رفتن به مطلب
مرورگر پیشنهادی آرساکیا گیم مرورگر های تحت موتور کرومیوم می‌باشد، برای دانلود روی مرورگر انتخابی خود کلیک کنید
Google Chrome Microsoft Edge Ungoogled Chromium Brave Opera GX Opera

SFC

سرپرست کارکنان
  • تعداد ارسال ها

    2647
  • تاریخ عضویت

  • آخرین بازدید

  • روز های برد

    23
  • حمایت مالی

    20,000 تومان 

پاسخ های دیدگاه ها ارسال شده توسط SFC

  1. آآآآآآآآ

    این قبول نیست من یادم رفته بود

     

    چهارشنبه سوریتون مبارک???

  2. ز کوی یار میآید نسیم باد نوروزی

    از این باد آر مدد خواهی چراغ دل برافروزی

    به صحرا رو که از دامن غبار غم بیفشانی

    به گلزار آی کز بلبل غزل گفتن بیاموزی

    .

    .

    راستی برای عید چی کارا کردید؟ ??

  3. گوش کن ، فصل بهار آمده است

    دلخوشی باز به بار آمده است

    گوش کن ، فصل نگاه من و تو

    با دلی شاد به کار آمده است

     پیشاپیش نوروز مبارک

  4. ز کوی یار میآید نسیم باد نوروزی

    از این باد آر مدد خواهی چراغ دل برافروزی

    به صحرا رو که از دامن غبار غم بیفشانی

    به گلزار آی کز بلبل غزل گفتن بیاموزی

    .

    .

    راستی برای عید چی کارا کردید؟ ??

  5. کاش برمیگشتم به اون شبی که ازت خواستم زود صبحش کنی ??

    شاید میتونستم قشنگ تر شروعش کنم : )

  6. اگر بار گران بودیم رفتیم ❤️✋?

    1. SFC

      SFC

      رسول جون شدید دوست دارم عزیزم ❤️

      ایشالا همیشه شاد باشی 

      با هم در ارتباطیم دیگهههه??

    2. (نمایش 16 پاسخ دیگر داده شده به این وضعیت)

  7. ای نی محزون کجایی؟ سوختیم
    تیره شد آیینه‌ای کافروختیم

    ،

    آه از آن آتش که ما در خود زدیم
    دود سرگردان بی سامان شدیم

    ،

    راندگان دل نهاده با وطن
    ماندگان غربت طاقت شکن

    ،

    باغ این آیینه بی برگ و نواست
    آن بهارانگیز گل گستر کجاست

    ،

    سینه می‌جوشد ز درد بی زبان
    ای نوای بی نوا، نی را بخوان!

    ،

    نی حدیث حسرت و حرمان ماست
    نی دوای در بی‌درمان ماست

    ،

    نی خبر دارد از آن باران که ریخت
    آشیان لک لکی از هم گیسخت

    ،

    نی خبر دارد از آن گم کرده جفت
    آهوی کوهی که جز  در خون نخفت

    ،

    نی خبر دارد ز اشک پهلوان
    دشنه در پهلوی سهراب جوان

    ،

    نی خبر دارد از آن مردان مرد
    خونشان گلگونه رخسار زرد

    ،

    نی خبر درد ز درد اشتیاق
    سینه های شرحه شرحه از فراق

    ،

    بشنو از نی چون حکایت می‌کند
    از جدایی ها شکایت می‌کند

    --------------------------------------------------------------------------------

    امیر هوشنگ ابتهاج

    روحش شاد و یادش تا ابد در قلب ما ماندگار

     

     

    1. SFC

      SFC

      @DARTHHOOMAN عالی بود عزیزم منتظر بودم محدودیت حساب کاربری برداشته شه توی پیام شخصی باهم صحبت کنیم

      در هر حال باید بگم:

      شعر درد است و شاعر راوی آن.

      موردی که تو پیام شخصی بیشتر صحبت می کنیم ❣️

    2. (نمایش 16 پاسخ دیگر داده شده به این وضعیت)

  8. ای نی محزون کجایی؟ سوختیم
    تیره شد آیینه‌ای کافروختیم

    ،

    آه از آن آتش که ما در خود زدیم
    دود سرگردان بی سامان شدیم

    ،

    راندگان دل نهاده با وطن
    ماندگان غربت طاقت شکن

    ،

    باغ این آیینه بی برگ و نواست
    آن بهارانگیز گل گستر کجاست

    ،

    سینه می‌جوشد ز درد بی زبان
    ای نوای بی نوا، نی را بخوان!

