-
تعداد ارسال ها
3006 -
تاریخ عضویت
-
آخرین بازدید
-
روز های برد
24
نوع محتوا
نمایه ها
تالارهای گفتگو
ثبت نام ها
فروشگاه
وبلاگها
تقویم
Articles
تمامی مطالب نوشته شده توسط SFC
-
ای نی محزون کجایی؟ سوختیم
تیره شد آیینهای کافروختیم،
آه از آن آتش که ما در خود زدیم
دود سرگردان بی سامان شدیم،
راندگان دل نهاده با وطن
ماندگان غربت طاقت شکن،
باغ این آیینه بی برگ و نواست
آن بهارانگیز گل گستر کجاست،
سینه میجوشد ز درد بی زبان
ای نوای بی نوا، نی را بخوان!،
نی حدیث حسرت و حرمان ماست
نی دوای در بیدرمان ماست،
نی خبر دارد از آن باران که ریخت
آشیان لک لکی از هم گیسخت،
نی خبر دارد از آن گم کرده جفت
آهوی کوهی که جز در خون نخفت،
نی خبر دارد ز اشک پهلوان
دشنه در پهلوی سهراب جوان،
نی خبر دارد از آن مردان مرد
خونشان گلگونه رخسار زرد،
نی خبر درد ز درد اشتیاق
سینه های شرحه شرحه از فراق،
بشنو از نی چون حکایت میکند
از جدایی ها شکایت میکند--------------------------------------------------------------------------------
امیر هوشنگ ابتهاج
روحش شاد و یادش تا ابد در قلب ما ماندگار
- نمایش دیدگاه های قبلی بیشتر 14
-
با برداشت یک کلمه از شعر بالا شروع میکنیم. با نام خدا
بِشنو از نِی که در قصر وجود / خانه کرده بغض و غصه در سرود
بشنو از نِی آنچه گوید ای جوان / انچه مانده از نِدای رفتگان
انچه گوید گرچه ماند همچو قند / کار قند اسان کند درمان و پند
پند نی بشنو بدان خواهی رسید / کار مور و میر در پایان یکیست
در بند و رنج و فرقت یار حسرتیست/
از پی حسرت بر عاشق بندگیست
ای نی عاشق چگونه حسرتیست /
کندر پی ان عاشقان را بندگیست؟
بشنو از هومن گر این عشق لطیف /
در دل اید عاشقان را رعفتیست
کار فلک بر چرخ و روزی در سکوت /
میدهد رَب از پی حُسن سجود
با افتخار توی نیم ساعت موفق به سراییدن این شر شدم
-
@DARTHHOOMAN عالی بود عزیزم منتظر بودم محدودیت حساب کاربری برداشته شه توی پیام شخصی باهم صحبت کنیم
در هر حال باید بگم:
شعر درد است و شاعر راوی آن.
موردی که تو پیام شخصی بیشتر صحبت می کنیم
-
طوطی از همواری آیینه می آید به حرف
پیش ارباب سخن زنهار لوح ساده باش
خنده رسوا می نماید پسته بی مغز را
چون نداری مایه، ازلاف سخن آزاده باش