علی یه افسر پلیس توی سرور بود. نه از اون پلیسای همیشهسختگیر، نه خیلی شلول. یه پلیس منظم، جدی، ولی با سلیقه خاص خودش.
مدتها بود دنبال یه ماشین خوب میگشت برای تعقیبوگریز. ماشین قبلیش داغون شده بود توی یک تعقیب وسط شهر.
یه روز که توی گاراژ داشت ماشینا رو نگاه میکرد، یه ماشین قدیمی سبز رنگ دید. بدنهاش پر از استیکر بود، با اون رنگ لجنی خاص. یه چیزی تو دلش گفت: "همینه"
ماشینو خرید .
فرداش چند تا از همکاراش که دیدنش گفتن:
"علی این چرا شبیه Chick Hicks تو کارتون ماشینهاست؟"
خندید و گفت:
"دقیقاً واسه همینه که خریدمش. اسمش هم همینه گذاشتم: Chick Hicks."
از اون روز، علی با اون ماشین سبز، توی خیابونا میچرخید، دنبال خلافکارا. نه به خاطر اینکه Chick Hicks قهرمانه، نه چون سریعترین ماشینه…
فقط چون خاص بود، مثل خودش.
ماشین شاید خیلی خفن نبود، ولی صداش خاص بود. قیافهاش عجیب بود شاید اما
هر وقت یه خلافکار با سرعت فرار میکرد، پشت سرش، صدای موتور وحشیه ماشین میاومد و علی، جدی و بیحرف، دنده رو عوض میکرد و دنبال هدفش بود
چون...
@Scorpro
ممنون میشم واکنش بزارین زیر این تاپیک چون براش وقت گذاشتم و دلم میخواد دیده شه این تاپیک.
داش علی KichiAwo