    ،

    نی حدیث حسرت و حرمان ماست
    نی دوای در بی‌درمان ماست

    ،

    نی خبر دارد از آن باران که ریخت
    آشیان لک لکی از هم گیسخت

    ،

    نی خبر دارد از آن گم کرده جفت
    آهوی کوهی که جز  در خون نخفت

    ،

    نی خبر دارد ز اشک پهلوان
    دشنه در پهلوی سهراب جوان

    ،

    نی خبر دارد از آن مردان مرد
    خونشان گلگونه رخسار زرد

    ،

    نی خبر درد ز درد اشتیاق
    سینه های شرحه شرحه از فراق

    ،

    بشنو از نی چون حکایت می‌کند
    از جدایی ها شکایت می‌کند

    --------------------------------------------------------------------------------

    امیر هوشنگ ابتهاج

    روحش شاد و یادش تا ابد در قلب ما ماندگار

     

     

  9. ای نی محزون کجایی؟ سوختیم
    تیره شد آیینه‌ای کافروختیم

    ،

    آه از آن آتش که ما در خود زدیم
    دود سرگردان بی سامان شدیم

    ،

    راندگان دل نهاده با وطن
    ماندگان غربت طاقت شکن

    ،

    باغ این آیینه بی برگ و نواست
    آن بهارانگیز گل گستر کجاست

    ،

    سینه می‌جوشد ز درد بی زبان
    ای نوای بی نوا، نی را بخوان!

    ،

    نی حدیث حسرت و حرمان ماست
    نی دوای در بی‌درمان ماست

    ،

    نی خبر دارد از آن باران که ریخت
    آشیان لک لکی از هم گیسخت

    ،

    نی خبر دارد از آن گم کرده جفت
    آهوی کوهی که جز  در خون نخفت

    ،

    نی خبر دارد ز اشک پهلوان
    دشنه در پهلوی سهراب جوان

    ،

    نی خبر دارد از آن مردان مرد
    خونشان گلگونه رخسار زرد

    ،

    نی خبر درد ز درد اشتیاق
    سینه های شرحه شرحه از فراق

    ،

    بشنو از نی چون حکایت می‌کند
    از جدایی ها شکایت می‌کند

    --------------------------------------------------------------------------------

    امیر هوشنگ ابتهاج

    روحش شاد و یادش تا ابد در قلب ما ماندگار

     

     

  10. ای نی محزون کجایی؟ سوختیم
    تیره شد آیینه‌ای کافروختیم

    ،

    آه از آن آتش که ما در خود زدیم
    دود سرگردان بی سامان شدیم

    ،

    راندگان دل نهاده با وطن
    ماندگان غربت طاقت شکن

    ،

    باغ این آیینه بی برگ و نواست
    آن بهارانگیز گل گستر کجاست

    ،

    سینه می‌جوشد ز درد بی زبان
    ای نوای بی نوا، نی را بخوان!

    ،

    نی حدیث حسرت و حرمان ماست
    نی دوای در بی‌درمان ماست

    ،

    نی خبر دارد از آن باران که ریخت
    آشیان لک لکی از هم گیسخت

    ،

    نی خبر دارد از آن گم کرده جفت
    آهوی کوهی که جز  در خون نخفت

    ،

    نی خبر دارد ز اشک پهلوان
    دشنه در پهلوی سهراب جوان

    ،

    نی خبر دارد از آن مردان مرد
    خونشان گلگونه رخسار زرد

    ،

    نی خبر درد ز درد اشتیاق
    سینه های شرحه شرحه از فراق

    ،

    بشنو از نی چون حکایت می‌کند
    از جدایی ها شکایت می‌کند

    --------------------------------------------------------------------------------

    امیر هوشنگ ابتهاج

    روحش شاد و یادش تا ابد در قلب ما ماندگار

     

     

  11. ای نی محزون کجایی؟ سوختیم
    تیره شد آیینه‌ای کافروختیم

    ،

    آه از آن آتش که ما در خود زدیم
    دود سرگردان بی سامان شدیم

    ،

    راندگان دل نهاده با وطن
    ماندگان غربت طاقت شکن

    ،

    باغ این آیینه بی برگ و نواست
    آن بهارانگیز گل گستر کجاست

    ،

    سینه می‌جوشد ز درد بی زبان
    ای نوای بی نوا، نی را بخوان!

