جستجو در تالارهای گفتگو
در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'بازی'.
-
سلام خسته نباشید به همه بازیکنان سرور آرساکیاگیم اسم های بازی به ترتیب به مزایده گزاشته میشود: MonoLisa Exec FerDinaND NaTriouS MonStaR Friends OstaCar MonoLiza جهت خرید داخل بازی به شماره 0172-555 تماس بگیرید.
-
با سلام. حتماً دنبال پاسخ این سؤال بودید که بهترین نرم افزار ها برای اینکار چیست؟ بهترین برنامه ضبط فیلم از بازی، در صورتی که کارت گرافیک NVIDIA داشته باشید NVIDIA ShadowPlay است و اگر AMD هستید Radeon ReLive می باشد. البته ضبط کننده های بالا تنها برای کارت گرافیک های مدرن و جدید می باشد که متأسفانه با توجه به تحریم ها و فیلترینگ استفاده از این ها در ایران ممکن نیست. و اما میرسیم به انتخاب و برنامه پیشنهادی ما، Bandicam. این برنامه بهترین و کم دردسر ترین برنامه ضبط فیلم از بازی می باشد (به شرط اینکه نسخه اصلی این برنامه را خریداری کنید یا از نسخه کرک شده استفاده کنید) و اما لینک دانلود. رمز: arsacia.ir پس از نصب این برنامه، برنامه را به کل ببندید. (از بسته بودن آن مطمئن شوید) (به هیچ وجه بازش نکنید) فایل Keygen.rar را استخراج کنید و آن را Run as administrator کنید و Key generate کنید. سپس فایل Loader.rar را داخل پوشه Bandicam خود استخراج کنید و از این به بعد Loader.exe را به جای خود Bandicam باز کنید. برای فیلم ها، تنظیمات زیر را برای Bandicam انجام دهید. اگر می خواهید فیلم با کیفیت کم و مورد قبول ادمین ها باشد تنظیمات زیر را روی Bandicam خودتان انجام دهید. (با این تنظیمات شما هم اٌفت فریم نخواهید داشت) اگر از این تنظیم استفاده کردید باید Resolution بازی شما روی آخرین گزینه باشد (بزرگترین Resolution شما) وگرنه فیلم توسط ادمین قبول نمی شود! در صورتی که کارت گرافیک شما NVIDIA هست و جدید و مدرن هست Codec را روی (H264 (NVIDIA(R) NVENC قرار دهید. فیلمی که می دهید مورد قبول ادمین ها نیست و باید حتماً مرحله زیر را هم انجام بدید تا FPS 24 فیلم بگیرید! و اما کم حجم کردن ویدئو. برنامه های زیادی در رابطه با این کار وجود دارد و اگر به دنبال کم حجم کردن هم عکس و هم فیلم به صورت دسته جمعی هستید ما برنامه FormatFactory را به شما پیشنهاد می کنیم. رمز: arsacia.ir و اما تنظیمات فُرمت کردن. برای فیلم ها باید روی فرمت MKV گذاشته شود و تنظیمات زیر باشد: حجم هر یک دقیقه فیلم: ~3MB ادمین ها کیفیت پایین تر یا بالاتر را قبول نخواهند کرد. اگر از این روش استفاده می کنید Chat ها قابل ملاحظه نخواهند بود و برای Chat ها باید Screenshot تهیه کنید نه فیلم. همچنین Bitrate باید 1500 باشد و FPS 30 باشد، در عکس اشتباه می باشد. و اما برای عکس ها، با فرمت فکتوری باید آنها را به JPEG با تنظیم Original Size تبدیل کنید. اگر کسی روش بهتری بلد است (بدون از دست دادن کیفیت و کاهش بیشتر حجم از الان)، لطفاً با ما در میان بگذارید.
-
ندای وظیفه: جنگ جهانی دوم (به انگلیسی: Call of Duty: WWII) یک بازی ویدئویی در سبک تیراندازی اول شخص است. این بازی توسط اسلجهمر گیمز تولید و توسط اکتیویژن در تاریخ ۳ نوامبر ۲۰۱۷ برای پلیاستیشن ۴، اکسباکس وان، مایکروسافت ویندوز منتشر شد. داستان بازی در زمان جنگ جهانی دوم و همزمان با حوادث ندای وظیفه: جنگ جهانی دوم میگذرد.قسمت داستانی در جبهههای غربی و دربارهٔ افراد یکی از جوخههای لشکر اول پیادهنظام ایالات متحده و دیگر متفقین از جمله مقاومت فرانسه روایت میشود. روند بازی: بازی همانند نسخههای پیشین در سبک تیراندازی اول شخص ساخته شدهاست اما بسیاری از عناصر پیشرفتهای که در سه عنوان پیشین وجود داشتند، مانند پرش دوبل یا دویدن روی دیوارها حذف شدهاند و شخصیتها از تکنیک «چکمهها بر زمین»[الف] استفاده میکنند. این بدین معنی است که شخصیتها از حرکات پیچیدهای بهره نمیبرند ولی با این حال دویدن و سر خوردن پشت موانع برای سنگر گرفتن وجود دارد. دویدن نامحدود نیز وجود ندارد و شخصیت پس از طی مسافتی از دویدن بازمیایستد. بخش داستانی: نسخه ندای وظیفه: جنگ جهانی دوم، دومین نسخه بعد از ندای وظیفه ۱ در مجموعه بازیهای ندای وظیفه است که قابلیت بازیابی سلامت خودکار وجود ندارد و بازیکن به علاوه دیگر افراد جوخه باید با تهیه جعبههای کمکهای اولیه سلامتی خود را بازیابی کند. همچنین بازیکن باید مهمات خود را از محیط پیرامون جمع و در برابر دشمنان استفاده کند. دیگر افراد جوخه میتوانند با جاسوسی محل اختفای دشمنان را لوث کنند در این حالت دشمنان به صورت سایه نما نشان داده میشوند. در این بخش بازیکن میتواند دشمنان را دستگیر کند، به یاران در جدال تن به تن کمک کند یا همراهان زخمی را به درون سنگر بکشاند. تمام این موارد به علاوه کشتن دشمنان و انجام تمام اهداف، باعث افزایش XP بازیکن میشود که این قابلیت در بازی برای افزایش و بهبود مهارتهای فردی به کار میرود. در برخی مراحل نیز امکان کنترل وسایل نقلیه نیز وجود دارد بخش چند نفره: ازیکنان در بخش چند نفره، در دو گروه نیروهای محور یا نیروهای متفقین قرار میگیرند. در گروه متفقین، بازیکنان میتوانند در یکی از لشکرهای انگلیس، آمریکا و گروه مقاومت فرانسه یا در گروه محور، مستقیماً در ارتش آلمان قرار بگیرند. بازیکن علاوه بر استفاده از سیستم «ساخت یک کلاس»[ب] میتواند یکی از پنج کلاس را در بازی انتخاب کند و با دشمنان بجنگد. .پیاده نظام: این کلاس در میان سایر لشکرها تنوع کاربردی زیادی دارد. قدرت مخصوص این کلاس، حمله با سرنیزه به دشمنان است که موجب میشود ضربات مشت مرگبار باشد. .هوا برد: در این کلاس بازیکنان میتوانند در سکوت سریعتر حرکت کنند. بازیکنان در این کلاس میتوانند صدا خفه کن روی اسلحهها نصب کنند که این در روند بازی مخفیکاری میتواند مؤثر باشد. بخش زامبی: همانند بسیاری از نسخه های قبلی این سری این نسخه نیز دارای حالت زامبی[ج] یا (زامبی های نازی[چ])است. این بخش در حقیقت از فرمول بقای حالت زامبی در بازی ندای وظیفه: جهان در جنگ استفاده می کند و عناصر بسیاری مانند سیستم احیای هم تیمی از بازی اول در این نسخه نیز حضور دارد، هر چند که یک پیش زمینه ی داستانی به آن نیز اضافه شده است.?
-
درخواستی جمعی از کاربران Minecraft – Pocket Edition از محبوب ترین، پرطرفدارترین و سرگرم کننده ترین بازی های فکری و آرکید از استودیوی بازیسازی Mojang می باشد که نسخه های مختلف آن برای سیستم عامل های مختلف عرضه شده و به درخواست کاربران قصد معرفی نسخه آندرویدی ان را داریم! نسخه ی اندرویدی بازی Minecraft – Pocket Edition با قیمت 6.99 دلار در گوگل پلی به فروش می رود و تا به این لحظه بیش از 10.000.000 خرید را به خود گرفته است و این مورد برای یک بازی پولی با این قیمت واقعا یک شگفتی است! در بازی ماینکرافت شما به صورت آزادانه به ساخت و ساز می پردازید و یک شهر رویایی با تمام امکانات و به زیباترین شکل ممکن را آماده می کنید! به طور کلی به هر آنچه که می خواهید و در فکرتان است دست پیدا کنید و خودتان آن را بسازید! ساخت و ساز در بازی بسیار آسان است، همه ی بلوک ها و شکل هایی که می خواهید را در ابعاد مختلف در اختیار دارید و تنها کاری که لازم است انجام دهید آن است که به بهترین شکل ممکن این بلوک ها را کنار هم قرار دهید؛ پس به دقت بسیار زیادی نیاز است زیرا قرار دادن یک تکه به صورت اشتباه علاوه بر آنکه شکل ساختمان را خراب می کند ممکن است باعث شود تا کل ساختمان فرو ریخته و شما را وادار کند تا ساختمانی جدید را از اول شروع کنید! برخی از ویژگی های بازی فکری Minecraft – Pocket Edition اندروید : ساخت انواع سازه های مختلف توسط بازیکن در اختیار قرار دادن انواع آیتم ها از جمله بلوک و غیره دارا بودن صداگذاری بسیار عالی با پخش موسیقی متنوع دارا بودن یک گیم پلی واقعا اعتیادآور و متفاوت امکان بازی به صورت گروهی با دوستان با وای فای بازی Minecraft – Pocket Edition علی رغم فروش عالی خود توانسته است امتیاز 4.5 از 5.0 را با بیش از 8500.000 رای را از آن خود نماید. دقت داشته باشید که بازی ماینکرافت گرافیکی نیست اما طراحی منحصر به فردش شما را به خود مجذوب خواهد نمود! اگر به بازی های خاص اندرویدی علاقه دارید و به دنبال یک بازی زیبای اندرویدی هستید به هیچ وجه ماینکرافت – پاکت ادیشن را از دست ندهید.
-
معرفی بهترین بازیهای Ps4 1_Assassin’s Creed Odyssey شرکت بازیسازی یوبیسافت تغییراتی بزرگ در مجموعهی «فرقه اساسین» یا همان Assassin’s Creed به وجود آورده است؛ تغییراتی که نه تنها جواب داده و این مجموعه را از تکرار نجات دادهاند، بلکه آن را به طور کلی به سطح بالاتری بردهاند. جدیدترین قسمت مجموعه بازیهای فرقه اساسین، در واقع دیگر در سبک ماجراجویی اکشن نمیگنجد و یک نقشآفرینی تمام عیار است. در بازی Assassin’s Creed Odyssey به یونان باستان سفر میکنید. یکی از بهترین نقشههایی که تا به امروز یوبیسافت ساخته است در مقابل شماست و گوشه و کنار این نقشه، پر است از قصههای مختلف؛ به همین دلیل هم روی نقشآفرینی بودن بازی تاکید میکنیم، چون اساسا در بازی Assassin’s Creed Odyssey به جای این که مشغول دنبال کردن قصهای خطی باشید، کوئستهای فرعی بیشتر جذبتان میکنند. سیستم مبارزهی مجموعه بازیهای فرقه اساسین که در قسمت قبلی یعنی Assassin’s Creed Origins تکامل پیدا کرده بود، در Assassin’s Creed Odyssey تکامل پیدا کرده و حتی بهتر هم شده است. گرافیک شگفتانگیز بازی هم گشت و گذار در نقشهی بازی را لذتبخشتر میکند. بازی Assassin’s Creed Odyssey دهها ساعت گیمپلی سرگرم کننده دارد و صد ساعتی طول میکشد تا احساس کنید بازی دیگر چیزی برای ارایه ندارد و همهی بخشهای آن را دیدهاید. Bloodborne_2 اگر بگوییم کمال بازیهای استودیوی فرام سافتور را در «بلادبورن» پیدا میکنید، چندان بیراه نگفتهایم. بازی Bloodborne از نظر پایه و اساس، دقیقا دنبالهرو سری بازیهای دارک سولز است، ولی تفاوتهایی بزرگ کاملا Bloodborne را از دارک سولز جدا میکند. نقشهای بزرگ و پر از راههای مخفی، کلاسهای متنوع و سلاحها و زرههای مختلف، غولآخرهایی سخت و جذاب و آیتمهایی که نمیدانید چگونه از آنها استفاده کنید، دقیقا مثل بازیهای دارک سولز در Bloodborne هم پیدا میشوند، ولی اصلا نمیتوان با بلادبورن مثل دارک سولز رفتار کرد. سیستم مبارزهی بازی Bloodborne کاملا با دارک سولز تفاوت میکند و به جای دفاع، روی حملات سریع تمرکز دارد؛ بلادبورن از بازیکنندهها میخواهد که به جای دفاع، با زمانبندی صحیح حمله کنند و این موضوع روی تمام حرکات بازی و چگونگی طراحی دشمنان و غولآخرها کاملا تاثیر گذاشته است. از طرفی، دنیای گوتیک جذابیت عجیب و خاص خود را دارد و قصهی مرموز و نیمهترسناکی هم که تعریف میکند، در کمتر بازیهای دیگری پیدا میشود. به عنوان یک نقشآفرینی اکشن، بازی Bloodborne با این دیدگاه طراحی شده است که در سیستم مبارزهی آن مهارت پیدا کنید و سراغ مجموعهی زیادی از غولآخرهای اصلی و فرعی و مخفی بروید و سپس، همین کارها را با یک کلاس و تجهیزات دیگری تکرار کنید. روی پلیاستیشن نقشآفرینی اکشن بهتری از Bloodborne پیدا نمیکنید. Detroit: Become Human_3 بازیهای استودیوی بازیسازی «کوانتیک دریم» طرفداران خودشان را دارند و به مذاق همه هم خوش نمیآیند، ولی این استودیو که سابقهای بلند و بالا در همکاری با سونی و پلیاستیشن دارد، تجربهای شگفتانگیز برای پلیاستیشن ۴ ترتیب داده است. کارگردان بازیهای استودیوی کوانتیک دریم، یعنی «دیوید کیج»، مشخصا میگوید که ساختههایش در واقع «درام تعاملی» هستند. در نتیجه اگر به تازگی بازی کردن را شروع کردهاید و از فیلمهای خوب لذت میبرید، مطمئنا از بازیهای دیوید کیج و مشخصا بازی جدیدش یعنی Detroit: Become Human خوشتان خواهد آمد. بازی Detroit: Become Human مثل دیگر ساختههای استودیوی کوانتیک دریم، دست بازیکننده را باز میگذارد تا هر طور که میخواهد، قصه را پیش ببرد. بازی Detroit قصهای علمی-تخیلی تعریف میکند و در آیندهی نزدیک اتفاق میافتد. هوش مصنوعی و رباتهای انساننما به بخشی از زندگی مردم تبدیل شدهاند و در این میان هم چند ربات، کمی پایشان را از خدمت محض به انسان، فراتر میگذارند. از نظر روند بازی، بازی Detroit: Become Human را بیشتر به گشت و گذار در محیط و صحبت با دیگران میگذرانید. در این میان هم قصهای خوب میشنوید و صحنههای سینمایی شگفتانگیزی میبینید. اگر از Detroit: Become Human خوشتان آمد، پیشنهاد میکنیم سراغ دو بازی قبلی کوانتیک دریم یعنی Heavy Rain و Beyond: Two Souls هم بروید که روی پلیاستیشن ۴ قابل تهیه هستند و روندی یکسان را دنبال میکنند. Fortnite_4 فورتنایت بیدلیل به بزرگترین بازی چند سال اخیر تبدیل نشده است؛ بازی واقعا خوب است و اگر کمی پای آن وقت بگذارید و بازی را یاد بگیرید، میتوانید برای مدتها سر خود را با فورتنایت گرم کنید. بازی Fortnite در پی جو بزرگی که حول بازیهای سبک بتل