این فصل دان سلف که یکی از مأموران امنیت ملی است به پیش مایکل و دوستانش میآید و میگوید که آنها با پیدا کردن دستگاهی به نام سیلا میتوانند سازمان را نابود کنند و آزادی خودشان را تضمین سازند. در طول این فصل مایکل و همراهانش به دنبال این دستگاه هستند و بلیک نیز در این راه، جان خود را از دست میدهد. در آخر آنها سیلا را به دست میآورند و رئیس و همه اعضای سازمان دستگیر میشوند. همچنین مشخص میشود مادر مایکل، کریستینا اسکافیلد زنده است و در طول این سالها برای سازمان کار میکردهاست. او میخواهد سیلا را از چنگ مایکل دربیاورد که در آخر توسط سارا کشته میشود. در دو قسمت پایانی سریال پس از پیدا شدن سیلا و انحلال سازمان، مایکل و سارا با هم ازدواج میکنند و همه به رقص و پایکوبی مشغول میشوند تا این که پلیس سارا را به جرم قتل کریستینا اسکافیلد دستگیر میکند. مدرکی موجود نیست که قتل او دفاع از خود بوده و و به احتمال زیاد سارا محکوم خواهد شد. به همین علت مایکل نقشهای برای فراری دادن او از زندان میریزد و در هنگام اجرای این نقشه، مایکل توسط برق کشته میشود. او آزمایشهای پزشکی خود را که نشان دهنده مرگ احتمالی وی تا سه ماه دیگر است، برای سارا و برادرش کنار گذاشته بود تا آنها را بخوانند و همچنین فیلمی را که از خود ضبط کرده بود به الکس ماهون دادهاست تا آن را به سارا و برادرش بدهد تا علت کار او را درک کنند. سکانس آخر این سریال، چهار سال بعد را نشان میدهد که سوکره، ماهون، لینکلن به همراه پسر و همسر جدیدش و سارا به همراه فرزندی که از مایکل به دنیا آورده، در پاناما زندگی میکنند. سارا نام فرزندش را نیز مایکل گذاشته. سالروز مرگ مایکل، آنها به آرامگاه او میروند. فصل پنجم: در فصل پنجم مشخص میشود که مایکل زنده است و در زندانی به نام اوگاجیا در یمن زندانی شده و نام او به «کانیل اوتیس» تروریست وابسته به داعش تغییر داده شدهاست. لینکلن پس از اطلاع از ماجرا، به همراه سی-نوت -که مسلمان شده- به یمن -که درگیر جنگ داخلی با داعش شده- سفر میکند تا مایکل را نجات دهد. مایکل در اواخر دروان حبسش در زندان، موفق میشود که پس از هفت سال با سارا -همسرش که اکنون با جیکوب ازدواج کرده- ارتباط برقرار کند. مایکل پس از فرار، ابو رمال را -که رهبر داعش در یمن بوده- به دلیل گروگان گرفتن او و لینکلن و همچنین دو فراری دیگر -به نامهای جا و ویپ - از زندان را بکشد. به همین خاطر، به عنوان قاتلان ابو رمال شناخته شده و تحت تعقیب قرار میگیرند. در میان صحبتهای مایکل و لینکن مشخص میشود که کلرمن صلاحیتی برای تبرئه افراد گروه را نداشته و مایکل برای آزادی خانواده اش مجبور شده بوده تا با فردی به نام «پوسایدون» همکاری کند و مرگ خود را جعل کند. در این مدت پوسایدون به وی اجازه ارتباط به هیچکدام از افراد خانواده اش را نداده بودهاست. لینکن، جا و ویپ به منطقهای خودمختار در یمن میروند که داعش در آنجا مستقر نیست و در حین رفتن مایکل مسموم میشود. پس از آن جا تصمیم به ماندن میگیرد و لینکن و مایکل به همراه ویپ به سمت یونان میروند. سارا برای مداوای مایکل به یونان میرود و آن را درمان میکند. پس از آن برای سفر به آمریکا به فرانسه و سپس به آمریکا برمی گردند اما مایکل همچنان تحت عنوان «کانیل اوتیس» تحت تعقیب است. در دو قسمت پایانی پوسایدون (جیکوب)، سارا را در زیرزمین خانه زندانی میکند و پس از آن مایک (پسر مایکل) به دست پوسایدون افتاده و او متواری میشود. سپس مشخص میشود که ویپ پسر تیبگ بودهاست. تیبگ و پسرش (ویپ) به مایکل میپیوندند و مایکل از او میخواهد که پوسایدون را برای حفظ جان پسرش و او بکشد. تیبگ این پیشنهاد را قبول میکند. پوسایدون به