رفتن به مطلب
مرورگر پیشنهادی آرساکیا گیم مرورگر های تحت موتور کرومیوم می‌باشد، برای دانلود روی مرورگر انتخابی خود کلیک کنید
Google Chrome Microsoft Edge Ungoogled Chromium Brave Opera GX Opera

گلوله یک میلیون دلاری


ElmiraKamrani58

ارسال‌های توصیه شده

پروفایل کاربری: Stormi.png

 

مقدمه: داستانی کوتاه, غم انگیز و تاثیر گذار به همراه شیوه ای نو در زمینه داستان های متحرک, در صورت استقبال همواره در خدمتتون خواهم بود.

 

در یک روز طوفانی...

شخصی که به او خیانت شده بود نزد یک هیتمن رفت و از او درخواست کرد به زندگی معشوقه اش برای همیشه خاتمه بده!

هیتمن در پاسخ به او گفت: من بعد از عاشق شدن توبه کردم و از فردا زندگی تازه ای رو شروع خواهم کرد!

 

مرد نگاهی به زندگی فلاکت بار هیتمن انداخت  و ناگهان اسلحه ای را با یک گلوله در کشوی نیمه باز, میز کار او دید و گفت من در ازای یک گلوله یک میلیون دلار به تو خواهم داد! ایا یک گلوله, ارزش رد کردن چنین پیشنهاد بزرگی رو داره؟

هیتمن وسوسه شد! و پیشنهاد رو پذیرفت! 

 

ان شب هوا بشدت طوفانی بود! هیتمن خود را در محل مورد نظر حاضر کرد!

ezgif.com-video-to-gif-(1).gif

 در ساعت مقرر  و محل مورد نظر....

اتوبوسی در کنار جاده توقف کرد و خانمی با مانتوی سفید پیاده شد و درتاریکی شب زیر یک درخت, منتظر بند امدن باران بود.

هیتمن با سرعت به سمت زن حرکت کرد و بدون فوت وقت اسلحه رو بیرون اورد و به سمت پیشانی زن نشانه رفت, بدون درنگ فورا ماشه رو کشید!!!

پیکر بی جان زن, به زمین نقش بست!

 

همان جا موبایل خود رو بیرون  اورد و با خوشحالی به زنی که عاشقش بود زنگ زد تا خبر میلیونر شدن شان را بدهد!

ناگهان گوشی مقتول در تاریکی شروع به زنگ خوردن کرد و با دیدن شماره خود روی صفحه نمایش برای یک لحظه قلبش تیر کشید....

مرد ساعت ها به پیکر غرق در خون زن خیره مانده بود و جرات دیدن صورت زن را نداشت که مبادا با واقعیت تلخ تری روبرو شود, گویا زمین و زمان برای همیشه در ان مکان متوقف گشته بود.

                                                                                                   پایان     

بیست مردادماه- یک هزار و چهارصدو دو.   

@ArSaCiA              

        722517_241111.png

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

در 1 دقیقه قبل، ElmiraKamrani58 گفته است:

پروفایل کاربری: Stormi.png

 

مقدمه: داستانی کوتاه, غم انگیز و تاثیر گذار به همراه شیوه ای نو در زمینه داستان های متحرک, در صورت استقبال همواره در خدمتتون خواهم بود.

 

در یک روز طوفانی...

شخصی که به او خیانت شده بود نزد یک هیتمن رفت و از او درخواست کرد به زندگی معشوقه اش برای همیشه خاتمه بده!

هیتمن در پاسخ به او گفت: من بعد از عاشق شدن توبه کردم و از فردا زندگی تازه ای رو شروع خواهم کرد!

 

مرد نگاهی به زندگی فلاکت بار هیتمن انداخت  و ناگهان اسلحه ای را با یک گلوله در کشوی نیمه باز, میز کار او دید و گفت من در ازای یک گلوله یک میلیون دلار به تو خواهم داد! ایا یک گلوله, ارزش رد کردن چنین پیشنهاد بزرگی رو داره؟

هیتمن وسوسه شد! و پیشنهاد رو پذیرفت! 

 

ان شب هوا بشدت طوفانی بود! هیتمن خود را در محل مورد نظر حاضر کرد!

ezgif.com-video-to-gif-(1).gif

 در ساعت مقرر  و محل مورد نظر....

اتوبوسی در کنار جاده توقف کرد و خانمی با مانتوی سفید پیاده شد و درتاریکی شب زیر یک درخت, منتظر بند امدن باران بود.