رویال شکل گرفته بود، به وجود آمد؛ البته منظورمان نسخهی فعلی فورتنایت و در واقع بازی Fortnite: Battle Royale است. اگر با بازیهای بتل رویال آشنایی ندارید، بگذارید کمی دربارهی این سبک بازیها توضیح دهیم. بازیهای بتل رویال، صد بازیکننده را به صورت آنلاین در یک نقشه قرار میدهند. بازیکنندهها به صورت تیمی یا به صورت تک نفره در نقشه به دنبال تجهیزات و سلاحهای مختلف میگردند و تلاش میکنند تا دیگران را از بین ببرند. محدودیت زمانی مشخصی در بازیهای بتل رویال وجود دارد و در زمانهای مشخص شده، نقشهی بازی کوچک میشود تا بازیکنندهها به یکدیگر نزدیک شوند. بازی کردن بازیهای سبک بتل رویال کمی نیاز به حوصله دارد، چون ممکن است برای مدت زیادی به دنبال تجهیزات بگردید، یکی دو تفنگ خوب پیدا کنید و به دلیل بیدقتیتان کشته شوید و همه چیز را از دست دهید. دوباره باید همه چیز را از ابتدا شروع کنید و خبری هم از آوردن آیتم به بازی نخواهد بود و همه چیز به مهارت شما باز میگردد. بازی Fortnite تعادل بسیار خوبی در روند بازی خود پیدا کرده و پس از یاد گرفتن نقشه و چگونگی استفاده از سلاحها و آیتمها و مخصوصا قابلیت ساخت و ساز بازی، متوجه میشوید که همه چیز بازی سر جای خود است. به همین دلیل هم وقتی در مقابل یک بازیکنندهی دیگر پیروز میشوید، میدانید که همه چیز به خاطر مهارت شما بوده است و از بازی لذت میبرید؛ مخصوصا اگر بتوانید بازی را برنده شوید. بازی کردن بازیهای بتل رویال خوصله میخواهد، ولی لذتی که بردن این بازیها به شما میدهد، ارزش تلاشهای متعدد را دارد. فورتنایت کاملا رایگان است و بازی کردن آن هم نیازی به اشتراک پلیاستیشن پلاس ندارد؛ در نتیجه میتوانید بدون پرداخت هیچ هزینهای، آن هم بدون این که دیگران نسبت به شما برتری داشته باشند، فورتنایت را دانلود کنید و شروع به بازی کردن کنید. God of War_5 بازی God of War دنبالهای برای سهگانهی اصلی و قدیمی این بازیهاست، ولی حتی اگر طرفدار بازیهای گاد آو وار بودهاید، از شما میخواهیم که نگاهی به بازی جدید God of War بیاندازید و سپس سراغ آن بروید؛ چون همه چیز بازی فرق کرده است. بازی God of War یکی از بهترین بازیهای پلیاستیشن ۴ است، ولی چندان سنخیتی با بازیهای گاد آو وار قبلی ندارد. بازی قصهای بارها بهتر تعریف میکند، سیستم مبارزهای عمیق و سرگرم کننده دارد و صحنههای سینمایی و پر سر و صدای خوبی را هم در خود جای داده است. شخصیت اصلی مجموعه بازیهای گاد آو وار، یعنی «کریتوس»، خدای جنگ یونان، به سرزمین دیگری سفر کرده است. بازی God of War در دنیای اسطورههای نورس (همان ثور و اودین و لوکی) اتفاق میافتد و قصهای کاملا متفاوت تعریف میکند. کریتوس سالهاست که در سرزمینهای نورس مشغول به زندگی و بزرگ کردن پسر خود است و بازی God of War هم قصهی ماجراجویی کریتوس با پسرش را تعریف میکند. کریتوس شمشیرهای قدیمیاش را کنار گذاشته و به جای آنها، تبری به دست گرفته است. تبر کریتوس مثل چکش ثور پرتاب میشود و به دست او بازمیگردد و این موضوع، به طراحان بازی کمک کرده است تا مجموعهای از سیستمهای مبارزهی بسیار خوب و معماهای مختلفی را حول آن طراحی کنند. گشت و گذار در نقشهی نیمه-باز God of War و مبارزه با دشمنان مختلف، یکی از بهترین بخشهای بازی است و حسابی سرگرمتان میکند. در این میان هم قصهای بسیار احساسی از رابطهی کریتوس و پسر کوچکش تماشا میکنید؛ قصهای که مثل آن را در بازیهای ویدیویی ندیدهایم. طراحی بسیار خوب مراحل بازی، جریان دقیق و متعادل آن، سیستم مبارزهای عالی و گرافیکی که مثل آن را روی پلیاستیشن ۴ کم دیدهایم، بازی God of War را به یکی از بهترین بازیهای کنسول نسل فعلی سونی تبدیل کردهاند. فقط در نظر داشته باشید که اگر با ذهنیت قبلی و با هدف کشتن مجموعهای از الههها آن هم به خشنترین شکل ممکن سراغ بازی God of War بروید، جواب نخواهید گرفت. Horizon Zero: Dawn_6 معرفی ایدههای جدید به بازیهای ویدیویی، موضوعی است که امروزه فقط در بازیهای مستقل پیدا میشود؛ طوری که هیچ شرکت بزرگی حاضر نیست ریسک معرفی ایده و تجربهای جدید را به جان بخرد و برای ساخت یک بازی بزرگ و تازه، هزینه کند. با این حال، استودیوهای بازیسازی سونی خلاف جریان دیگر شرکتهای بزرگ حرکت میکنند و به دنبال ارایهی تجربههایی جدید و خاص روی کنسول این شرکت هستند. در همین راستا هم بازیهایی مثل هورایزن خلق میشود. بازی Horizon: Zero Dawn دنیایی را مقابل شما میگذارد که در ظاهر عجیب و غریب است، ولی آن را به باورپذیر شکل ممکن برایتان رمزگشایی میکند. در بازی Horizon با دنیایی پساآخرالزمانی روبرو میشوید. زمین چند باری نابود شده و تعدادی انسان هم که روی آن زنده ماندهاند، شبیه به انسانهای نخستین و به صورت قبلیهای زندگی میکنند. در این میان، ماشینها و رباتها از نسلهای قبلی انسان باقی مانده و روی زمین تکامل پیدا کردهاند؛ طوری که موجودات زندهی روی زمین را ماشینهایی تشکیل دادهاند که در تقلید از حیوانات زندگی میکنند. شخصیت اصلی بازی Horizon هم دخترکی است که با تیر و کمان به شکار این دایناسورهای مکانیکی میرود و ریشههای این دنیا را کشف میکند. روند بازی Horizon: Zero Dawn وابسته به دنیای خاص بازی است، چون همه چیز از منطق دنیای بازی پیروی میکند. بازی توانسته دنیایی کامل را خلق کند و از بازیکننده بخواهد که بر طبق قوانین این دنیا، به هر روشی که دوست دارد رفتار کند. بازی هورایزن محیط-باز است و خودتان در نقشه حرکت میکنید و مراحل مختلفی را انجام میدهید. در این منابع مختلفی جمعآوری میکنید و با آنها آیتمهایی میسازید که در مبارزه با حیوانات ماشینی بازی به کمکتان میآیند. سیستم مبارزه و کنترل بازی Horizon: Zero Dawn عالی است و دوست دارید که تمام سلاحها و تجهیزاتتان را روی ماشینها امتحان کنید. بازی Horizon: Zero Dawn همچنین از نظر گرافیکی حتی از بازیهای سنگین کامپیوتر هم زیباتر است و معدود بازیهایی دو سال پس از عرضه، توانستهاند از نظر گرافیکی به آن نزدیک شوند. Red Dead Redemption 2_7 به راحتی میتوانیم این ادعا را بکنیم که حتی سازندگان Red Dead Redemption 2 هم دیگر نمیتوانند چنین بازیای بسازند. بازیهای ویدیویی به کنار، بازی Red Dead Redemption 2 محصول و پروژهای است که مثل آن در هیچ نوع رسانهی دیگری هم پیدا نمیشود. هفت هشت سال تلاش استودیوی بازیسازی راکاستار گیمز و احتمالا هزینهی صدها میلیون دلار بودجه، به ساخت بزرگترین محصول سرگرمی تاریخ منجر شده است. بازی Red Dead Redemption 2 از نظر پایه و اساس، شبیه به دیگر ساختههای راکاستار گیمز است؛ یعنی هنوز هم مثل جیتیای و قسمت قبلی بازی، با نقشهای بزرگ طرف میشوید، در آن گشت و گذار میکنید و ماموریتهای زیادی را برای افراد مختلف به پایان میرسانید. با این حال، وسعتی که Red Dead Redemption 2 دارد، دنیایی که در بازی پیدا میکنید و قصهای که بازی برایتان تعریف میکند، در سطحی است که امکان تکرار آن وجود ندارد. بازی در سبک ماجراجویی اکشن ساخته شده، ولی تمام کردن آن به اندازهی یک نقشآفرینی صد ساعته طول میکشد. نکته اینجاست که برخلاف بازیهای نقشآفرینی، صد ساعتی که مشغول بازی کردن Red Dead Redemption 2 هستید، با مجموعهای از بهترین صحنههای سینمایی ممکن همراه شدهاند. بدون هیچ گونه اغراقی میتوانیم بگوییم که دنیای Red Dead Redemption 2 زندهترین و پرجزییاتترین دنیایی است که تا به حال در یک بازی ویدیویی خلق شده. بازی خودش قصهای جذاب و طولانی برایتان تعریف میکند، ولی آنقدر محتوا در گوشه و کنار دنیای بزرگ بازی پیدا میشود که قصه را رها و برای دهها ساعت به معنای واقعی در دنیای Red Dead Redemption 2 زندگی کنید. بازی بیشمار سیستم و مکانیک مختلف دارد که در همه حال مشغول تعامل با یکدیگر هستند و روی هم تاثیر میگذارند؛ طوری که همهی عناصر بازی دست به دست یکدیگر میدهند تا زندهترین و باورپذیرترین دنیای ممکن در بازی ساخته شود. تنوع مراحل و ماموریتها حسابی بالاست، گرافیک بازی شگفتانگیز است و بازی حتی یک بخش آنلاین درست و درمان دارد که به تازگی پا گرفته و حسابی پر و پیمان شده است. شاید جالبترین نکته دربارهی Red Dead Redemption 2 این باشد که سازندگان بازی، در عین هزینهی بسیاری که برای ساخت بازی کردهاند، تاکید بر تعریف قصهی خودشان و ساخت یک بازی به مذاق خود داشتهاند، نه این که یک بازی برای راضی کردن جمع وسیعی از مخاطبان بسازند؛ طوری که بازی معنایی تازه به آثار هنری میدهد. به قول یکی از دوستان بازیساز، بازی Red Dead Redemption 2 گرانترین بازی مستقل تاریخ است. Resident Evil 2_8 به نسل فعلی بازیهای ویدیویی که ورود کرده بودیم، منظورمان همین نسل پلیاستیشن ۴ است، شرکتهای مختلف یکی پس از دیگری بازیهای قدیمیشان را بازسازی و روی این کنسولهای جدید عرضه میکردند؛ طوری که برای مدت زیادی، به جای بازی جدید، بیشتر شاهد عرضهی بازسازیهای مختلف بودیم. با این حال، بسیاری از این شرکتها باید از کپکام در چگونگی بازسازی را یاد بگیرند؛ شرکتی که به جای عرضهی یک نسخهی اچدی از بازی قدیمی خود که فقط وضوح تصویر بالاتر یا نهایتا بافتهای بهتری دارد، از پایه رزیدنت اویل ۲ را برای نسلی جدید از گیمرها دوباره ساخته است. بازسازی Resident Evil 2 دقیقا همان روند بازی قدیمی پلیاستیشن وان را تکرار میکند، یعنی مثل بازی اصلی با دو شخصیت «لئون» و «کلیر» طرف هستید و همان قصهی قدیمی را دنبال میکنید. قصهی بازی اصلی حفظ شده و فقط بخشهایی از آن را گسترش دادهاند. با این حال، به غیر از قصه و شاید بخشهایی از موسیقی، دیگر بخشهای بازی کاملا فرق میکنند. دیگر خبری از دوربین ثابت نیست و بازی روندی شبیه به رزیدنت اویل ۴ پیدا کرده است؛ یعنی بازی از دوربین سوم شخص روی شانه استفاده میکند. محیطها هم با این که همان محیطهای قبلی و آشنا هستند، ولی بسیار بزرگتر شدهاند. در واقع کپکام یک بازی چند ساعتهی پلیاستیشن وان را به یک بازی اکشن سوم شخص نسبتا طولانی تبدیل کرده است، آن هم بدون این که از نظر داستانی فاصلهای از قصهی اصلی بگیرد. تلاش کپکام برای حفظ عنصر ترس هم در بازی ستودنی است. بازسازی Resident Evil 2 به خوبی حس ترسی که از بازی قدیمی دریافت میکردیم را، یا حتی بیشتر، در خود جای داده است و به جای این که بیشتر روی بخشهای اکشن تمرکز داشته باشد، یک بازی ترسناک محسوب میشود. روند بازی بسیار خوب، داستان و شخصیتهای درگیر کننده و گرافیکی عالی، بازسازی Resident Evil 2 را به یکی از بهترین بازیهای پلیاستیشن ۴ تبدیل کرده است. اگر با بازی اصلی رزیدنت اویل ۲ خاطرات زیادی داشته باشید، رزیدنت اویل ۲ در هر قدم غافلگیرتان میکند. در واقع رزیدنت اویل ۲ میتواند عامل بسیار خوبی برای یادآوری این موضوع به شما باشد که چرا بازیهای ویدیویی، درست مثل آنچه از گذشته و دورانی بهتر به خاطر دارید، هنوز هم شگفتانگیز و عالی هستند. Spider-Man_9 مارول که به لطف دنیای سینمایی خود، به موفقیت بزرگی رسیده است، تصمیم گرفته تا به حوزههای بازیهای ویدویی هم ورود کند و بازی «اسپایدرمن» اولین تلاش مارول در این راستاست؛ تلاشی که به کمک سونی به موفقیتی بزرگ تبدیل شده است. مارول میگوید که آنها سراغ سونی را گرفتند و از آنها خواستند که یک بازی اسپایدرمن با کیفیت دیگر بازیهایشان بسازند و نتیجهی نهایی بازی Marvel’s Spider-Man است. بر و بچههای استودیوی اینسامنیاک گیمز، که آنها را به خاطر ساخت مجموعه بازیهای رچت و کلنک میشناسیم، دقیقا همان فلسفههای بازیسازی خود را به اسپایدرمن آورده و حتی بهتر از قبل آنها را پیاد کردهاند. بازی Spider-Man یک اکشن سوم شخص محیط-باز تند و سریع است؛ طوری که شاید بد نباشد روی سرعت بسیار بالای بازی یک بار دیگر هم تاکید کنیم، چون بازی واقعا سریع است. اساسا پس از بازی کردن Spider-Man روی پلیاستیشن ۴ بقیهی بازیها به نظرتان آرام و کند میآیند. سازندگان بازی Spider-Man توانستهاند هر کاری که این شخصیت در بازی انجام میدهد را سرگرمکننده و لذتبخش کنند. فرقی نمیکند در شهر مشغول تار زدن هستید یا با استفاده از مجموعهی زیادی از گجتهای خود دشمنان را از پای در میآورید، بازی در همه حال سرگرمکننده است. مشخصا تار زدن در شهر آنقدر خوب از آب درآمده که به طور کلی سیستم سفر سریع بازی بلااستفاده شده است. بازی محتوا کم ندارد؛ نقشهی بازی بزرگ و پر از فعالیتها و چالشهای مختلف است و به لطف دهها لباس مختلف که هر کدام قابلیت خاص خودشان را دارند، بازی کردن اسپایدرمن ذرهای تکراری و خسته کننده نمیشود و همیشه چیز تازهای برای امتحان کردن دارید. بازی حتی داستان بسیار خوبی تعریف میکند و از نظر سینمایی هم بسیار جذاب است. نهایتا هم باید به گرافیک بسیار خوب بازی اشاره کنیم که یک لایهی دیگر هم به جذابیتهای متعدد بازی اضافه میکند. The Last of Us Remastered_10 از زمان عرضهی بازی The Last of Us زمان زیادی میگذرد، ولی به لطف نسخهی بازسازی شدهی این بازی، میتوانیم آن را روی پلیاستیشن ۴ هم تجربه کنیم. نسخهی پلیاستیشن ۴ این بازی تفاوتهای زیادی