به نام خدا | In the name of God
خبر گزاریه UNoFFiciaL | نبرد خونین
نبرد خونین – قسمت سوم: آتش انتقام
تاریخ 18-07-2025 | ساعت: حدود 23:30
روایت از دید D-Roy؛ عضو ارشد Ballas Family
شب آرامی نبود؛ محلهی Ganton زیر نور خیابانها سایههای طولانی انداخته بود اما در یک ساختمان متروکه، جو آمادهباش و تنش به اوج رسیده بود.
D-Roy با چشمانی خسته و پر از خشم به عکس سوخته برادرش نگاه میکرد؛ برادری که در حملهی روز به انبار اسلحه کشته شده بود.
– «فکر کردند میتوانند ما را نابود کنند؟ اشتباه کردند. حالا وقت انتقام است.»
پنج نفر از اعضای زخمخورده و پرخون Ballas دور او جمع شده بودند، همه مسلح و آمادهی نبرد.
پیرمرد باتجربهی Smoke با نگاهی نگران گفت:
– «D-Roy، اوضاع بدتر شده. دولت گارد ملی فرستاده، کار سختتر شده.»
D-Roy نقشهی دقیق مقر FBI را روی میز پهن کرد و با صدایی محکم گفت:
– «آنها هنوز چیزی از ما نمیدانند. امشب ضربهای سهمگین به قلبشان میزنیم و نشان میدهیم Ballas هنوز زنده است.
چند ساعت بعد، سه خودرو بدون پلاک و بیصدا از پارکینگ ساختمان متروکه خارج شدند.
در یکی از خودروها، D-Roy نشسته بود و اسلحهاش را با دقت تمیز میکرد، چشمانش شعلهور از خشم و تمرکز بود.
در دفتر فرماندهی FBI، Agent Carter تازه داشت از خبر تصرف انبار اسلحه لذت میبرد که ناگهان ساعت ۲۳:۴۵ صدای انفجاری مهیب ساختمان را لرزاند.
– «کارتـــر! حملهی سنگینی به پشتبام شده! نیروهای گارد ملی در راهاند!»
او بدون لحظهای تردید، سلاحش را برداشت و به سمت پشتبام دوید. دود غلیظ و صدای آژیرها فضای فرماندهی را پر کرده بود.
حملهی Ballas از سه محور اصلی آغاز شده بود. هدف مشخص بود: نابودی کامل مرکز عملیات FBI در جنوب لسسانتوس.
D-Roy با ماسکی سیاه و ژاکت ضدگلوله، پیش میرفت. دو مأمور جلویش ایستادند اما پیش از آنکه واکنشی نشان دهند، از پای درآمدند.
Agent Carter پشت دوربینها وضعیت را زیر نظر داشت و صدای کدهای اضطراری پخش میشد:
– «بخش A سقوط کرد... نیروهای گارد ملی هنوز نرسیدهاند... ما زیر آتشیم!»
او لبخندی تلخ زد و زیر لب گفت:
– «این فقط شروع کار است...»
درگیری تا سحرگاه ادامه داشت. ساختمان FBI دچار خسارات سنگین شد و تعداد زیادی مجروح و کشته به جا گذاشت.
نیروهای گارد ملی تازه وارد منطقه شده بودند که D-Roy و افرادش با تاکتیکی استادانه و بیسروصدا عقبنشینی کردند.
اما پیش از ترک محل، پیام روشنی روی دیوار اسپری کردند:
"Ballas Still Bleeds — And We Never Forget."
«Ballas هنوز خونریزی میکند... و هیچگاه فراموش نمیکند.»
Agent Carter ایستاده بود و به آن پیام نگاه میکرد؛ پیام تهدیدی که خبر از جنگی تمامعیار در لسسانتوس میداد.
این تازه آغاز نبردی بود که قرار بود همهچیز را تغییر دهد...
نظر با واکنش فراموش نشه جیگرا