شستشوی مغزی مایک میپردازد. در حین ملاقات پوسایدون زودتر افبیآی را خبر کردهاست و ملاقات تشدید میشود. در این زمان پسر تیبگ کشته میشود و اندکی بعد به علت کشتن یکی از افراد پوسایدون دستگیر میشود. در همین حال سارا و لینک مایک را پیدا میکنند و مایکل را باخبر میکنند. وی پوسایدون را فریب داده و فرار میکند، در حین فرار اوضاع را طوری جلوه میدهد که پوسایدون مجبور به شلیک به او میشود (فشنگ مشقی). آنها سپس همگی دستگیر میشوند و مایکل از مدارکی برای افشای هویت پوسایدون استفاده میکند. پس از آن هویت اصلی پوسایدون آشکار شده، مایکل نام و هویت سابقاش را پس میگیرد و فردی آزاد تلقی میشود این فیلم زیبا را حتما ببینید
-
• عکس سایز کوچک از "اطلاعات کاربری" از طریق کنترل پنل: • سن واقعی: 16 • اسم واقعی: علی • در 30 کلمه خود را توصیف کنید: اروم و خوش اخلاق شوخ • روزانه چقدر بازی می کنید؟ 4 • در چه ساعت هایی بازی می کنید؟ (مثلا 08:00 - 12:00): 15:00 -17:00 • چرا شما فکشن قبلی را ترک کردید: لیدرش رفت • برای چه می خواهید به این فکشن بیایید؟ (حداقل 30 کلمه): دوست دارم • چرا فکر می کنید که این فکشن جای مناسبی برای شما هست؟ چون فکشن خوبیه • روزانه چند بار انجمن را چک می کنید؟ 5 6 بار
-
مشکل نت تایپ در پی اسفور
Ali34 پاسخی برای amirrezagholipour ارسال کرد در موضوع : Playstation | پلی استیشن
باید نتتو چینج کنی -
• عکس سایز کوچک از "اطلاعات کاربری" از طریق کنترل پنل: • سن واقعی: 16 • اسم واقعی: علی • در 30 کلمه خود را توصیف کنید: عاشق کار و علاقه به اوت • روزانه چقدر بازی می کنید؟ بیش تر از ۵ ساعت • در چه ساعت هایی بازی می کنید؟ (مثلا 08:00 - 12:00): بیش تر موقع ها ظهر ها و شب ها • چرا شما فکشن قبلی را ترک کردید: یادم نمیاد چرا ترک کردم • برای چه می خواهید به این فکشن بیایید؟ (حداقل 30 کلمه): فکشن خیلی خوبیه • چرا فکر می کنید که این فکشن جای مناسبی برای شما هست؟ چون تجربه دسته متوسط رو دارم • روزانه چند بار انجمن را چک می کنید؟ ۵ بار
-
اونجوری هم اگه باشه مدیک موقع راب هم میتونه به رابر ها جون بده و هم به پلیس ها همزمان جون بده
-
• عکس سایز کوچک از "اطلاعات کاربری" از طریق کنترل پنل: • سن واقعی: 16 • اسم واقعی: علی • در 30 کلمه خود را توصیف کنید: پسر خوب و فعال و با تجربه • روزانه چقدر بازی می کنید؟ 7 8 ساعت • در چه ساعت هایی بازی می کنید؟ (مثلا 08:00 - 12:00): معلوم نیست • چرا شما فکشن قبلی را ترک کردید: یادم نمیاد • برای چه می خواهید به این فکشن بیایید؟ (حداقل 30 کلمه): لیدرش عشقه و فکشن خوبیه • چرا فکر می کنید که این فکشن جای مناسبی برای شما هست؟ چون تجربشو دارم • روزانه چند بار انجمن را چک می کنید؟ بالای ۱۰ بار
-
جالب بود
-
• عکس سایز کوچک از "اطلاعات کاربری" از طریق کنترل پنل: • سن واقعی: 16 • اسم واقعی: علی • در 30 کلمه خود را توصیف کنید: حرف گوش کن-فعال-خونگرم-منظم • روزانه چقدر بازی می کنید؟ 3الی 5 ساعت • در چه ساعت هایی بازی می کنید؟ (مثلا 08:00 - 12:00): بیشتر ظهر ها • چرا شما فکشن قبلی را ترک کردید: امدن به این فکشن • برای چه می خواهید به این فکشن بیایید؟ (حداقل 30 کلمه): از پلیس خوشم میاد • چرا فکر می کنید که این فکشن جای مناسبی برای شما هست؟ چچون به این فکشن علاقه دارم • روزانه چند بار انجمن را چک می کنید؟ 3الی6 بار
-
- عکس بخش "اطلاعات کاربری" در UCP: - آیا شما مطمئن هستید که می خواهید از اقلیت خارج شوید؟ بلله - برای چه از اقلیت استعفاء می دهید؟ میخواهم به دسته ویژه بروم - پیشنهادات و انتقادات خود را راجع به اقلیت و Leader آن بنویسید: leader بسیار عالی بود