با نسخهی نسل قبل آن ندارد و فقط در وضوح تصویر و با نرخ فریم بالاتر اجرا میشود، ولی همین موضوع هم باعث شده است تا روند بازی روانتر شود. بازی The Last of Us چه از نظر روند بازی و چه از نظر داستانی، شگفتانگیز است؛ طوری که آن هوش مصنوعی عجیب و غریبی که در تریلرهای اولیهی بازی دیده بودیم، کم و بیش در نسخهی نهایی وجود دارد و از دیدگاه قصهگویی و سینمایی هم یک سر و گردن از دیگر بازیها بالاتر است. بازی یک اکشن سوم شخص است و خودتان انتخاب میکنید که مراحل را به صورت مخفیکاری به پایان برسانید یا پر سر و صدا و اکشن. با این حال، بازی اساسا طوری طراحی شده است که بقا و استفادهی دقیق و به جا از آیتمها، بخشی از آن است؛ یعنی اگر کمی درجهی سختی را بالا ببرید، که پیشنهاد میکنیم حتما این کار را انجام دهید، با بازی کاملا متفاوتی روبرو خواهید شد. اساسا هوش مصنوعی خوب دشمنان بازی در درجههای سختی بالاتر خودش را نشان میدهد و در درجههای سختی پایین، بازی چالشی ندارد و ممکن است گیمپلی آن کمی اذیتتان کند. با این حال، شاهد طراحی مراحل بسیار خوب هستیم، دشمنان تنوع خوبی دارند و آیتمها و تجهیزات و سلاحها هم کاربردهای مختلفی دارند که تا در فشار قرار نگیرید، آنها را کشف نمیکنید. مخصوصا که بازی خودش چیزی یادتان نمیدهد و همه چیز را به شما واگذار میکند. روند بازی به کنار، بیشتر بازیکنندهها بازی The Last of Us را به خاطر داستان و شخصیتهای آن میشناسند. در واقع چیزی که بیشتر افراد از بازی به یاد دارند، شخصیتهای بازی هستند، نه گیمپلی آن، در نتیجه اگر از روایتهای خوب لذت میبرید، حتما سراغ The Last of Us بروید. Uncharted: The Collection_11 مجموعه بازیهای آنچارتد سبک کاملا جدیدی را به بازیهای ویدیویی معرفی کردند؛ سبکی که فقط هم بر و بچههای استودیوی بازیسازی «ناتی داگ» از پس اجرای درست و درمان آن بر میآیند. مجموعه بازیهای آنچارتد به خوبی بازیهای ویدیویی و فیلمهای اکشن هالیوودی را ادغام کرده و حتی تجربهای بسیار بهتر از تماشای یک فیلم اکشن خوب به مخاطبان خوب تحویل دادهاند؛ چون اساسا بازیهای آنچارتد این اجازه را به بازیکننده میدهند که خودشان صحنههای اکشن پر زد و خورد را بازی و تجربه کنند. برخلاف دیگر بازیها که اساسا به دو بخش روند بازی و میانپردههای سینمایی تقسیم میشوند، روند بازی آنچارتد خودش سینمایی است. بستهی بازیهای آنچارتد که به اسم Uncharted: The Collection برای کنسول پلیاستیشن ۴ عرضه شده، سهگانهی آنچارتد را که برای پلیاستیشن ۳ عرضه شده بود، با گرافیکی بالاتر در اختیار بازیکنندههای جدید قرار میدهد. آنچارتد ۱ با این که کار چندان عجیب و غریبی در اجرای اهداف بزرگ ناتی داگ نمیکند، ولی بازی بسیار خوبی است و اساسا پایهی مجموعهی بزرگ آنچارتد را به خوبی بنا میکند. با این حال، آنچه به عنوان آنچارتد میشناسیم، از قسمت دوم یعنی بازی Uncharted 2: Among Thieves تازه شروع میشود. اکشن عالی، محیطهای زیبا و صحنههایی غافلگیرکننده، به همراه قصهای که با هر قسمت بهتر میشود، موضوعهایی هستند که باید در بازیهای آنچارتد انتظار آن را بکشید. هر بخش بازیهای آنچارتد، از سکوبازی آن گرفته تا نحوهی قرارگرقتن دوربین و مبارزات تن به تن و تیراندازی و به طور کلی همه چیز، به بهترین شکل ممکن طراحی و پرداخت شده است. اساسا همین سطح توجه به طراحی مراحل و البته قصهگویی بسیار خوب در آنچارتد است که استودیوی ناتی داگ را امروزه حسابی معروف کرده. نسخهی پلیاستیشن ۴ بازیهای آنچارتد، با سرعت ۶۰ فریم در ثانیه و وضوح تصویر بالاتر اجرا میشوند؛ همچنین کنترل و تیراندازی در این بازسازی بهتر شدهاند و به طور کلی، تجربهی بسیار بهتری در بازی کردن بستهی آنچارتد یعنی Uncharted: The Collection در مقایسه با بازیهای اصلی خواهید داشت. مشخصا قسمت اول این بازیها یعنی Uncharted: Drake’s Fortune حسابی بهتر شده و حتی گرافیک آن در مقایسه با نسخهی پلیاستیشن ۳ بسیار فرق میکند. بهترین تجربهی آنچارتد را در این بسته پیدا نمیکنید و بهترین بازی این مجموعه، یک شماره پس از این سه گانه است، ولی زمانی آنچارتد ۴ را کاملا درک خواهید کرد که شخصیتها در طول سه قسمت قبل برایتان مهم شده باشند و آنها را دوست داشته باشید. Uncharted 4: A Thief’s End_12 آنچارتد ۴ در عین این که روند بازی و آنچه از یک بازی در مجموعهی آنچارتد انتظار داریم را حفظ میکند، بازی را چند سطحی بالا میبرد. اولین چیزی که در آنچارتد ۴ بسیار به چشم میآید، واقعیتر شدن بازی از همه نظر است. از گرافیک بازی صحبت نمیکنیم، که البته آن هم واقعیتر شده، بلکه بیشتر منظورمان نوع قصهگویی و رفتار شخصیتهاست؛ طوری که آنچارتد ۴ عناصر فانتزی قسمتهای قبلی را به طور کلی به کنار میگذارد و همچنین شخصیتهای حدودا میانسال را به تصویر میکشد؛ کسانی که شباهتی به ماجراجویان چند قسمت قبل ندارند و در واقع، بسیار منطقی تصمیم میگیرند و حتی تصمیمات خود در بازیهای قبلی را هم زیر سوال میبرند. آنچارتد ۴ شخصیتهای خود را نه به عنوان یک شخصیت در یک بازی اکشن، بلکه به عنوان انسانهایی کامل به تصویر میکشد. این موضوع روی تک تک بخشهای بازی و حتی اتفاقات و روند داستان هم تاثیر بزرگی گذاشته است. قصهی بازی، که شگفتانگیز و عالی است به کنار، روند بازی آنچارتد ۴ هم تغییرات بسیار بزرگی نسبت به قسمتهای قبلی کرده است. البته بازی هنوز هم کاملا آنچارتد است، ولی در بازی Uncharted 4 با محیطهایی بسیار بزرگتر برخورد میکنید و خودتان تصمیم میگیرید چگونه پیش بروید. البته بازی به هیچ وجه محیط باز نیست، ولی همه چیز بزرگتر شده است و مراحل دیگر روندی خطی را طی نمیکنند. مجموعهای از سلاحها و یکی دو ابزار جدید در اختیار شما قرار داده میشود تا در یک محیط مبارزه بگردید و خودتان هر طور که دوست دارید، دشمنان را از پای در بیاورید. میزان تنوع مراحل بازی غیرقابل باور است؛ تمام کردن بازی بیست ساعتی طول میکشد، بیشتر از هر قسمت دیگری در این مجموعه، و هر فصل بازی کاملا روندی متفاوت و محیطی متفاوت دارد. آنچارتد ۴ به قصهی شخصیت اصلی این مجموعه بازیها یعنی نیتن دریک پایان میدهد و یکی از بهترین بازیهای پلیاستیشن ۴ است. حتی اگر علاقهای به قسمتهای قبلی ندارید، پیشنهاد میکنیم آنچارتد ۴ را تجربه کنید؛ مطمئنا پس از بازی کردن، سراغ قسمتهای قبلی هم میروید.
-
سلام دوستان من بعد از مدتها دارم برمیگردم به بازی(میدونم به کتفتونه)برای ورود به بازی مشکل دارم. توی بخش مشکلات فرستادم یکسال طول میکشه تا جواب بدن اگر راحشو بلدین راهنمایی کنین @Guardian @Ali @Meli
-
ماینکرفت (به انگلیسی: Minecraft) یک بازی جهان باز مستقل است که توسط موجانگ AB ساخته شده و توسط همین استودیو برای PC و موبایل منتشر شدهاست. نسخه پی سی بازی به صورت عمومی در ۱۷ می ۲۰۰۹ با عنوان نسخه آلفا منتشر شد و بعد از آپدیتهای پیاپی به عنوان نسخه اصلی و نهایی در ۱۸ نوامبر ۲۰۱۱ عرضه شد. همچنین نسخهای از بازی برای اندروید یک ماه قبل از آن در ۷ اکتبر منتشر شد. نسخه آیاواس بازی نیز در ۱۷ نوامبر ۲۰۱۱ منتشر شد. در تاریخ نهم می ۲۰۱۲ میلادی بازی برای ایکسباکس ۳۶۰ به عنوان نسخهایکسباکس لایو که توسط ۴J Studios توسعه داده شده بود عرضه شد. تمامی نسخههای ماینکرفت به روزرسانیهای دورهای دریافت میکنند. ویژگیهای خلاقانه و قابلیتهای ساخت و ساز در ماینکرفت به بازیگران این امکان را میدهد تا به وسیله مکعبهای با بافتهای مختلف در دنیایی رویهای، سازههای مختلف و متفاوتی را بسازند. فعالیتهای دیگر در بازی شامل اکتشاف، جمعآوری منابع، صنعتگری و مبارزه میشوند.گیمپلی در نسخه تجاری بازی، شامل دو حالت اصلی میباشد: حالت Survival (بقاء)، که بازیکنان در آن میبایست به جمعآوری منابع پرداخته و برای حفظ و نگهداری میزان سلامتی و گرسنگی خود تلاش نمایند؛ و حالت Creative (خلاقانه)، که در آن بازیکنان موجودی نامحدودی از منابع را در اختیار دارند، آزادانه میتوانند پرواز کنند. در این حالت درجه سلامتی و گرسنگی وجود ندارد. همچنین حالت سومی با عنوان Hardcore وجود دارد که همانند حالت Survival (بقاء) با تفاوت در میزان سختی است. در این حالت بازیکن تنها یک جان داشته و پس از مرگ، مجبور به حذف دنیایی که ساخته است میشود. یکی از بهترین قابلیتهای ماینکرفت ، قابلیت افزودن پلاگینها و کدهای جدا از کدنویسی ماینکرفت است که این قابلیت باعث به وجود آمدن Gamemodeهای جدا از Gamemodهای اصلی و سرورهای گوناگونی شدهاست. ماینکرفت موفق به دریافت ۵ جایزه از کنفرانس توسعه دهندگان بازی در سال ۲۰۱۱ شد: جایزه نوآوری، بهترین بازی قابل دانلود، و همچنین برنده بهترین بازی جدید از بخش انتخاباتی توسعه دهندگان بازی و جایزه انتخابی حضار شد. این بازی برنده جایزه بزرگ Seumas McNally از فستیوال بازیهای مستقل در ۲۰۱۱ نیز شد. ماینکرفت همچنین برنده جایزه اهرمک طلایی در بخش بهترین بازی قابل دانلود در سال ۲۰۱۲ شد. در تاریخ ۸ آوریل ۲۰۱۳ حدود ۱۰ میلیون نسخه پی سی بازی به فروش رفت و در ۲۲ ژانویه ۲۰۱۳ بیش از ۲۰ میلیون نسخه از بازی در تمامی پلتفرمها به فروش رسید. در سال ۲۰۱۴ میلادی شرکت مایکروسافت با خریداری شرکت موجانگ از ناچ (صاحب شرکت ماینکرافت) با قیمت ۲٫۵ میلیارد مالکیت فکری این بازی را از آن خود کرد. گیمپلی ماین کرافت یک بازی سه بعدی (حالت ماسه ای:منظور خانه سازی) است که اهداف خاصی ندارد و بازی کنان با وجود آزادی که دارند نحوهٔ بازی کردنشان را انتخاب میکنند;اگرچه یک سیستم پیروزی هم (در نسخههای جدید)تعبیه شدهاست . بازی به صورت پیش فرض اول شخص است که بازیکن میتواند سوم شخص کند.(عملا سوم شخص برای بازی تعبیه نشدهاست) دنیای بازی به صورت ناهمواریهای سه بعدی است-عمدتا مکعب و مایعات-و نمایانگر تنوع مادهها است.مثل:خاک،سنگ،کانی،تنه درخت،آب و گدازه. محوریت بازی حول جمع کردن و گذاشتن این اشیاء صورت میگیرد. این بلوکها بهطور نسباتا منظم پخش میشوند هنگامی که،بازیکنان آزادانه در جهان میگردند. بازیکنان با کندن بلوکها و جایگذاریشان در جایی دیگر قادرند سازههایی را بنا کنند. دنیای بازی عملاً نامحدود است و به اندازه کاوش بازیکن تولید میشود;به کار بردن موقیت نقشه (به انگلیسی:map seed) باعث بدست آمدن منطقهٔ جغرافیایی در سیستم بازی میشود،که به صورت دستی توسط بازیکن نیز تایین میشود. در حالت عمودی محدودیت دارد (۲۵۶ بلوک)اما از لحاظ صفحهٔ افقی نامحدود است و فقط در مسافتهای بسیار دور شاید دچار مشکل تکنیکی شود. ساختار دنیای نامحدود بدین گونه است که دادهها را –در بازی به صورت شیئی به اندازهٔ فضای یک بلوک- با واحدهای کوچک تقسیمبندی میکند و آنها را فقط زمانی که بازیکن نزدیک آن محل هست ذخیره میکند. دنیای بازی به بومهای مختلفی تقسیمبندی شدهاست از جنگل و صحرا گرفته تا مناطق برفی،همچنین زمین بازی شامل جلگه، کوهستان،دشت،غار،دریا،رود،موادمذاب،دره میشود. سیستم زمانی بازی در برگیرندهٔ چرخهٔ روز و شب است که هر کدام بیست دقیقه در دنیای واقعی طول میکشد. بازیکنان در طول بازی با موجودات گوناگونی مواجه میشوند که به آنان موب(به انگلیسی:mob) میگویند.مانند:حیوانات،روستایی ها،شخصیتهای دشمن. موبهای مطیع(حیوانات)برای بدست آوردن غذا و مواد اولیه شکار میشوند.مانند:گاو ها،خوکها ،مرغها و ماهی ها. آنها در طول روز تولید میشوند در صورتی که موبهای دشمن در طول شب و یا در مکانهای تاریک مثل غارها تولید میشوند. آنها شامل عنکبوت ها،اسکلت ها،زامبیها میشوند. بعضی از موبهای دشمن مانند زامبیها و اسکلتها در نور آفتاب می سوزند(به جز آنهای که در آب یا زیر سایهٔ درختها اند). بعضی دیگر منحصر به فرد اند مانند کریپرها (به انگلیسی:creeper) (موجودی انفجاری که در نزدیکی بازیکنان منفجر میشود) ، اندرمنها (به انگلیسی:enderman) (موجوداتی با توانایی جابه جایی آنی و برداشتن بلوک ها) منتقدین بازی را غیر حقیقی طلقی میکنند زیرا آب با مصافت محدود از بلوک منبع همیشه جریان دارد ومی توان آن را با گذاشتن بلوکی دیگر و یا با استفاده از سطل از بین برد. سیستمهای پیچیده مانند سیستمهای مکانیکی،مدارهای الکتریکی،ورودیهای منطقی میتوانند توسط مواد اولیه خاص در بازی ساخته شوند که به نام سنگ قرمز redstone شناخته میشوند. ماینکرافت دارای دو دنیای موازی دنیای اصلی هست : زیر زمین (به انگلیسی:nether) ، آخرت (به انگلیسی:end). زیر زمین یک بعد جهنمی است که با ساخت دروازه توسط بازیکنان در دسترس میشود;که شامل بسیاری از منابع خاص میشود و میتوان از آن برای طی کردن مسافتهای طولانی در دنیای بالا (زمین) استفاده کرد. بازیکنان میتوانند به صورت اختیاری به وسیلهٔ موادی که در زیر زمین پیدا میشود موب رئیسی را بسازند که به ویچر (به انگلیسی:wither) معروف است. آخرت زمینی خالی شامل جزایر(زمین تکه تکه) زیادی است. موب رئیس اژدها (به انگلیسی:dragon) معروف به اژدهای آخرت (به انگلیسی:ender dargon) ساکن جزیرهٔ اصلی است. کشتن اژدها علاوه بر دسترسی به مواد خاص(هاله صورتی رنگ) و پدیدار شدن دروازهٔ اختیاری که فقط با ابزار انتقال سریع میتوان به آنجا رفت و شامل آیتمهای خاص خود است ; به پایان بازی تعبیر میشود،هر چند با بازگشت به دنیای اصلی که بعد از کشتن اژدها یا مرگ بازیکن میسر میشود بازی همواره نامحدود باقی میماند. بازی دارای پنج مود است:بقاء (به انگلیسی:survival)، خالق (به انگلیسی:creative)، ماجراجویی (به انگلیسی:adventure)، هاردکور (به انگلیسی:hardcore)، بیننده (به انگلیسی:spectator) . همچنین سیستم سختی بازی چهار بخش است:برای مثال دوستانه (به انگلیسی:peaceful) جلوگیری میکند از دشمنی موبهای دشمن و بازی در سختی (به انگلیسی:hard difficulty) بازیکنان میتوانند در صورت گرسنگی بمیرند. امیدوارم از خواندن این متن لذت برده باشید