هیتمن با سرعت به سمت زن حرکت کرد و بدون فوت وقت اسلحه رو بیرون اورد و به سمت پیشانی زن نشانه رفت, بدون درنگ فورا ماشه رو کشید!!!

پیکر بی جان زن, به زمین نقش بست!

 

همان جا موبایل خود رو بیرون  اورد و با خوشحالی به زنی که عاشقش بود زنگ زد تا خبر میلیونر شدن شان را بدهد!

ناگهان گوشی مقتول در تاریکی شروع به زنگ خوردن کرد و با دیدن شماره خود روی صفحه نمایش برای یک لحظه قلبش تیر کشید....

مرد ساعت ها به پیکر غرق در خون زن خیره مانده بود و جرات دیدن صورت زن را نداشت که مبادا با واقعیت تلخ تری روبرو شود, گویا زمین و زمان برای همیشه در ان مکان متوقف گشته بود.

                                                                                                   پایان     

بیست مردادماه- یک هزار و چهارصدو دو.   

@ArSaCiA              

مثل همیشه عالی (نخونده میگم)

http://agsa.arsacia.ir/players/bars/XKasra_Morrison.png

فهمیدن زبون آدم نفهم سخت تر از یادگیری زبان انگلیسی و آلمانی و فرانسوی هست...

 

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

?قشنگ بود

─────────· · · · · · ⌞?⌝ · · · · · ·─────────

  ???? ?????? ????

 

 

          

                   

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

یک سوال یعنی چهره زنشو نمیشناخت که زنشو کشت؟

عالی

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

مخفی کننده
در 11 ساعت قبل، ElmiraKamrani58 گفته است:

پروفایل کاربری: Stormi.png

 

مقدمه: داستانی کوتاه, غم انگیز و تاثیر گذار به همراه شیوه ای نو در زمینه داستان های متحرک, در صورت استقبال همواره در خدمتتون خواهم بود.

 

در یک روز طوفانی...

شخصی که به او خیانت شده بود نزد یک هیتمن رفت و از او درخواست کرد به زندگی معشوقه اش برای همیشه خاتمه بده!

هیتمن در پاسخ به او گفت: من بعد از عاشق شدن توبه کردم و از فردا زندگی تازه ای رو شروع خواهم کرد!

 

مرد نگاهی به زندگی فلاکت بار هیتمن انداخت  و ناگهان اسلحه ای را با یک گلوله در کشوی نیمه باز, میز کار او دید و گفت من در ازای یک گلوله یک میلیون دلار به تو خواهم داد! ایا یک گلوله, ارزش رد کردن چنین پیشنهاد بزرگی رو داره؟

هیتمن وسوسه شد! و پیشنهاد رو پذیرفت! 

 

ان شب هوا بشدت طوفانی بود! هیتمن خود را در محل مورد نظر حاضر کرد!

ezgif.com-video-to-gif-(1).gif

 در ساعت مقرر  و محل مورد نظر....

اتوبوسی در کنار جاده توقف کرد و خانمی با مانتوی سفید پیاده شد و درتاریکی شب زیر یک درخت, منتظر بند امدن باران بود.

هیتمن با سرعت به سمت زن حرکت کرد و بدون فوت وقت اسلحه رو بیرون اورد و به سمت پیشانی زن نشانه رفت, بدون درنگ فورا ماشه رو کشید!!!

پیکر بی جان زن, به زمین نقش بست!

 

همان جا موبایل خود رو بیرون  اورد و با خوشحالی به زنی که عاشقش بود زنگ زد تا خبر میلیونر شدن شان را بدهد!

ناگهان گوشی مقتول در تاریکی شروع به زنگ خوردن کرد و با دیدن شماره خود روی صفحه نمایش برای یک لحظه قلبش تیر کشید....

مرد ساعت ها به پیکر غرق در خون زن خیره مانده بود و جرات دیدن صورت زن را نداشت که مبادا با واقعیت تلخ تری روبرو شود, گویا زمین و زمان برای همیشه در ان مکان متوقف گشته بود.

                                                                                                   پایان     

بیست مردادماه- یک هزار و چهارصدو دو.   

@ArSaCiA              

مثل همیشه عالی و بی نقص.

داستانش جالب و در عین حال غم‌انگیز بود?

منتظر داستان های متحرک بعدی هستیم.