    ،

    نی حدیث حسرت و حرمان ماست
    نی دوای در بی‌درمان ماست

    ،

    نی خبر دارد از آن باران که ریخت
    آشیان لک لکی از هم گیسخت

    ،

    نی خبر دارد از آن گم کرده جفت
    آهوی کوهی که جز  در خون نخفت

    ،

    نی خبر دارد ز اشک پهلوان
    دشنه در پهلوی سهراب جوان

    ،

    نی خبر دارد از آن مردان مرد
    خونشان گلگونه رخسار زرد

    ،

    نی خبر درد ز درد اشتیاق
    سینه های شرحه شرحه از فراق

    ،

    بشنو از نی چون حکایت می‌کند
    از جدایی ها شکایت می‌کند

    --------------------------------------------------------------------------------

    امیر هوشنگ ابتهاج

    روحش شاد و یادش تا ابد در قلب ما ماندگار

     

     

  12. ای نی محزون کجایی؟ سوختیم
    تیره شد آیینه‌ای کافروختیم

    ،

    آه از آن آتش که ما در خود زدیم
    دود سرگردان بی سامان شدیم

    ،

    راندگان دل نهاده با وطن
    ماندگان غربت طاقت شکن

    ،

    باغ این آیینه بی برگ و نواست
    آن بهارانگیز گل گستر کجاست

    ،

    سینه می‌جوشد ز درد بی زبان
    ای نوای بی نوا، نی را بخوان!

    ،

    نی حدیث حسرت و حرمان ماست
    نی دوای در بی‌درمان ماست

    ،

    نی خبر دارد از آن باران که ریخت
    آشیان لک لکی از هم گیسخت

    ،

    نی خبر دارد از آن گم کرده جفت
    آهوی کوهی که جز  در خون نخفت

    ،

    نی خبر دارد ز اشک پهلوان
    دشنه در پهلوی سهراب جوان

    ،

    نی خبر دارد از آن مردان مرد
    خونشان گلگونه رخسار زرد

    ،

    نی خبر درد ز درد اشتیاق
    سینه های شرحه شرحه از فراق

    ،

    بشنو از نی چون حکایت می‌کند
    از جدایی ها شکایت می‌کند

    --------------------------------------------------------------------------------

    امیر هوشنگ ابتهاج

    روحش شاد و یادش تا ابد در قلب ما ماندگار

     

     

  13. طوطی از همواری آیینه می آید به حرف

    پیش ارباب سخن زنهار لوح ساده باش

    خنده رسوا می نماید پسته بی مغز را

    چون نداری مایه، ازلاف سخن آزاده باش

  14. یه آدم خوب برای خودتون نگه دارین ??

  15. طوطی از همواری آیینه می آید به حرف

    پیش ارباب سخن زنهار لوح ساده باش

    خنده رسوا می نماید پسته بی مغز را

    چون نداری مایه، ازلاف سخن آزاده باش

  16. طوطی از همواری آیینه می آید به حرف

    پیش ارباب سخن زنهار لوح ساده باش

    خنده رسوا می نماید پسته بی مغز را

    چون نداری مایه، ازلاف سخن آزاده باش

  17. طوطی از همواری آیینه می آید به حرف

    پیش ارباب سخن زنهار لوح ساده باش

    خنده رسوا می نماید پسته بی مغز را

    چون نداری مایه، ازلاف سخن آزاده باش

    1. SFC

      SFC

      @RoseRain، ❤️

      @Toofan، ❤️

      @Nervure، ❤️

      @EnDWaY، ❤️

      @Sepehr، ❤️

      @Meliva، دیگه عمری به پاش گذاشته بودیم ولی حق بود ❤️

      @OddiN، ❤️

       

       

       

    2. (نمایش 24 پاسخ دیگر داده شده به این وضعیت)

  18. طوطی از همواری آیینه می آید به حرف

    پیش ارباب سخن زنهار لوح ساده باش

    خنده رسوا می نماید پسته بی مغز را

    چون نداری مایه، ازلاف سخن آزاده باش

  19. طوطی از همواری آیینه می آید به حرف

    پیش ارباب سخن زنهار لوح ساده باش

    خنده رسوا می نماید پسته بی مغز را

    چون نداری مایه، ازلاف سخن آزاده باش

  20. نبری گمان که یعنی به خدا رسیـده باشی
    تو ز خود نرفته بیرون به کجا رسیده باشی
    -بیدل دهلوی

  21. خوش باش ،که هرکه راز داند
    داند که خوشی، خوشی کشاند...?
    شیرین چو شکر تو باش شاکر
    شاکر هم دَم شکر ستاند...?
    (مولانای جان...❤️)

  22. امروز ترا دسترس فردا نیست
    و اندیشه فردات به جز سودا نیست
    ضایع مکن این دم ار دلت شیدا نیست
    کاین باقی عمر را بها پیدا نیست

     

    خیام

    چون بزرگداشتش بود.

×
×
  • اضافه کردن...