-
کانتر تاریخچه کامل مجموعه بازی های کانتر
Life پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در Counter Strike | کانتر استریک
Counter- Strike بدون شک برای ما بازیکنان ایرانی بازی کانتر استرایک مفاهیم دیگری را دارد؛ زیرا بیشتر ما اولین تجربه شوتر اول شخص را مدیون این بازی هستیم. همانطور که شاهد هستید Half Life منبع الهام بسیاری از آثار شوتر اول شخص قرار گرفت و بدون شک یکی از مطرح ترین آنها که بخش بازی های آنلاین چندنفره را دستخوش تغییرات بسیاری کرد و باعث پیشرفت این دسته از بازی ها شد بازی Counter- Strike است. سال 1999 و یک سال پس از عرضه Half Life دو شخص به نام های مین له و جس کلیف قبل از اینکه توسط Velve استخدام شوند با استفاده از بخش مدسازی Half Life بازی کانتر استرایک را ساختند. این بازی به خاطر گیم پلی درگیر کننده خود به سرعت بین بازیکنان رایانه ای محبوبیت زیادی پیدا کرد و با عرضه شبکه استیم تبدیل به یکی از قدرتمندترین بازی های رایانه ای شد. 1.6 آخرین آپدیت این نسخه کانتراسترایک بود تا در سال 2004 که نسخه Condition Zero معرفی شد. این بازی به خاطر گرافیک قدیمی و بی کیفیت مورد استقبال زیادی قرار نگرفت و موفقیت های قبلی را به دست نیاورد ولی در همان سال و بعد از معرفی موتور سورس توسط ولو نسخه دیگر از بازی کانتر به نام سورس عرضه شد که دوباره توانست مورد استقبال مخاطبان خود قرار گیرد و موفقیت اولین نسخه این سری را تکرار کند. بعد از گذشت چند سال نسخه سورس نیز از نظر گرافیکی قابل رقابت با آثار شوتر نسل جدید نبود و به همین دلیل ولو Global Offensive را در سال 2012 عرضه کرد تا بتواند طرفداران این بازی را راضی نگه دارد. سری کانتر استرایک در 17 سالی که از انتشار نسخه اول آن گذشته است بیش از 50 میلیون فروش داشته و همواره به جز نسخه Condition Zero متا آن از عدد 82 روی رایانه های شخصی پایین تر نبوده است. یکی از حواشی جالب این سری مربوط به سال 2008 و ممنوعیت فروش آن در کشور برزیل بود اما بعد از آزادسازی فروش این بازی در حال حاضر یکی از 10 تیم برتر مسابقات CS.GO از بازیکنان این کشور تشکیل شده است. اکنون به بررسی نسخه های مختلف آن می پردازیم. Counter- Strike 1.6 در این بازی تعدادی از بازیکنان در گروه تروریست و تعدادی هم در گروه پلیس قرار می گیرند. تروریست ها قصد بمب گذاری در منطقه های مشخص شده را دارند و پلیس ها باید مانع این کار شوند. در حال حاضر بیش از 15 هزار سرور اینترنتی برای نسخه های مختلف بازی کانتر وجوددارد. هنوز هم این نسخه یکی از محبوب ترین نسخه های منتشر شده است که کاربران برای بازی از آن استفاده می کنند البته نسخه های مختلفی از همین نسخه وجود دارد که آپدیت شده اند و امکاناتی به آنها اضافه شده است. Counter- Strike: Condition Zero این نسخه از بازی در سال 2004 منتشر شد که برای ساخت آن از موتور GoldSrc Half- Life استفاده شد. حالت چند نفره، مدل ها و شخصیت ها، نقشه و دیگر ترفندهای گرافیکی در این نسخه بهبود بسیار زیادی پیدا کرده بود. برخلاف نسخه های قبلی، در این نسخه ماموریت های مختلفی وجود دارد که این اجازه را به مخاطب می دهد تا به صورت تک نفره به مبارزه با تروریست ها بپردازید. هرچه در این بازی به پیش می روید می توانید نقشه های بیشتری را آزاد کرده اما تمامی اینها لازمه کشتن 3 دشمن در زمان کمتر از 60 ثانیه است. Counter- Strike: Source این نسخه از بازی در تاریخ یک نوامبر سال 2004 به بازار عرضه شد. شما در یک تیم ضد تروریستی در مقابل تروریست ها قرار گرفته و باید آنها را به هلاکت برسانید. برای پیروزی در هر دور بازی، باید بمبی را در مکانی مشخص جاسازی کرده، تمامی دشمنان را نابود کرده یا گروگانی را از دست تروریست ها نجات دهید. این بازی هنوز هم از طریق steam در دسترس است و چون سیستم مورد نیاز بازی پایین است باعث شده است تا تمامی علاقه مندان به راحتی بازی کنند. Counter- Strike: Global Offensive این نسخه از بازی در 21 آگوست سال 2012 به بازار عرضه شد. در این نسخه ویژگی های کلاسیک از جمله نقشه های کلاسیک، شخصیت ها و حالات بازی که بهبود پیدا کرده اند، استفاده شده است. مانند نسخه های قبلی شما باید در نقش یک تروریست یا ضدتروریست برای از بین بردن اهداف خود تلاش کنید. هنگامی که بازی به صورت شبکه ای انجام می شود، در صورتی که کشته شوید باید تا پایان بازی صبر کرده تا گروهی برنده بازی شوند سپس وارد بازی شوید. پس از گذشت موفقیت های بسیار زیاد، این بازی نسخه پلتفرم تلفن های همراه را نیز شامل شد، اما نکته اصلی این است که این بازی توسط کمپانی ولو منتشر نشده است. البته که تا امروز نسخه های بسیار زیادی در بازار بازی های تلفن همراه وجود داشت که اکثر آنها به صورت شبیه سازی شده از این بازی موفق بود، اما این نسخه همان بازی جذاب است! گیم پلی Counter- Strike 1.6 یکی از بازی های بسیار زیبا و پرطرفدار در سبک بازی های اکشن و شوتر است که توسط کمپانی بازیسازی Counter Force Ltd برای گوشی های اندروید به صورت کاملا رایگان عرضه شده که در مارکت پلی استور با امتیاز 4.5 از 5 قرار گرفته و جزو یکی از بازی های برتر این مارکت به شمار می رود. امروزه بیش از 200 میلیون کاربر در سراسر جهان بازی Counter- Strike 1.6 را دریافت کرده اند. این بازی در حال حاضر جزو یکی از بازی های برتر موبایل در سبک اکشن شناخته شده است. اگر به بازی های اکشن و تفنگی علاقه مند هستید ما بازی کانتر استرایک را به شما پیشنهاد می کنیم. بازی Counter- Strike 1.6 همچون نسخه کامپیوتری خود به دو تیم تقسیم می شود، تیم پلیس و تیم تروریست، شما اگر بخواهید تیم تروریست را انتخاب کنید باید بمبی را که در دست تیم شما قرار دارد درجای مشخص شده ای قرار دهید و به مدت 60 ثانیه از خنثی کردن آن بمب با نیروهای پلیس مقابله کنیدواگر هم بخواهید تیم پلیس را انتخاب کنید کاملا برعکس نیروهای تروریست باید از منطقه محافظت کرده و نیروهای تروریست را شکست و بمب را از دست آنها دربیاورید در غیر این صورت آن منطقه منفجر شده و شما شکست می خورید. بازی کانتراسترایک با گرافیک بسیار بالا و محیط سه بعدی به همراه صداگذاری بی نظیر طراحی شده و مناسب تمامی سیستم های اندروید 2.3 به بالا می باشد. بد نیست به این موضوع هم توجه کنید که بازی با صفحه لمسی اصلا میانه خوبی ندارد. البته صفحه لمسی که به کنار، حتی بازی کردن کانتر با دسته هم حس خوب ماوس و کیبورد را ندارد، چه برسد به اینکه بخواهید آن را روی صفحه موبایل و با کلیدهای لمسی بازی کنید. از ویژگی های جذاب این بازی می توانیم به امکان بازی تحت شبکه بدون اتصال به اینترنت نام ببریم. به این صورت که شما با استفاده از امکانات تلفن همراه خود و در تنظیمات این بازی یک شبکه محلی کوچک وای فای تشکیل داده و بادوستان خود با اتصال به آن شبکه می توانید از بازی به صورت جمعی لذت ببرید. -
معرفی فیلمها و بازیهایی با حال و هوای GTA
MiLo پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در DOTA 2 | League of Legends
فیلمهای با حال و هوای GTA GoodFellas در فهرست بهترینها همیشه نام Martin scorsese باید به میان آید. GoodFellas در ژانر گنگستری، میتواند گزینه خوبی برای علاقهمندان به داستانهای دنیای GTA باشد. این فیلم در سال ۱۹۹۰ منتشر شد و داستان مردی بین سالهای ۱۹۵۵ تا ۱۹۸۰ را روایت میکند که به دسته متوسط علاقهمند میشود و سعی میکند در خانوادههای نامدار نفوذ کند و فردی صاحب قدرت شود. Reservoir Dogs داستان این فیلم به کارگردانی Quentin Tarantino، از همان ابتدا مخاطب را میخکوب میکند و تا انتها در اوج باقی میماند. چند سارق حرفهای با نامهای مستعار تصمیم میگیرند تا از فروشگاه جواهرفروشی دزدی کنند؛ اما هیچ چیز آنطور که فکرش را میکردند پیش نمیرود و از یکدیگر جدا میشوند و حالا بعضی از اعضا به دنبال علت خرابی به بار آمدهاند و اینکه پلیس چطور از نقشه آنها اطلاع داشته است. خشونت بالای این فیلم و تعقیب و گریز با پلیس باعث میشود علاقهمندان GTA عاشق این فیلم خشن شوند. Scarface اگر در فیلمی Al Pacino حضور داشت حتما آن اثر را تماشا کنید؛ بماند که این فیلم یکی از بهترین نقشهایی است که در آن حضور داشته. این فیلم جنایی-درام که در سال ۱۹۸۳ منتشر شد، داستان مردی را روایت میکند که پا به شهر Miami میگذارد و تبدیل به قدرتمندترین فرد دسته متوسطی مواد مخدر میشود. در سال ۱۹۳۰، ابتدا کتابی با این موضوع نوشته و در سال ۱۹۳۲ نیز فیلم آن اکران شد. اما آلپاچینو پس از تماشای این فیلم تصمیم میگیرد ریمیک آن میتواند جذاب باشد، پس با چند فیلمنامهنویس و کارگردان تماس میگیرد. به دلیل صحنههایی با خشونت بسیار بالا، الفاظ رکیک، استفاده از مواد مخدر و چند مورد دیگر، این فیلم مخاطبین خاص خود را دارد و حتی آقای اسکورسیزی به تعریف و تمجید این فیلم پرداخته است. در سال ۲۰۰۶ بازی ویدیویی این فیلم برای PS2 و Xbox منتشر شد؛ اگرچه داستان بازی دقیقا از روی فیلم نبود و یک روایت و برداشت اورجینال محسوب میشود که اتفاقات بعد از فیلم را روایت میکند. Breaking Bad در میان چند فیلم سینمایی، بد نیست یک سریال هم معرفی کنیم. فردی به نام Walter White که معلم شیمی است و به حق خود نرسیده، زندگی فقیرانهای را میگذراند تا اینکه مطلع میشود سرطان ریه دارد و چیزی از عمرش باقی نمانده. پس تصمیم میگیرد از علم خود استفاده کند و با کمک یکی از شاگردانش، به ساخت مواد مخدر روی میآورد. پخش این سریال در سال ۲۰۰۸ آغاز شد و در سال ۲۰۱۳، پس از نمایش ۵ فصل (۶۲ قسمت) به پایان رسید. هر قسمت بین ۴۰ تا ۶۰ دقیقه است. فصل اول این سریال نقدهایی عموما مثبت داشت اما از فصل دوم به بعد، تمامی نقدها مثبت شدند و به تعریف و تمجید از سریال پرداختند. Heat Michael Mann، کارگردان فیلم Heat، ایده این اثر را با کمک پروندههایی واقعی در ذهنش میپروراند و فیلمنامهاش را در سال ۱۹۷۹ نوشت تا اینکه در نهایت موفق شد باحضور ستارگانی چون Robert de Niro و Al Pacino فیلمش را در سال ۱۹۹۵ منتشر کند و به موفقیت در گیشه دست یابد. بودجه فیلم ۶۰ میلیون دلار بود و نزدیک به ۱۹۰ ملیون دلار فروخت. داستان این فیلم درباره مامور پلیسی است که به دنبال دستگیری یک جنایتکار بوده و این موضوع زندگی هر دوی آنها را دستخوش تغییراتی میکند. بازیهای با حال و هوای GTA Sleeping Dogs وقایع این بازی در شهر هنگ کنگ (Hong Kong) روایت میشود و داستان آن در مورد یک مامور مخفی مسلط به هنرهای رزمی است که به مبارزه با فساد میپردازد. بازی در سال ۲۰۱۲ منتشر شد و گیمپلی روی هنرهای رزمی، تیراندازی و پارکور تمرکز دارد. درست است که برای پیشروی در داستان باید ماموریتهای مختلفی را انجام دهید، اما میتوان درون شهر آزادانه به گشت و گذار پرداخت و کارهای مختلفی انجام داد. این عنوان پس از انتشار با نظرات بسیار مثبت بازیبازها روبهرو شد. Mafia 1: Definitive Edition تجربه اولین بازی دسته متوسط برای اولین بار فراموشنشدنی است. عنوانی با روایت غنی و منحصر به فرد که تا قبل از آن همانندش کمتر دیده شده بود. خوشبختانه در سال ۲۰۲۰ شاهد ریمیکی خوشساخت از این اثر بودیم و باری دیگر میتوانستیم حال و هوای آمریکا در دوره ۱۹۳۰ را تماشا کنیم و در نقش Tommy Angelo، یک راننده تاکسی که با فراز و نشیبهای فراوانی در زندگی روبهرو میشود، قرار بگیریم. در این بازی میتوان آزادانه به گشتوگذار در شهر پرداخت اما داستان جذاب آن چنان شما را با خود همراه میکند که ماموریتهای اصلی را در اولویت قرار خواهید داد. داستان بازی در مورد مردی است که خرج زندگی خود را با تاکسیاش در میآورد تا اینکه یک شب، دو نفر با سرعت سوار ماشین او میشوند و از او میخواهند تا سریعتر حرکت کند. پس از مدتی، وی متوجه میشود آن دو از اعضای خانوادهای دسته متوسطیی بودهاند. چند روز بعد افرادی ناشناس مزاحم وی میشوند و سعی میکنند ماشین او را خراب کنند و به او آسیب برسانند؛ پس وی فرار میکند و پیش خاندانی که چند شب قبل نجات داده بود برمیگردد و درخواست کمک میکند و این موضوع شروعی است بر اقدامات جنایتکارانه و دسته متوسطیی او. Just Cause 4 Just Cause 4 اثری جهان باز در ژانر اکشن-ادونچر است که در سال ۲۰۱۸ برای PC و