Olden.png

367325_24ezgif-com-effects-1-.gifcc4125_24TVdb-ezgif-com-resize.gif367325_24ezgif-com-effects-1-.gif

Noxious.png

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

در 1 ساعت قبل، ElmiraKamrani58 گفته است:

پروفایل کاربری: Stormi.png

 

مقدمه: داستانی کوتاه, غم انگیز و تاثیر گذار به همراه شیوه ای نو در زمینه داستان های متحرک, در صورت استقبال همواره در خدمتتون خواهم بود.

 

در یک روز طوفانی...

شخصی که به او خیانت شده بود نزد یک هیتمن رفت و از او درخواست کرد به زندگی معشوقه اش برای همیشه خاتمه بده!

هیتمن در پاسخ به او گفت: من بعد از عاشق شدن توبه کردم و از فردا زندگی تازه ای رو شروع خواهم کرد!

 

مرد نگاهی به زندگی فلاکت بار هیتمن انداخت  و ناگهان اسلحه ای را با یک گلوله در کشوی نیمه باز, میز کار او دید و گفت من در ازای یک گلوله یک میلیون دلار به تو خواهم داد! ایا یک گلوله, ارزش رد کردن چنین پیشنهاد بزرگی رو داره؟

هیتمن وسوسه شد! و پیشنهاد رو پذیرفت! 

 

ان شب هوا بشدت طوفانی بود! هیتمن خود را در محل مورد نظر حاضر کرد!

ezgif.com-video-to-gif-(1).gif

 در ساعت مقرر  و محل مورد نظر....

اتوبوسی در کنار جاده توقف کرد و خانمی با مانتوی سفید پیاده شد و درتاریکی شب زیر یک درخت, منتظر بند امدن باران بود.

هیتمن با سرعت به سمت زن حرکت کرد و بدون فوت وقت اسلحه رو بیرون اورد و به سمت پیشانی زن نشانه رفت, بدون درنگ فورا ماشه رو کشید!!!

پیکر بی جان زن, به زمین نقش بست!

 

همان جا موبایل خود رو بیرون  اورد و با خوشحالی به زنی که عاشقش بود زنگ زد تا خبر میلیونر شدن شان را بدهد!

ناگهان گوشی مقتول در تاریکی شروع به زنگ خوردن کرد و با دیدن شماره خود روی صفحه نمایش برای یک لحظه قلبش تیر کشید....

مرد ساعت ها به پیکر غرق در خون زن خیره مانده بود و جرات دیدن صورت زن را نداشت که مبادا با واقعیت تلخ تری روبرو شود, گویا زمین و زمان برای همیشه در ان مکان متوقف گشته بود.

                                                                                                   پایان     

بیست مردادماه- یک هزار و چهارصدو دو.   

@ArSaCiA              

عالی 

انتظار آخرشو نداشتم ?

 

کاشکــی همچو جسم فــردی کـه         قـوطه ور بود, در بَرِه روی زمین

کمی جنبش داشتی در پی مفهومـش        کـه فقط آرزوی تو بــوده همین 

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

در 16 ساعت قبل، Robert گفته است:

یک سوال یعنی چهره زنشو نمیشناخت که زنشو کشت؟

عالی

منطیغه

ویرایش شده توسط FeaRLeSS

 

 

                        

                            𝓨𝓸𝓾 𝓭𝓸𝓷𝓽 𝓱𝓪𝓿𝓮 𝓫𝓪𝓵𝓵𝓼 𝓽𝓸 𝓼𝓪𝔂 𝓫𝓾𝓵𝓵𝓼𝓱𝓲𝓽 𝓲𝓷 𝓶𝔂 𝓯𝓪𝓬𝓮                                                                                                                    𝓝𝓸 𝓸𝓷𝓮 𝓬𝓪𝓻𝓮𝓭 𝔀𝓱𝓸 𝓲 𝔀𝓪𝓼 𝓾𝓷𝓽𝓲𝓵 𝓲 𝓹𝓾𝓽 𝓸𝓷 𝓽𝓱𝓮 𝓶𝓪𝓼𝓴

 

 

𝓝𝓾𝓶𝓫𝓮𝓻 𝓞𝓷𝓮 𝓕𝓪𝓶𝓲𝓵𝔂                      

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

در 8 ساعت قبل، ElmiraKamrani58 گفته است:

پروفایل کاربری: Stormi.png

 

مقدمه: داستانی کوتاه, غم انگیز و تاثیر گذار به همراه شیوه ای نو در زمینه داستان های متحرک, در صورت استقبال همواره در خدمتتون خواهم بود.