کنسولهای نسل هشتم عرضه شد. این عنوان ادامهای مستقیم بر نسخه قبل خود بهشمار میرود و Rico Rodríguez، شخصیت اصلی بازی، سعی دارد ارتشی خصوصی به نام Black Hand را از بین ببرد. این بازی با کمک نسخه بهبود یافته موتورگرافیکی شرکت سازنده، یعنی Avalanche’s Apex، توانست صحنههای گرافیکی عظیمی چون گردباد و طوفان را همراه با افکتهایی همچون رعد و برق و انفجار به نمایش بگذارد. اما گرافیک تنها نکته مثبت این بازی نیست، گیمپلی این عنوان در بطن خود از هیجان خاصی برخوردار است که به لطف لباس مخصوص شخصیت اصلی و قلابش شکل گرفته. از دیگر نکات مثبت این بازی میتوان به تنوع بالای اسلحه اشاره کرد که به مبارزات بازی هیجان زیادی تزریق میکند. Yakuza سری بازیهای یاکوزا بهدلیل شخصیتپردازی و داستان جذاب و همچنین گیمپلی خاص و مینیگیمهای متنوع، از جایگاه ویژهای در بین بازیبازها برخوردار است. Yakuza Kiwami یکی از نسخههای محبوب این سری به شمار میرود که برای PS2 منتشر و مدتی پیش بعدها برای نسل هشتم کنسولها ریمیک شد. داستان بازی در مورد مردی به نام Kazuma Kiryu است که بهخاطر کشته شدن رئیس گروهش، او را مقصر میدانند. پس از آزادی از زندان وی به دنبال دوست گمشده خود میگردد. نکتۀ جالب توجه این است که نسخه ریمیک داستانی غنیتر و پیچیدهتر ارائه میدهد. این عنوان در جبهۀ گیمپلی و ساختار پیشروی، رویکردی سندباکسگونه دارد. شما درون شهری که از توکیو (Tokyo) الهام گرفته شده قدم میزنید، ماموریتهای داستانی را انجام میدهید و در این بین ممکن است با گروههای دعواگر خیابانی متعددی مبارزه کنید. با مبارزه و انجام ماموریتهای اصلی و فرعی متعدد، بازیباز پول و تجربه کسب میکند و با کمک آن میتواند تکنیکهای مبارزه جدیدی یاد بگیرد و یا برای خود وسایل و تجهیزات جدیدی بخرد. وجود مینیگیمهای متعدد همچون کارت بازی و غیره، جذابیت خاصی به مجموعه Yakuza بخشیده است. Saints Row بهدلیل آزادی عمل فراوان و وجود شوخیهای منحصر به فرد بیپرده، سری Saints Row طرفداران زیادی پیدا کرد. اولین نسخه در سال ۲۰۰۶ توسط ناشر محبوب اما بداقبال یعنی THQ منتشر شد و در سال ۲۰۲۲ ریبوت آن توسط Deep Silver در دسترس قرار گرفت. مکانی که این بازی در آن روایت میشود، شهری خیالی بر گرفته از ایالتهای آمریکا است که بازیباز آزادانه به هر کجا که بخواهد میرود و با انجام ماموریتهای مختلف، داستان را پیش میبرد. کلیت داستان درباره داشتن قدرتمندترین گروه دسته متوسطفی شهر است و در این بین با گسترده وسیعی از سلاحها، میتوانید دشمنان را از سر راه بردارید. در این سری شما همیشه در نقش رئیس یک گروه گنگستری قرار میگیرید و قابلیتهای شخصیسازی زیادی نیز در دسترس شما خواهد بود. در نسخه Saints Row: Gat out of Hell که در سال ۲۰۱۵ منتشر شد، شما قدرتهای ماوراالطبیعه هم بهدست میآورید و کار حتی به جایی خواهد رسید که شما رئیس جمهور آمریکا خواهید شد. -
بازی Cyberpunk 2077 جدیدترین ساخته استودیوی سازنده مجموعه The Witcher است که در 2020 عرضه میشود. در این مطلب نگاهی به اطلاعات پیرامون این عنوان شامل گیمپلی، داستان و تریلر بازی سایبرپانک 2077 خواهیم داشت. بازی Cyberpunk 2077 یکی از موردانتظارترین عناوین این نسل است که قرار است قبل از عرضه کنسولهای نسل جدید، منتشر شود. این بازی یک دنیای علمی تخیلی دیستوپیایی را نشان میدهد که تکنولوژی انسانها را تحت تاثیر شدید قرار داده است. اکثر طرفداران به سازنده این بازی یعنی سیدی پراجکت رد که سهگانه ویچر را در کارنامه دارد، ایمان دارند و مطمئن هستند که دوباره ساعتها در دنیای ساخته این استودیوغرق خواهند شد. تاکنون نمایشها و اطلاعات زیادی از این بازی منتشر شده است و انتظار داریم که این اطلاعات رفته رفته با نزدیک شدن به زمان عرضه بازی، افزایش پیدا کند. در این مطلب میخواهیم نگاهی به تاریخ انتشار، تریلر، داستان و گیم پلی بازی سایبرپانک 2077 داشته باشیم. آنچه در این مقاله میخوانید: معرفی و داستان بازی Cyberpunk 2077 نقش کیانو ریوز در بازی Cyberpunk 2077 تاریخ انتشار بازی Cyberpunk 2077 تریلر بازی Cyberpunk 2077 گیم پلی بازی سایبرپانک 2077 شهر نایت سیتی کلاسها و سلاحهای بازی دوربین اول شخص بازی سایبرپانک 2077 آیا در Cyberpunk 2077 بخش چندنفره وجود خواهد داشت سیستم مورد نیاز بازی Cyberpunk 2077 بازی Cyberpunk 2077 تم های اکشن و فلسفی را با هم خواهد داشت معرفی و داستان بازی Cyberpunk 2077 بازی Cyberpunk 2077 یک عنوان علمی تخیلی اکشن نقشآفرینی است که در سال 2012 برای اولین بار معرفی شد. این اولین بازی AAA کمپانی سیدی پراجکت رد بعد از عرضه موفق The Witcher 3 در سال 2015 است. برای ساخت این بازی که دنیای کاملا متفاوتی نسبت به بازیهای ویچر دارد، سیدی پراجکت از بازی رومیزی Cyberpunk که توسط مایک پانداسمیت (Mike Pondsmith) ساخته شده، الهام گرفته است. داستان سایبرپانک اصلی در آیندهای نزدیک در کالیفرنیای شمالی رخ میدهد که کمپانیها، کاپیتالیسم و تکنولوژی به تمام جوانب زندگی مردم نفوذ کردهاند. با اینکه بازی Cyberpunk 2077 قرار نیست یک اقتباس مستقیم باشد، ولی بسیاری از مفاهیم، الگوهای اصلی و داستانهای آن در بازی استفاده شده است. داستان بازی Cyberpunk 2077 درباره زندگی روزانه در شهر بزرگ و فاسد نایت سیتی (Night City) در ایالت آزاد کالیفرنیا است. با گذشت زمان، شخصیت شما که «وی» (V) نام دارد، میتواند کارهای مختلف و ماموریتهای بزرگی انجام دهد تا اعتبار و پول به دست آورده و سلاحها و بروزرسانیهای سایرنتیک جدیدی کسب کند. این بروزرسانیها به شخصیت شما دسترسی به قابلیتهای جدیدی مانند شمشیرهایی که از بازویتان خارج میشوند، میدهد. رفته رفته که V حضورش را در شهر با انجام این ماموریتها نشان میدهد، توجه افراد دیگری که میخواهند از تواناییها شما برای اهداف خود استفاده کنند را جلب میکند. نقش کیانو ریوز: در انتهای تریلر E3 2019 بازی سایبرپانک 2077 شاهد شخصیتی به نام جانی سیلورهند (Johnny Silverhand) بودیم که نقش او را کیانو ریوز بازی میکند. در دنیای سایرپانک، جانی سیلورهند یک آهنگساز راک افسانهای به نام راکربوی (Rockerboy) بود که الهامبخش قیامهایی علیه شرکتهای بزرگ در اوایل قرن 21 بود. حال او در سال 2077 دوباره ظاهر میشود اما اینبار به صورت یک هوش مصنوعی که تنها شخصیت اصلی بازی یعنی V میتواند او را ببیند؛ چیزی مشابه آنچه که در فیلم Fight Club یا سریال Mr. Robot دیدهایم. سیلورهند در طول بازی به توصیف و تحلیل اتفاقات و شرایط مختلفی خواهد پرداخت که شخصیت اصلی با آنها روبهرو میشود. در ابتدا قرار بود که جانی سیلورهند حضور کمی در بازی داشته باشد، اما گویا کیانو ریوز از این شخصیت خوشش آمده و درخواست کرده که نقش او در بازی بیشتر شود. تاریخ انتشار بازی Cyberpunk 2077: تاریخ انتشار بازی Cyberpunk 2077 ابتدا 16 آوریل 2020 (28 فروردین 1399) بود و قرار بود برای پلتفرمهای رایانههای شخصی، پلی استیشن 4، ایکس باکس وان و گوگل استادیا عرضه شود. با وجود این، تاریخ انتشار آن تاخیر خورده و قرار است 17 سپتامبر 2020 (27 شهریور 1399) عرضه شود. دلیل اینکار، انجام بهینهسازیهای بیشتر روی آن عنوان شده است. طراح ارشد مراحل بازی سایبرپانک 2077 اعلام کرده است که در حال حاضر، تمرکز تیم روی پلتفرمهای نسل بعدی پلیاستیشن 5 و ایکس باکس سری ایکس نیست ولی گفت که زمانی که وقتش فرا برسد، از این پلتفرمها پشتیبانی خواهند کرد. سیدی پراجکت رد اعلام کرده است که موتور این بازی، یعنی رد انجین 4 (REDengine 4) طوری طراحی شده که با سختافزارهای جدید هم سازگار باشد. هنوز مشخص نیست که آیا یکی از دلایل تاخیر بازی، کنسولهای نسل بعدی است یا خیر. شهر نایت سیتی: اتفاقات دنیای سایبرپانک در شهر نایت سیتی رخ میدهد. نایت سیتی یک شهر پرجمعیت است که تکنولوژی بر زندگی شهروندان آن تاثیر بسیار زیادی گذاشته است. از همان ابتدای بازی خواهید توانست قسمت زیادی از نایت سیتی را بگردید؛ البته برخی از قسمتها قابل دسترس نیستند و بعد از طی کردن بخش داستانی مربوطه باز میشوند. گشتوگذار در نایت سیتی را میتوانید به صورت پیاده، با موتورسیکلت، ماشین یا سیستم قطار شهری انجام دهید که جابهجایی بین قسمتهای مختلف شهر را بسیار آسان میکنند. برخی از قسمتهای مختلف شهر نیازمند سطح (Level) بالاتری هستند و باید قبل از مراجعه به آنها، مطمئن باشید که سطح و تجهیزات لازم را دارید؛ بنابراین چیزی به نام تطبیق سطح دشمنان بر اساس لول شما در بازی Cyberpunk 2077 وجود ندارد. نایت سیتی باتوجه به مواردی که تاکنون نشان داده شده است، شهر بسیار زیبایی بوده و قرار است ماجراجوییهای فوقالعادهای در آن داشته باشیم. خوشبختانه بازی حالت فوتو ماد (Photo Mode) هم برای عکسبرداری از این صحنههای زیبا خواهد داشت. بخشهای مختلف نایت سیتی به صورت زیر هستند: سیتی سنتر (City Center): اینجا قلب نایتسیتی است که خانه شرکتهای بزرگ، چراغهای نئون و سایر موارد لوکس است. واتسون (Watson): ترکیبی منحصربهفرد از فرهنگهای آسیایی که اکنون پر از مهاجران است و در کوچههای تنگ آن، بازارهای مختلفی وجود دارد. وستبروک (Westbrook): قسمت گردشگری شهر که محل تفریح افراد ثروتمند است. هیوود (Heywood): زندگی در این قسمت از شهر که بیشتر افراد آمریکایی لاتین در آن ساکن هستند، به این معنی است که منزلت اجتماعی شما افزایش یافته است. هیوود یک شهرک مسکونی است که دارای مشکلاتی به خاطر گروههای گانگستری است. پاسیفیکا (Pacifica): اینجا خطرناکترین قسمت نایت سیتی است. فقر زیادی در پاسیفیکا وجود دارد و گروههای گانگستری مختلف، آنجا را فراگرفتهاند. سانتو دومینگو (Santo Domingo): قلب صنعتی نایت سیتی که شامل نیروگاهها و کارخانههای مختلف میشود. شخصیتهای غیرقابل بازی (NPC) دارای کارهای روتین خود در شهر هستند و ممکن است شاهد اتفاقات تصادفی مختلفی از سوی آنها باشید. هنگام گشتوگذار در شهر و انجام ماموریتها، یکی از دوستان V هم ممکن است کنار او باشد و کمک کند. کلاسها و سلاحهای بازی: کلاسهای بازی Cyberpunk 2077 قرار نیست ثابت باشند و شاهد انعطافپذیری زیادی در این زمینه خواهیم بود. شما میتوانید بازی را بدون کشتن دشمنان و به صورت مخفی کاری و بیهوش کردن آنها هم انجام دهید. برای این کار باید روی تواناییهایی تمرکز کنید که تاکیدشان روی مخفیکاری و هک کردن هستند تا بتوانید از میان دشمنان و دوربینهای مختلف، به راحتی عبور کنید. اگر میخواهید شخصیتی هجومی داشته باشید، میتوانید امتیازات خود را برای تواناییهای مربوط به زره و اسلحهها صرف کنید. علاوه بر ارتقاهای سایبرنتیکی، شما به سلاحهای بسیار خطرناکی هم دسترسی خواهید داشت که شامل یک تیربار هدفیاب یا یک چکش بزرگ الکتریکی میشوند. سلاحها و تواناییهای جدیدی که به دست میآورید، تاثیر بهسزایی روی سبک بازی شما خواهند داشت. برای مثال، شمشیرهای مانتیس (Mantis Blades) نه تنها سلاحهای نبرد نزدیک قدتمندی هستند، بلکه میتوان از آنها برای مخفیکاری هم استفاده کرد. اگر میخواهید کارهای مبارزه را افراد دیگری انجام دهند، میتوانید توانایی Demon Software را کسب کنید که به V اجازه میدهد تا دشمنان را هک کرده و به جان هم بیندازد. سلاحهای اصلی که دارید به سه دسته تقسیم میشوند که شامل قدرت، فناوری و هوشمند میشوند. دسته قدرت شامل سلاحهای معمولی مثل شاتگان یا کلت است. انواع فناوری دارای ویژگیهای ارتقادهندهای مانند نفوذ گلوله هستند و در نهایت، انواع هوشمند روی ویژگیهای منحصربهفرد قدرتمند مانند گلولههای هدفیاب تمرکز دارند. دوربین اول شخص بازی سایبرپانک 2077 بازی سایبرپانک 2077 قرار است یک عنوان نقشآفرینی اول شخص باشد. این مورد وقتی برای اولین بار مشخص شد، باعث ناراحتی برخی از طرفداران شد که به دوربین سوم شخص مجموعه ویچر عادت داشتند. با توجه به مواردی که تاکنون نشان داده شده است، تقریبا تمام اتفاقات بازی به صورت اول شخص خواهند بود. این موارد شامل گفتگوها، مبارزه و گشتوگذار در محیط خواهند بود. تنها در قسمتهای ماشینسواری است که میتوان دوربین سوم شخص بازی را دید. استودیوی سازنده و همچنین مایک پانداسمیت که خالق بازی رومیزی اصلی Cyberpunk است، دلیل اول شخص بودن دوربین بازی را غرق شدن بازیکن در دنیای بازی و همچنین جلوگیری از بینظمی HUD اعلام کردهاند. هنوز سیستم مورد نیاز بازی Cyberpunk 2077 مشخص نشده است ولی مشخصات سیستمی که دموی E3 را اجرا میکرد اعلام شده است. این دمو از نظر گرافیکی بسیار خوب بود و در یک کامپیوتر ردهبالا اجرا میشد که سیستم زیر را داشت: پردازنده: Intel Core i7 8700K با سرعت 3.70GHz مادربرد: ایسوس راگ استریکس Z370-I Gaming رم: 32 گیگابایت G.Skill Ripjaws V DDR4 با سرعت 3000MHz گرافیک: انویدیا جیفورس GTX 1080Ti ذخیرهسازی: هارد SSD 512 گیگابایت سامسونگ 960 Pro پاور: کورسیر SF600W قطعا حداقل سیستم مورد نیاز و پیشنهادی بازی کمتر از مقادیر بالا خواهند بود. اطلاعات و بررسی های بیشتر بزودی...