 

در یک روز طوفانی...

شخصی که به او خیانت شده بود نزد یک هیتمن رفت و از او درخواست کرد به زندگی معشوقه اش برای همیشه خاتمه بده!

هیتمن در پاسخ به او گفت: من بعد از عاشق شدن توبه کردم و از فردا زندگی تازه ای رو شروع خواهم کرد!

 

مرد نگاهی به زندگی فلاکت بار هیتمن انداخت  و ناگهان اسلحه ای را با یک گلوله در کشوی نیمه باز, میز کار او دید و گفت من در ازای یک گلوله یک میلیون دلار به تو خواهم داد! ایا یک گلوله, ارزش رد کردن چنین پیشنهاد بزرگی رو داره؟

هیتمن وسوسه شد! و پیشنهاد رو پذیرفت! 

 

ان شب هوا بشدت طوفانی بود! هیتمن خود را در محل مورد نظر حاضر کرد!

ezgif.com-video-to-gif-(1).gif

 در ساعت مقرر  و محل مورد نظر....

اتوبوسی در کنار جاده توقف کرد و خانمی با مانتوی سفید پیاده شد و درتاریکی شب زیر یک درخت, منتظر بند امدن باران بود.

هیتمن با سرعت به سمت زن حرکت کرد و بدون فوت وقت اسلحه رو بیرون اورد و به سمت پیشانی زن نشانه رفت, بدون درنگ فورا ماشه رو کشید!!!

پیکر بی جان زن, به زمین نقش بست!

 

همان جا موبایل خود رو بیرون  اورد و با خوشحالی به زنی که عاشقش بود زنگ زد تا خبر میلیونر شدن شان را بدهد!

ناگهان گوشی مقتول در تاریکی شروع به زنگ خوردن کرد و با دیدن شماره خود روی صفحه نمایش برای یک لحظه قلبش تیر کشید....

مرد ساعت ها به پیکر غرق در خون زن خیره مانده بود و جرات دیدن صورت زن را نداشت که مبادا با واقعیت تلخ تری روبرو شود, گویا زمین و زمان برای همیشه در ان مکان متوقف گشته بود.

                                                                                                   پایان     

بیست مردادماه- یک هزار و چهارصدو دو.   

@ArSaCiA              

عالی?

 

در ۱ ساعت قبل، Alonso گفته است:

زنه داشته خیانت میکرده؟ دارک شد...

 

تو دهات شما هر زنی که زیر بارون نشسته داره خیانت میکنه؟ ?

 

ویرایش شده توسط CyberDyne
لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

مخفی کننده
در 15 ساعت قبل، ElmiraKamrani58 گفته است:

پروفایل کاربری: Stormi.png

 

مقدمه: داستانی کوتاه, غم انگیز و تاثیر گذار به همراه شیوه ای نو در زمینه داستان های متحرک, در صورت استقبال همواره در خدمتتون خواهم بود.

 

در یک روز طوفانی...

شخصی که به او خیانت شده بود نزد یک هیتمن رفت و از او درخواست کرد به زندگی معشوقه اش برای همیشه خاتمه بده!

هیتمن در پاسخ به او گفت: من بعد از عاشق شدن توبه کردم و از فردا زندگی تازه ای رو شروع خواهم کرد!

 

مرد نگاهی به زندگی فلاکت بار هیتمن انداخت  و ناگهان اسلحه ای را با یک گلوله در کشوی نیمه باز, میز کار او دید و گفت من در ازای یک گلوله یک میلیون دلار به تو خواهم داد! ایا یک گلوله, ارزش رد کردن چنین پیشنهاد بزرگی رو داره؟

هیتمن وسوسه شد! و پیشنهاد رو پذیرفت! 

 

ان شب هوا بشدت طوفانی بود! هیتمن خود را در محل مورد نظر حاضر کرد!

ezgif.com-video-to-gif-(1).gif

 در ساعت مقرر  و محل مورد نظر....

اتوبوسی در کنار جاده توقف کرد و خانمی با مانتوی سفید پیاده شد و درتاریکی شب زیر یک درخت, منتظر بند امدن باران بود.

هیتمن با سرعت به سمت زن حرکت کرد و بدون فوت وقت اسلحه رو بیرون اورد و به سمت پیشانی زن نشانه رفت, بدون درنگ فورا ماشه رو کشید!!!