-
معرفی بازی League of legends لیگ افسانه ها(Legends of league) یک بازی چند نفره آنلاین است که توسط شرکت riot games برای ویندوز و مک توسعه و انتشار داده شده است. این بازی به صورت نیمه رایگان ارائه شده و توسط تیم microtranactions پشتیبانی می شود و از بازی هایی همچون Warcraft III: The Frozen Throne mod و Defense of the Ancientsالهام گرفته شده است. در لیگ افسانه ها بازیکنان نقش احضارکننده ای نامرئی را به عهده دارند که قهرمانی را با توانایی های منحصر به فرد در مبارزه با دیگر تیم هایی که توسط اشخاص یا کامپیوتر کنترل می شوند؛ هدایت می کند. هدف بازی معمولا از بین بردن ساختار اصلی و اتحاد میان تیم هاست، ساختاری که nexus نامیده می شود و در مرکزی محافظت شده توسط سازه های دفاعی قرار گرفته است. هرچند حالت های دیگری هم برای بازی وجود دارد. هر بازی لیگ افسانه ها جدا از هم است؛ بازی با تمام قهرمانان آغاز می شود. با اینکه در طول بازی آن ها در حال ضعیف تر شدن هستند ولی با جمع کردن آیتم های مختلف و همچنین کسب تجربه قدرت شما افزایش پیدا می کند. قهرمانان و فضای بازی آیتم های مختلقی از جمله تخیلات، توهمات و ترسی جذاب را با هم تلفیق می کنند. بازی لیگ افسانه ها در سال 2009 دقیقا بعد از انتشار بسیار مورد استقبال قرار گرفت و از آن زمان به بعد توسط علاقمندان فعال و گسترده خود، محبوبیتش را به خوبی میان عموم مردم گسترش داده است. در ژوئیه 2012 لیگ افسانه ها در شمال آمریکا و اروپا بیشترین زمان بازی کردن را در میان بازی های کامپیوتری و بر حسب ساعت از آن خود کرد. در ژانویه 2014 بیش از 67 میلیون نفر در ماه، 27 میلیون در روز و بیش از 7.5 میلیون نفر در زمان بیشترین ترافیک و به طور همزمان لیگ افسانه ها بازی کردند. این بازی بیشترین بازتاب را در جوامع رسانه ای روی پلتفرم های مختلف مانند YouTube و Twitch.tv نسبت به دیگر بازی ها داشته است و به طور مرتب رتبه اول را برای بیشترین ساعت تماشا به دست آورده است. در سپتامبر 2016 شرکت تولید کننده تخمین زد در هر ماه بیش از 100 میلیون کاربر فعال در بازی وجود دارد. محبوبیت بازی آن را به سمت دیگر استفاده های تجاری مانند اسباب بازی ها، لوازم جانبی، پوشاک و همچنین تبدیل شدن به دیگر رسانه ها مانند فیلم های موسیقی، سریال های اینترنتی، مستندات و کتاب هدایت کرده است. لیگ افسانه ها دارای صحنه ی رقابتی فعال و گسترده ای است. در شمال آمریکا و اروپا، riot games سری مسابقات قهرمانی لیگ را برنامه ریزی کرده است که به ترتیب در لس آنجلس و برلین برگزار شد. این سری مسابقات شامل 10 تیم حرفه ای در هر قاره می شود. مسابقات مشابهی نیز در مناطق مختلفی همچون چین، کره جنوبی، تایوان و جنوب شرق آسیا وجود دارد. این مسابقات منطقه ای همزمان با پایان مسابقات جهانی به پایان رسید. سری مسابقات جهانی در سال 2017 بیش از 60 میلیون تماشاگر منحصر به فرد و مجموع جوایزی به ارزش 4 میلیون دلار داشت. بازی های نهایی نیم فصل 2018 با داشتن بیش از 127 میلیون تماشاگر منحصر به فرد به پر بیننده ترین مسابقه اینترنتی در تاریخ تبدیل شد. معرفی شرکت سازنده رایت گیمز (به انگلیسی: Riot Games) یک توسعهدهنده بازی، ناشر بازی ویدئویی و برگزارکننده مسابقات ورزش الکترونیکی است که در سال ۲۰۰۶ تأسیس شد. دفتر اصلی آنها در لس آنجلس است و دفاتر دیگری در شهرهای برلین، برایتون،دوبلین، هنگ کنگ، استانبول، مکزیکو سیتی، مسکو، ایالت نیویورک، سنت لوئیس، سانتیاگو، سائو پائولو، سئول، شانگهای، سنگاپور، سیدنی، تایپه و توکیو دارند. این شرکت بیشتر برای انتشار بازی لیگ افسانهها شهرت دارد و این بازی را در تاریخ ۲۷ اکتبر ۲۰۰۹ در اروپا و آمریکای شمالی عرضه کرد. درآمد این شرکت در سال ۲۰۱۷ بالغ بر ۲ میلیارد دلار بود. سیستم مورد نیاز برای بازی لیگ آو لجندز (League of legends) سیستم پیشنهادی CPU: 3 GHz processor Video Card: Nvidia GeForce 8800/AMD Radeon HD 5670 or equivalent video card RAM: 2 GB of RAM (4 GB of RAM for Windows Vista and higher) OS: Windows XP SP3, Windows Vista, Windows 7, Windows 8.1, or Windows 10 Disk Space: 12 GB available hard disk space Direct X: DirectX v9.0c or better حداقل سیستم مورد نیاز CPU: 2 GHz processor Video Card: Shader version 2.0 capable video card RAM: 1 GB RAM (2 GB of RAM for Windows Vista and newer) OS: Windows XP (Service Pack 3 ONLY), Windows Vista, Windows 7, Windows 8, or Windows 10 Disk Space: 8 GB available hard disk space Direct X: DirectX v9.0c or better
-
میخواستم اول نظرسنجی بزارم ولی گفتم شاید بعضی بازی ها تو لیست نباشند? جذاب ترین و بهترین بازی که میتونه چند ساعت ادمو سرگرم کنه بگید?
-
بازی های انحصاری PS4 سال 2019 – معرفی فهرست کامل
Desmond پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در Playstation | پلی استیشن
سال 2019 برای کسانی که PS4 دارند سال خوبی خواهد بود. نامهای بزرگی به عنوان بازی های انحصاری PS4 سال 2019 مطرح شده و هیجان و انتظار زیادی در بین گیمرهای PS4 ایجاد کردهاند. پنج سال از عمر پلی استیشن 4 میگذرد؛ اما این محصول کمپانی سونی هنوز در میان گیمرها پرطرفدار است. این کنسول محبوب همچنان به شکستن رکوردهای فروش ادامه میدهد و به تازگی رکورد فروش 86 میلیون دستگاه را برای خود ثبت کرده است. این رقم حتی بالاتر از رکورد فروش ایکس باکس 360 است. با این حال پنج سال زمان زیادی است و PS4 در چند سال آینده به پایان دوران خود خواهد رسید. حدس و گمانهای بسیاری در مورد پلی استیشن 5 وجود دارد؛ با اشاراتی به اینکه سونی در سال 2020 از جانشین PS4 رونمایی خواهد کرد. هنوز تا زمان رسیدن کنسول بعدی وقت هست و این یعنی هنوز بازی های انحصاری زیادی برای PS4 منتشر خواهند شد. بعضی از بازی های اختصاصی PS4 در سال 2019 بازیهایی هستند که گیمرها در سالهای اخیر بیشترین انتظار را برایشان کشیدهاند. در ادامه لیست بازی های انحصاری PS4 را مشاهده خواهید کرد. تمام بازی های انحصاری PS4 که در سال 2019 منتشر میشوند در این فهرست معرفی شدهاند. سال جدید برای هر گیمر PS4 با هر سلیقهای، هدیهای خواهد داشت! DAYS GONE تاریخ انتشار: 26 آپریل 2019 تولیدکننده: استودیو SIE Bend ناشر: سونی هر چند به نظر میرسد این روزها در بازی های ویدئویی بیش از حد به ژانر زامبی پرداخته شده است و این سبک دیگر کشش و جذابیت اولیه را ندارد، یکی دیگر از بازی های انحصاری PS4 سال 2019 به این سبک آخرالزمانی پرداخته است. Days Gone یک ماجراجویی ترسناک است که داستان یک شخصیت را دنبال میکند. شخصیتی که در گذشته یاغی بوده و اکنون جایزهبگیر است و جنایتکاران را تعقیب میکند. ماجراجوییهای این کاراکتر در جهانی روایت میشود که یک ویروس بسیاری از مردم را کشته و بسیاری دیگر را به زامبی تبدیل کرده است؛ زامبیهایی که تکثیر میشوند. این بازی ویژگی تغییر آب و هوا و دوره روز و شب دارد، که روی زامبیها هم تاثیر میگذارد. آنها در شب سریعتر از روز حرکت میکنند؛ شبیه اتفاقی که در Dying Light میافتد. THE LAST OF US 2 تاریخ انتشار: 2019 تولیدکننده: Naughty Dog ناشر: سونی یکی از بهترین بازی های انحصاری PS4 که Naughty Dog نیمه پایانی 2018 را به انتشار تریلرهای آن گذراند. از جمله یک تریلر گیم پلی در E3 که آن قدر خوب به نظر میرسید که بسیاری از حرفهایهای صنعت بازی تلاش کردند ادعا کنند یک ویدیوی ساختگی است. تولیدکننده به هواداران اطمینان داد که گیم پلی واقعی است. اما تاریخ دقیق انتشار بازی اعلام نشد. The Last of Us 2 یکی از بازی های اختصاصی PS4 در سال 2019 است که یک داستان پساآخرالزمانی را روایت میکند. زمانی که چند سال از قسمت اول گذشته، الی کوچک، بزرگ شده است و خودش با زامبیها مبارزه میکند. GHOST OF TSUSHIMA تاریخ انتشار: 2019 تولیدکننده: Sucker Punch ناشر: سونی تصور کنید یکی از آخرین ساموراییهای زنده در جزیره سوشیمای ژاپن هستید. سال 1274 است و مغولها حمله کردهاند. این داستانی است که روح سوشیما بر اساس آن روایت میشود. یک اکشن-ماجراجویی و یکی از بهترین بازی های انحصاری PS4 از Sucker Punch که در سال 2019 به بازار میآید. این بازی یک جهان باز و گسترده در اختیار بازیکنان قرار میدهد که آن را کشف کنند. این مسئله به ویژه در زمینه تاریخی روح سوشیما، بسیار جذاب است. بازیکنان در نقش یک سامورایی به نام جین قرار میگیرند که باید در یک سبک مبارزه به نام «روش روح» به درجه استادی برسد. او ماموریت دارد مغولها را شکست داده و برای آزادی خود و مردمش بجنگد. DEATH STRANDING تاریخ انتشار: 2019 تولیدکننده: Kojima Productions ناشر: سونی در میان تمام بازی های انحصاری PS4 که قرار است در سال 2019 منتشر شوند، این بازی از همه مرموزتر است. با این که زمان انتشار Death Stranding بیان نشده، اجماع بر این است که این بازی در سال 2019 منتشر خواهد شد. حرف و سخنها در مورد این بازی واقعی است و یک موج تبلیغاتی نیست. همه منتظر Death Stranding هستند. زیرا این اولین بازی است که کوجیما بعد از جدایی از کونامی منتشر خواهد کرد. تریلرها و تیزرها چیزی را نشان میدهند که به نظر پیچیده و گیجکننده میرسد و بیش از حد مبهم است. با این حال طرفداران سروصدای بسیاری برای این بازی راه انداخته و آن را به یکی از مورد انتظارترین بازی های انحصاری PS4 سال 2019 تبدیل کردهاند. زیرا ستارههای بزرگی مانند نورمن ریدوس، گیلرمو دل تورو، مدز میکلسن و لیندسی واگنر در ساخت آن شرکت دارند. بازی چیزهایی در مورد ارتباط مرگ و زندگی دارد. اما باقی پلات داستان تا زمان انتشار یک راز باقی خواهد ماند. سخن پایانی درباره بازی های انحصاری PS4 سال 2019 در این مقاله بازی های انحصاری PS4 سال 2019 را بررسی کردیم. بازیهایی که هر یک طرفداران بسیاری دارند و افراد بسیاری منتظرشان هستند. همان طور که مشاهده کردید نامهای بزرگی در لیست بازی های انحصاری PS4 دیده میشود. این بازیها محصول استودیوهای مشهوری هستند و میتوان گفت آخرین سال اوج PS4 را به بهترین شکل جشن میگیرند. اگر علاقهمند بودید میتوانید مقالهای هم دربارهبهترین بازی های PS4 در سال 2018 بخوانید. -
نقد و بررسی کامل بازی Watch Dogs Legion معرفی: سال ۲۰۱۲ میلادی بود که شرکت فرانسوی یوبیسافت، کمپانی بزرگی که نامش با ساختههایی بهیادماندنی و الهامبخش مثل سری اسپلنترسل و اسسینز کرید گره خورده است، تولید یک سری جدید و اوریجینال با نام واچ داگز (Watch Dogs) را با پخش یک تریلر نفسگیر، اعلام کرد. تریلری که در E3 2012 پخش شد و آنقدر از منظر طراحی مرحله، جلوههای گرافیکی و فضای تیره/جدی داستانش، جذاب بود که انتظار برای انتشار ساختهی نامبرده را به یکی از سختترین کارهای دنیا تبدیل میکرد. با وجود اینکه افت/داونگرید گرافیکی واچ داگز ۱ در نهایت به یک جنجال بزرگ در دنیای گیم تبدیل شد اما، داستان جذاب کنار ارائهی نوعی جدید و خاص از طراحی مرحله در میان شوترهای Open World، مسیر پرواز و اوج گرفتن پرندهی نوزاد یوبیسافت را هموار کرد. پس از نسخهی اول سری واچداگز، دومین قسمت از آن در هشتمین نسل از سرگرمیهای ویدیویی عرضه شد. دنبالهای که بر خلاف قسمت قبل، فضایی تاریک و سنگین را ارائه نمیکرد اما از منظر گیمدیزاین آنقدر سرگرمکننده بود که هم گیمرها، هم منتقدان و هم سران یوبیسافت را به تولید نسخهی بعدی، راضی کند. پس از قسمت دوم، حالا نوبت به دنبالهی آن رسیده. واچداگز لیجن (Watch Dogs_Legion) نام سومین نسخه از این مجموعه است. اثری که برخلاف نسخههای قبلی بهخصوص نسخهی اول، با سروصدای کمتر تولید و تبلیغ شد. سومین نسخه از سری واچداگز در زمانی عرضه میشود که ساختههای Open World کمپانی یوبیسافت از منظر تنوع محتوایی و ساختاری، مورد انتقاد گیمرها و بازیکنان قرار میگرفتند. لیجن اما در این میان، با یک ایدهی تازه میخواهد پا به میدان بگذارد. ایدهای جسورانه و بلندپروازانه که پیشتر، سابقهی اجرای موردی شبیه به آن، در هنر هشتم ثبت نشده بود. سوال اصلی اینجاست که آیا یوبیسافت با واچداگز لیجن بالاخره آن ساختهی جهان_آزاد، «یوبیسافتی» و خوشساختی که گیمرها از این کمپانی انتظار دارند را میتواند به آنها پیشکش کند و مهمتر از آن، آیا این کمپانی در اجرای ایدهی محوری Watch Dogs Legion که در نگاه اکثر گیمرها به امری غیرممکن شباهت داشت، موفق شده است یا خیر؟ داستان بازی: داستان بازی «واچداگز لیجن» در آیندهای نهچندان دور جریان پیدا میکند. سیستمعامل همهکارهی CtOS که پیشتر در شهرهای شیکاگو و سانفرانسیکو متولد شد و رشد کرد، حالا به یک نظام جهانی تبدیل شده که هر شهری از هر کشور دنیا، برای اینکه مردمانش را زیر نظر بگیرد، آن را در قلب تمامی ساختارهایش میکارد و صدالبته با این کار، پای بذر فساد، جرایم اجتماعی، قتلها، دزدیهای عظیم و بیشتر، کود میریزد! در واچ داگز لیجن، به لندن سفر میکنیم و در متن حوادثی قرار میگیریم که CtOS در لندن برپا کرده است. اگر از دنبالکنندگان دنیای سری واچداگز باشید، احتمالا میدانید که CtOS و شرکت سازندهاش یعنی کمپانی بلوم (Blum) همیشه زیر نظر گروهی موسوم به ددسک (Ded SEC) بودهاند. ددسک مثل یک سایه، CtOS را دنبال میکند و چه از زمان ایدن پیرس و مارکوس هالووی چه در دورهای که لندن به میزبان CtOS تبدیل شده، گروه ددسک در صف اول مقابله با این نظام سازمانیافته، حاضر شده است. واچداگز لیجن داستان لندنی را روایت میکند که در شرف یک خیزش مردمی قرار دارد. یک خیزش همهجانبه که تحت تاثیر نفوذ CtOS شکل گرفته و گروه ددسک هم در متن آن حاضر است. در میان تمامی این شلوغیها اما، یک گروه مرموز موسوم به «زیرو دِی» (Zero Day) وارد میدان میشود و با برپا کردن چند انفجار مهیب در پارلمان و نقاط شلوغ لندن، ضمن به بار آوردن یک فاجعهی انسانی و تبدیل شدن به تهدید شمارهی یک انگلستان، گروه دد سک را بهعنوان دشمنان درجهی یک مردم بریتانیا، اعلام میکند و با این کار، علاوه بر ضعیف کردن شورش مردم بریتانیا، یک حاشیهی امن را برای CtOS پدید آورده و برای تصاحب این سیستم پرنفوذ و تاثیرگذار و در پایان، برای حکومت بر بریتانیا، خیز برمیدارد. پس از خرابکاریهای بزرگ Zero Day و گرفته شدن انگشت اتهام به سمت گروه دد سک، تمامی اعظای این گروه کشته یا دستگیر میشوند. بهجز دختری با نام سبین (Sabin) که با همکاری یک هوشمصنوعی ردهبالا موسوم به «بَگلی»، تلاش میکنند تا با سرپا کردن گروه ددسک، مقابله با Zero Day را ادامه بدهند و شورش مردم انگلستان را به نتیجه برسانند. «زیرو دی» اما تنها تهدید شهر لندن نیست. چرا که پس از شروع فعالیت این گروه، جناحهای سیاسی و نظامی دیگر هم برای بهدست آوردن قدرت در لندن، وارد گود میشوند تا لندن به یک میدان جنگ تبدیل شود! داستان Watch Dogs Legion کیفیت بالایی دارد. حجم محتوای داستان بازی برای یک اثر شوتر/ماجرایی Open World کاملا مناسب است و هر یک از شخصیتهای منفی بازی هم بهنسبتی عادلانه، داستان بازی را تحت تاثیر قرار میدهند؛ بهطوری که نه از مسیر اصلی دور شوید و نه روند آن شما را کسل بکند. هر یک از کاراکترهایی که وارد داستان بازی میشوند، پرداخت خاص خودشان را دارند و اهداف و انگیزههایی که دارند، شما و تیم دد سک را درگیر میکنند. پستیوبلندیهای روایت اثر با گرهگشاییها و پیچشهای خاصی که دارد، بسیار خوب، حسابشده و غافلگیرکننده پیش میرود؛ روندی که گیمر را تا آخرین لحظه، بهدنبال خودش میکشاند. اتمسفرسازی بسیار خوب کنار روایت جذاب، چندشاخه، حساب شده و درگیرکننده، داستان واچداگز لیجن را به یکی از نقاط قوت آن تبدیل میکند. تبدیل شدن شهروندان لندن به قهرمانان بازی، نهتنها گیمپلی و داستان بازی را تحتتاثیر قرار میدهد و از هر دو جهت توجیه میشود؛ بلکه مفهوم NPC (کاراکتر غیرقابل بازی) را هم دستخوش تغییر میکند: در داستان Watch Dogs Legion، هیچ قهرمان یا شخصیت اصلی از پیش تعیینشدهای وجود ندارد. این شما هستید که شخصیت اصلی داستان را از میان مردم شهر لندن انتخاب میکنید. در همین ابتدای کار باید خیالتان را راحت کنم و بهشما بگویم که یوبیسافت ایدهی تبدیل کردن NPCهای بازی به قهرمانان آن را بهبهترین شکل ممکن اجرا کرده است. ایدهای جسورانه که بسیار دور از ذهن و غیرقابل اجرا بهنظر میرسید اما به شکلی حسابشده و دقیق، در دل مکانیکهای داستانی و گیمپلی بازی رخنه میکند و باعث میشود تا گیمر بیشتر از قبل خودش را در متن تمامی رخدادهای بازی، حس کند. با قدم زدن در خیابانهای لندن، میتوانید سوژههای خود را از میان مردم این شهر، بررسی کنید و اگر از مهارتها و تواناییهای این افراد رضایت داشتید، آنها را به تیم خود اضافه میکنید. ایدهی تبدیل شدن شهروندان لندن به قهرمانان داستان بازی، هم از منظر روایی و هم از منظر ساختار گیمپلی، کاملا با شالودهی Watch Dogs Legion همراستا است. این بازی داستان یک انقلاب مردمی و یک شورش مدنی را روایت میکند. با خودتان یک لحظه فکر کنید که در یک انقلاب اجتماعی، شخصیت اصلی و قهرمانان داستان چه کسانی هستند؟ بله؛ شهروندان و انبوهی از مردمان عادی. افرادی که در عین قهرمان بودن، خیلی راحتتر از چیزی که فکرش را بکنید ممکن است کشته شوند و از آنها به عنوان تلفات یک جنبش بزرگ یاد شود. در واچداگز لیجن مرگ کاراکتر تحت کنترل شما، بهمعنی حذف دائمی او از روند بازی/داستان خواهد بود. مرگی که شاید سادهتر از چیزی که فکرش را بکنید، رخ میدهد و کاراکتر شما را برای همیشه حذف میکند (البته که میتوانید بازی را بدون حالت Permadeath تجربه کنید). بدین ترتیب، یوبیسافت در واچداگز لیجن توانسته به آفرینش سیستمی دست بزند که چه قسمت آغازین چرخهاش (بهخدمتگیری NPC/پروتاگونیست) چه ادامه و پرداخت آن (تبدیل شدن NPC به قهرمان داستان و انجام دادن ماموریتها) و چه نقطهی پایانیاش (مرگ دائمی NPC/پروتاگونیست) همگی از منظر داستان - گیمپلی توجیه میشوند؛ موردی که نشان میدهد یوبیسافت چقدر برای خلقت آن وقت گذاشته و میوهی تمامی این تلاشها، شکلگیری یک هارمونی واقعا جذاب است. تناسب رعایتشده میان حجم نقشه و تعداد و تنوع فعالیتهای موجود در آن، بهشکلگیری روندی مفرح و سرگرمکننده در Watch Dogs Legion منجر شده است: گشتوگذار در لندن، انجام دادن فعالیتهای جانبی، پیدا کردن اپراتورهای مناسب برای تیم ددسک و انجام دادن ماموریتهای اصلی، ساختار کلی گیمپلی بازی را شکل میدهند. یوبیسافت برعکس مسیری که برای طراحی مراحل آثار (Open World) اخیر خود پیش گرفته بود، حالا با یک نقشهی نهچندان عظیم اما پرشده از فعالیتهای متنوع و سرگرمکننده، سراغ گیمرها آمده است. شهر لندن در بازی واچداگز لیجن به چند منطقهی مختلف تقسیم شده است. مناطقی که هر کدام، فعالیتهایی خاص را در خودشان جای دادهاند. تفاوت فعالیتهای موجود در محلههای مختلف لندن و تنوعی که هر یک از این فعالیتها دارند، روند سومین قسمت از سری واچداگز را بسیار جذاب، مفرح و متنوع کرده است. لندنی که بسیار زیبا طراحی شده و رانندگی در کوچهپسکوچههای آن، چه در روز و چه در زیر لامپهای رنگارنگش، واقعا لذتبخش است. البته که یوبیسافت حالا به یک استاد در امر آفرینش محیطهای شهری Open World تبدیل شده و تجربهی معماری لندن ویکتوریایی (در Assassin's Creed Syndicate) به خلقت لندن واچ داگز لیجن، کمک شایانی کرده است. پس از تکمیل فعالیتهای موجود در هر منطقه، یک ماموریت بهخصوص در دسترس شما قرار میگیرد که تکمیل آن، یک اپراتور ویژه را به تیم شما اضافه میکند. مراحلی که انجام دادنشان به پیوستن یک اپراتور ویژه به تیم شما میانجامد، روند بهشدت جذاب و متنوعی دارند. بهطوری که برخی از آنها، از منظر ساختاری، حتی بهتر از مراحل اصلی/داستانی طراحی شدهاند! در نتیجه، انجام دادن فعالیتهای جانبی در شهر، پاداش خوبی را برایتان بهارمغان میآورد. از ارسال کالاهای پستی و مشتزنی در باشگاههای شبانه گرفته تا هک سرورهای مرکزی CtOS، تسخیر کمپ دشمنان، قتل یک شخص بهخصوص و بیشتر، همگی از مواردی هستند که ضمن اجرای موفق فرمول همیشگی یوبیسافت در تولید محتوای آثار Open World، عنصر تنوع را بهرگهای پیکرهی ساختاری واچداگز لیجن تزریق میکنند. یوبیسافت با «واچداگز لیجن» ثابت میکند که هنوز هم میتواند با پیادهسازی درست ساختار آشنای بازیهای Open World خود، به آفرینش آثار سرگرمکننده و درجه یک از این سبک، دست بزند: فعالیتهایی که در طول بازی انجام میدهید اما، ممکن است به یکسری درگیری مرگبار ختم شوند. نبردهای بازی از راههای مختلفی قابل پیگیری هستند. نهتنها مبارزات، بلکه تمامی مراحل واچداگز لیجن بهشکلی طراحی شدهاند که بسته به نوع مهارت اپراتور شما، میتوانید آنها را از راههای متنوعی انجام بدهید. مبارزات هم از این قائده مستثنی نیستند. اگر اپراتور شما یک مشتزن حرفهای است، میتوانید نبردها را وارد فاز تنبهتن بکنید. اگر اپراتور شما یک هکر است، حتی بدون اینکه از ماشین خود پیاده شوید، میتوانید انواع پهپادها و رباتهای عنکبوتی را به منطقهی دشمن فرستاده و دمار از روزگارشان دربیاورید. حتی میتوانید پهپادهای دشمن و اسلحههای اتوماتیک آنها را به شکلی هک کنید که برعلیه صاحبان خود فعالیت کنند و از درون، سیستم خود را از متلاشی کنند. اگر اپراتور شما در استفاده از سلاحها مختلف مهارت داشته باشد، میتوانید بهصورت مستقیم به دل دشمن بزنید و از همان درب ورودی، کشتار را آغاز کنید! وجود سیستم عضوگیری در کنار تنوع بالای مهارت NPCها، نهتنها ارزش تکرار بازی را بهشدت بالا برده است، بلکه کاری کرده تا برای انجام هر مرحله، انتخابهای پرتعدادی را در مقابل خود ببینید و بازی را دقیقا به شکلی که دوست دارید، جلو ببرید. گشتوگذار در شهر لندن با هندلینگ بسیار خوب اتوموبیلها و وسایل نقلیهی موجود در بازی همراه شده است. این موضوع در کنار معماری بسیار خوب شهر، تجربهای شدیدا جذاب و مفرح از گشتوگذار در لندن را برای گیمر ترتیب میدهد. متاسفانه بهدلیل ضعف هوش مصنوعی بهخصوص هوش مصنوعی نیروهای پلیس، شاهد هیچ تعقیبوگریز خاصی در بازی نیستیم چرا که حتی در سختترین درجهی سختی بازی، نیروهای پلیس بهسادگی از خیر شما میگذرند و فرصت شکلگیری یک تعقیبوگریز هیجانانگیز در شهر و در پی آن، استفادهی صد درصدی از تمامی پتانسیلهای سیستم رانندگی و هندلینگ اتوموبیلها، از دست میرود. بازی در کل در بخش هوش مصنوعی، مشکلدار ظاهر میشود و اگر بخواهیم ایرادهای ساختهی جدید را فهرست کنیم، ضمن پرداختن به موارد تکنیکی که جلوتر سراغشان میرویم، از ایراد هوش مصنوعی بازی نباید غافل شویم. مثل قسمتهای قبلی سری واچداگز، در این قسمت هم با یک سیستم شخصیسازی پرجزئیات و گسترده طرف هستیم. «واچ داگز لیجن» در زمینهی شخصیسازی، مثل مبارزات و انتخاب نحوهی پیشروی در مراحل، آزادی عمل بالایی را به گیمر میدهد. موردی که باعث میشود بازیکن هرچه بیشتر و بهتر با کاراکتری که کنترلش میکند، ارتباط برقرار کرده و در تجربهی بازی غرق شود. بهمنظور نمایش بهتر تاثیرات افعال بازیکن روی جهان بازی، محیط واچ داگز لیجن گاهی اوقات مواردی را بهشما نمایش میدهد که از طریق آنها میتوانید تاثیرات اعمال خود بر شهر را مشاهده کنید. گاهی اوقات پیش میآید که با شهروندی روبهرو میشوید که در توضیحات دیتابیس کاراکتر او، تصادف با شما (حین رانندگی) و مصدومیت ناشی از آن ثبت شده است. گاهی اوقات ممکن است با یکی از اپراتورهای گروهتان که در خیابان مشغول است، مواجه بشوید. گاهی اوقات میتوانید بستگان اپراتورهای تیم خود (مثل پدر، مادربزرگ، نامزد و بیشتر) را در خیابان ملاقات کرده و با آنها تعامل داشته باشید. گاهی اوقات حتی پیش میآید که اپراتورهای تیم شما توسط نیروهای پلیس یا شبهنظامیهای حاضر در لندن، گروگان گرفته شوند و اینجاست که باید برای آزادی آنها تلاش کنید. مواردی که در کنار هم، باعث میشوند تا گیمر بیشتر از همیشه با محیط بازی ارتباط برقرار کند و با دیدن نتیجهی رفتارها و افعالی که انجامشان میدهد، حضور در دنیای واچ داگز لیجن را حس کند. در کل باید گفت که یوبیسافت در پیادهسازی یک گیمپلی مفرح و سرگرمکننده، موفق ظاهر شده است. سیستم جدید بازی با محوریت NPCها و تبدیل کردن آنها به قهرمانان داستان، بهتر چیزی که انتظار میرفت، جواب داده و هم در بخش داستانی و هم در بخش گیمپلی، مواردی جذاب را پیشکش گیمرها میکند. یوبیسافت با واچداگز لیجن نشان میدهد که هنوز هم میتواند از پس تولید بازیهای Open World درجه یک و سرگرمکننده، بربیاید و اگر یکسری ایراد جزئی در هوشمصنوعی وجود نداشت، بهگیمپلی بازی هم میتوانستیم نمرهی کامل را بدهیم. نقشه بازی Watch Dogs Legion: طبق گفتهی ترمبلی اگرچه نقشهی بازی Watch Dogs: Legion تقریباً به اندازه دو بازی