پیکر بی جان زن, به زمین نقش بست!

 

همان جا موبایل خود رو بیرون  اورد و با خوشحالی به زنی که عاشقش بود زنگ زد تا خبر میلیونر شدن شان را بدهد!

ناگهان گوشی مقتول در تاریکی شروع به زنگ خوردن کرد و با دیدن شماره خود روی صفحه نمایش برای یک لحظه قلبش تیر کشید....

مرد ساعت ها به پیکر غرق در خون زن خیره مانده بود و جرات دیدن صورت زن را نداشت که مبادا با واقعیت تلخ تری روبرو شود, گویا زمین و زمان برای همیشه در ان مکان متوقف گشته بود.

                                                                                                   پایان     

بیست مردادماه- یک هزار و چهارصدو دو.   

@ArSaCiA              

 

 

داستانی بی نظیر و فوق العاده ایی بود, بنده به شخصه از این مجله لذت بردم?

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

در 9 ساعت قبل، CyberDyne گفته است:

تو دهات شما هر زنی که زیر بارون نشسته داره خیانت میکنه؟ ?

بنظرت چرا یارو به هیتمنه گفته اون زنرو بکشه ؟ پس خیانت تو کاره دا ?

4dae19_246d0d18-241718743750287.png

𝑴𝒚 𝑨𝒄𝒄𝒐𝒖𝒏𝒕

Automat.png

𝑴𝒚 𝑩𝒓𝒐𝒕𝒉𝒆𝒓'𝒔

OlldBoY.png

Cappuccino.png

iMeysam.png

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

در 1 ساعت قبل، Automat گفته است:

بنظرت چرا یارو به هیتمنه گفته اون زنرو بکشه ؟ پس خیانت تو کاره دا ?

عاااا پس به همه میداده 

پ.ن: دسته چک میداده، نه چیز دیگه ای ها

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

در ۱ ساعت قبل، CyberDyne گفته است:

عاااا پس به همه میداده 

پ.ن: دسته چک میداده، نه چیز دیگه ای ها

اره دا ما که منحرف نیستیم به چیز دیگه ای فکر کنیم?

 

 

4dae19_246d0d18-241718743750287.png

𝑴𝒚 𝑨𝒄𝒄𝒐𝒖𝒏𝒕

Automat.png

𝑴𝒚 𝑩𝒓𝒐𝒕𝒉𝒆𝒓'𝒔

OlldBoY.png

Cappuccino.png

iMeysam.png

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

در در ۱۴۰۲/۵/۲۱ در 06:52، CyberDyne گفته است:

تو دهات شما هر زنی که زیر بارون نشسته داره خیانت میکنه؟ ?

 

?????

 

در در ۱۴۰۲/۵/۲۰ در 21:12، ElmiraKamrani58 گفته است:

به او خیانت شده بود

 

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

و باز هم داستان های سمی المیرا ?? قشنگ بود 

در تاریخ بنویسید

مارو در اذان صبح اعدام می کنند

در اذان شب به گلوله می بندند

کسانی که خدایشان رحمان

پیامبرشان مهربان

و امامشان مظلوم بوده

http://agsa.arsacia.ir/players/bars/Dr.Dep.png

http://agsa.arsacia.ir/players/bars/_FaRZaD.png

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

در در ۱۴۰۲/۵/۲۱ در 22:34، Automat گفته است:

اره دا ما که منحرف نیستیم به چیز دیگه ای فکر کنیم?

 

 

??

در در ۱۴۰۲/۵/۲۰ در 21:46، Robert گفته است:

یک سوال یعنی چهره زنشو نمیشناخت که زنشو کشت؟

عالی

زنه عمل کرده بود 

ما یِ نَسلِ #غمگین با صورتایِ #شادیم.

?? ??? ??? #??? ?????????? ???? #????? ????? ??

ForCes.png

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

با عرض سلام و احترام.

مجله خوبی بود از روش هایی در تدوین این مجله استفاده شده بود که در هیچ مجله ای مشاهده نشده بود، ولی تنظیم متن نیازمند وقت بیشتری بود.

موفق باشید.

مجله شما تأیید شد.✅

به یادِ همه جاوید نامان، آنان که برای آزادی جان دادند...

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید.
توجه: مطلب ارسالی شما پس از تایید مدیریت برای همه قابل رویت خواهد بود.

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   بازگردانی قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
  • اضافه کردن...