قبلی است، اما بسیار زندهتر و متنوعتر از دو بازی قبلی است. او در این رابطه گفت: برای من مقایسهی آنها دشوار است. بهطوری کلی ساختار نقشهها تقریباً یکسان هستند اما لندن حس زندهتری دارد. ما بخشهایی را از خود لندن وارد نقشه کردهایم در نتیجه هر بخش از نقشه حس و حال جداگانهی خودش را دارد. با سفر از Westminster به Camden شما متوجه تغییر خواهید شد بنابراین نقشه بسیار زنده، واقعی و بزرگ احساس میشود. برای ساخت هر منطقه عشق و علاقهی زیادی صرف شده است و ما اطمینان حاصل کردیم که آن منطقه در نقشهی بازی بتواند نمایندهی همان منطقه در دنیای واقعی باشد بنابراین افرادی که در آن مناطق هستند نیز با هم تفاوت دارند. برای مثال مردم Westminster به احتمال زیاد گردشگر و اهل تجارت هستند، درحالیکه مردم Camden ویژگیهای متفاوتی دارند. بنابراین نهتنها نقشههای بخشهای مختلف با هم متفاوت هستند بلکه تمام افراد داخل این بخشها نیز منحصربهفرد هستند. درنتیجه نقشه و دنیای بازی از نظر من بسیار غنی است. نمرات بازی Watch Dogs Legion: میانگین امتیازات بازی در متاکریتیک در محدوده بین ۷۰ تا ۸۰ قرار دارد. نسخههای ایکس باکس وان و پیسی هر دو با ۱۸ نقد، به ترتیب موفق به کسب امتیاز ۷۸ و ۷۴ شدهاند و نسخه پلی استیشن 4 نیز از ۱۴ نقد ا متیاز ۷۲ را به دست آورده است. در اوپنکریتیک نیز از ۶۴ نقد ثبت شده، میانگین ۷۴ به دست آمده و ۶۰ درصد منتقدان هم خرید بازی را پیشنهاد کردهاند. نقد های ثبت شده ی بازی Watch Dogs Legion: Game Informer: 9/10 Legion این احساس را میدهد که آن فانتزی هکر بودن که اولین Watch Dogs سعی در القایش داشت بالاخره به واقعیت پیوسته است. با تیمبندی لذتبخش، طراحی مراحل فوقالعاده، روایت قوی و یک دنیای چشمنواز، همه چیز با هم یک پکیج بسیار سرگرمکننده را تشکیل دادهاند. چه در حال کنترل یک ابرجاسوس تمریندیده باشید و چه یک مادربزرگ وراج، Watch Dogs: Legion بسیار لذتبخش است. GameSport: 8/10 Watch Dogs Legion یک بازی ضد فاشیستی است، و این که به آن پیام پایبند میماند و به یک پایان راضیکننده میرسد جای احترام دارد. بازی همچنین گیمپلی هکینگ خلاقانه خود را گستردهتر کرده تا بیش از همیشه جای خلاقیت را باز بگذارد. یکی از مهمترین پیامهای Legion این است که یک لندنی واقعی بودن چه معنایی دارد، و وقتی به آخر بازی برسید، یک گروه DedSec پر از شهروندان به شدت متفاوت از یکدیگر، و با فرهنگ، قومیت، و وضعیت اقتصادی منحصر بفردشان دارید – که همگی برای بازسازی خانهشان متحد شدهاند. پیامی که بازی میتواند بدهد از این تاثیرگذارتر نمیشود… Watch Dogs Legion کمی در لحن خود میلنگد، اما پیام الهامبخشش درباره وحدت و عدالت همچنان در بازیای به این شدت عجیب و در عین حال تاثیرگذار میدرخشد. IGN: 8/10 Watch Dogs Legion با اجازه بازی در نقش شهروندان یک لندن در آینده نزدیک، سری هکر جهان باز یوبیسافت را به یک مسیر جدید و جالب میبرد. آنقدر تنوع در سبک بازی هر شخصیت وجود دارد که نداشتن یک کارکتر واحد با شخصیتپردازی خودش را جبران کند، و با فعال کردن Permadeath هیجان و استرس نفوذ به یک منطقه محافظتشده را بالا میبرد. در کنار همه اینها، مپ بازی پر از جزئیات و پازلهای محیطیست که میتوانید با اندکی کمک از درونهایتان حل کنید. Legion از نظر فنی کم ایراد ندارد، اما روش سندباکس-مانندش ایده خوبیست که گیم پلی لحظه به لحظه Watch Dogs را باز هم از سری GTA متفاوتتر میکند. PC Gamer: 8/10 قماری که Watch Dogs Legion روی قابلیت بازی در نقش هر کسی کرده تقریبا جواب میدهد. اکثر شهروندان لندن بیش از حد برای باحال بودن معمولی هستند، اما آن چندتایی که برایم ارزشمند شدند در نهایت بیشتر از اکثر شخصیتهای اصلی بازیها برایم مهم بودند. برای گروهی از آدمهای طرد شده و رندوم ساخته شده بد نیست. و حتی در نهایت عاشق همه آن درونها شدم. GamesRadar: 7/10 Legion ساختار جهان باز Watch Dogs را با یک مکانیک در نقش هر کسی بازی کردن دگرگون کرده که تا حدی اعصابخردیهای ناشی از مشکلاتش را جبران میکند. Playstation Universe: 6/10 با این که Watch Dogs Legion اصول اولیه را خوب اجرا میکند و تغییر منظرهاش هم برای گیمر تازه است، اما از نظر شخصیتها و داستانگویی یک عقبگرد نسبت به Watch Dogs 2 است. شیطنت مبتنی بر تکنولوژی در لندن همچنان لذتبخش باقی میماند، اما ضعفهای ساختار جهان بازی که یوبیسافت دائما به کار میبرد خودشان را نشان میدهند. منبع: وبسایت های زومجی و ویجیاتو @Rexa @83mehrdad83 @SuperMaN @Original @NimaB @Shxyan @KARiM @LORDMohammad @Vazir @YaS @KoMaiL @CLinTon @AMiREpiCure @AmiRKinG @ZedOne به همراه بقیه دوستان گرامی... هرکه نخواند گشاد است
-
بررسی بازی Ghost of Tsushima – آرامشی در میان طوفان
Missy پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در Playstation | پلی استیشن
سلام من مهسان هستم و امروز با یک مطلب جدید اومدم بررسی بازی Ghost of Tsushima – آرامشی در میان طوفان خلاصه داستان:داستان گوست آو سوشیما Ghost of Tsushima در سال ۱۲۷۴ جریان دارد. ما یک سامورایی نجیبزاده با نام «جین ساکای» هستیم که وظیفهی دفاع از جزیرهی سوشیما و هدایت نیروهای مدافع از این سرزمین زیبا را برعهده داریم. جین پس از مرگ پدر و مادرش، زیر نظر عموی خود یعنی شیمورا بزرگ شده است. شیمورا، جین را از زمان کودکی، زیر پر و پال خود گرفته و او را بهعنوان یک سامورایی با شرافت، بزرگ کرده است. همه چیز اما در روز حملهی نیروهای مغول، تغییر میکند. در این روز عجیب و تاریخی، نیروهای مغول با حملهای همهجانبه، سرزمین سوشیما را تسخیر میکنند و تمامی ساموراییهای این جزیره را در ساحال کومودا (Komoda) قتل عام میکنند. اما برای جین چه اتفاقی میافتد؟ داستان بازی در کجا و در چه زمانی اتفاق میافتد؟ بازی در جزیره «سوشیما» tsushima در اواخر قرن ۱۳ میگذرد. نقاط قوت Ghost of Tsushima را باید خرید چون واقعا دنیایی زیبا، متنوع و متفاوت نسبت به دیگر بازیهای جهانباز دارد و از نظر گیمپلی نیز یک بازی اکشن ماجرایی خوش ساخت است. از طرفی گرافیک بازی نیز میتواند هر چشمی را به سمت خود جلب کند و در ارائه یک تجربه بصری فوقالعاده، هیچ کم و کسری ندارد. نقاط ضعف Ghost of Tsushima از مشکلات فنی بسیار و ضعفهایی در امر کارگردانی رنج میبرد. در کنار این، ممکن است اثری چون Ghost of Tsushima با سلیقه تمام افراد جور نباشد و احتمالا آنهایی که خیلی علاقه به اکتشاف و گشت و گذار در محیط ندارند، از بازی لذت نخواهند برد. خلاصه بگم که... Ghost of Tsushima یکی از متفاوتترین و در عین حال جذابترین تجربههایی است که میشود در نسل هشتم داشت. گرافیک بینظیر، سیستم مبارزات درگیر کننده، داستانی شنیدنی، شخصیت پردازی خوب و از همه مهمتر دنیایی واقعا باز، از ویژگیهای بارز اثر تازه ساکرپانج به حساب میآیند. با این حال، Ghost of Tsushima ایرادات فنی نسبتا جزئی دارد که میتوان به خاطر خوبیهای بازی از آنها چشمپوشی کرد. -
سلام یکی از بازی های معروف که میخوام بهتون معرفی کنم DARKSIDER هست حتما بازی کنید توضیحات : این بازی در 3 نسخه منتشر شده است سبک بازی از نوع فکری اکشن و تخیلی هست داستان بسیار جالبی اگر دنبال بازی هستید که زود تموم نشه اینو پیشنهاد میکنم حتما بازی کنید عکس سه نسخه بازی : نسخه 1 : نسخه 2 : نسخه 3 : برای دیدن بهتر عکس روی ان کلیک کنید اما داستان : نسخه 1 : داستان اسب سوار تاریکی هست که مجلس به او دستور میدهد که پلیدی و ها رو از روی زمین پاک کند اما بعد از کشتن اخرین هیولا تاریکی متوجه میشه که مجلس به او خیانت کرده و تمام موجوداتی که کشته بی گناه بودن با کمک اورگ ها شمشیری را سر پا میکند که در افسانه ها آمده قادر هست با یک زربه اژدها را از پا در بیاورد بعد از کشتن تاسیس کننده مجلس فرشتگان را با اورگ ها متحد میکند و تاریکی را نابود میکند. داستان نسخه 2 : در این داستان اسب سوار تاریکی می خواد به درخت زندگی برود اما سر راه او موانع ای بود پیر مردی که میتوانست اورا بدون دردسر به اونجاه ببرد به او خیانت میکنه و از او می خواهد سر یک فرشته را برای او بیاورد تا دروازه را باز کند اما اسب سوار قبول نکرد چون به فرشتگان مدیون بود پس پیر مرد را کشت ولی بر خلاف آنچه که فکر میکرد پیرمرد راست میگفت ان فرشته با دنیای تاریکی تماس پیدا کرده بود و پلید شده بود بعد از یک ماجرا متوجه ان میشود و او را میکشد بعد تمامی کلید های زندگی و مرگ را باهم ترکیب میکند و دروازه زندگی را باز میکند تا برادر خود را که منشا این همه بلا بود ازبین ببرد. داستان نسخه 3 : داستان بر این اساس است که اگر عکس را نگاه کنید متوجه یک روح سیاه میشود این روح زندانی شده در بدن اسب سوار است به کمک اون روح هیولا ها و مجودات پلید اما قدرت مند را ازبین میبرد اما اسب سوار متوجه نیست که این روح دارد خود را قوی و حریف های خود را نابود میکند چون پس از کشتن هر هیولا روح ان را زندانی میکند در یک شیشه جادوی پس از کشتن اخرین هیولا روح خود را آزاد می کند و می خواهد مجلس تازه تاسیس شده را ازبین ببرد اسب سوار جلوی او را میگیرد و اجازه این کارا نمیدهد و در آخر مجلس از او قدر دانی میکند. چند نکته : 1-اسم اسب سوار ها در بازی مخفی است و گفته نشده (مردم به رنگ انهارا میشناسن) . 2-نسخه 1 هم همچین روحی را داشت اون هم خیانت کرد مانند نسخه 3 3-آمید در این بازی وجود ندارد اگه فرد عجول و عصبانی هستید این بازی را توصیه نمی کنم . با تشکر از سایت و هلپر ها و ادمین های سرور . و نکته اخر اینکه این بازی در 4 نسخه انفرادی هم هست که داستان جالبی ندارن پس اشتباه نکنید. با تشکر.
-
بازی های که شما حتما باید برای پلی استیشن 4 بخرن
HomeLander پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در Playstation | پلی استیشن
سلام آقا Patrick اومده این ویدیو شامل بازی هایی هستند که من خودم خریدمشون و ازش لذت بردم و اینکه خودمم یه نمره بهشون میدم ( این نظر شخصی منه ) راستی من هر بازی که میکنم نمرات بازی چک میکنم و با آگاهی بازی میخرم پس برو که بریم نمره بازی Ratchet and Clank (10) Assassin’s Creed Origins(8) Resident Evil 7: biohazard(10) Ghost of Tsushima(10) Batman: Arkham Knight(7.5) Fortnite (10) COD:Warzone(9.5) Death Stranding(8) The Witcher 3: Wild Hunt(8.5) Uncharted 4: A Thief’s End(9.5) Red Dead Redemption II(10) این بازی های بود که من خریدم و تمام کردم همشونو ولی اگه جزو آدم های ترسو هستید بهتون پیشنهاد نمیکنم Resident Evil 7: biohazard بخرید چون واقعا ترسناک Patrick -
بررسی بازی The Witcher 3: Wild Hunt
83mehrdad83 پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در Playstation | پلی استیشن
بازی «ویچر ۳: وایلد هانت» (Witcher3: Wild Hunt) چندهفتهای است که فانتزیدوستان نقشآفرینیباز را از کار و زندگی انداخته است. «ویچر ۳» که نقطه پایانی بر سفر گرالت ریویایی است، حسابی از سوی منتقدان مورد ستایش قرار گرفته است. در ادامه با زومجی همراه باشید تا به بررسی این بازی بپردازیم. «ویچر ۳: وایلد هانت» یعنی ماجراجویی مطلق در دنیایی سرشار از شگفتیهای غیرمنتظره و میخکوبکننده. استودیوی لهستانی سیدی پراجکت در قسمت پایاندهندهی سهگانهی حماسی فانتزیشان، نهایت معنای «ویچر بودن» را به نمایش میگذارد. «وایلد هانت» یعنی پوشیدن زره، احساس سنگینی یک شمشیر نقرهای و فلزی بر پشت و تاختن در دنیایی که به معنای واقعی کلمه بیانتها و مملو از غافلگیریهایی بهتآور، هولناک، زیبا و مدهوشکننده است. تمام عمق و احساس حاضر در «وایلد هانت» به این جمله ختم میشود که «ویچر بودن در چنین دنیایی یعنی چه؟» اعضای با استعداد سیدی پراجکت دور هم جمع شدهاند و به این فکر کردهاند که چگونه میتوان کاری کرد تا بازیکننده خودش را به عنوان یک «ویچر» باور کند. قلب روایت داستانی عاطفی، دنیایی غوطهورکننده و تجربهای قابللمس، خلق شخصیتی قابلباور و نزدیک به مخاطب است. اعضای سیدی پراجکت بهشکل کمالگرایانهای این کار را از طریق داستانپردازی گسترده و گیمپلی چندلایهشان در «ویچر۳» انجام دادهاند. شما در «وایلد هانت» خودتان را به عنوان ویچری باتجربه و گمشده در سرزمینهایی پر از اتفاقات محسورکننده و خطرناک حس میکنید. باور کنید، برخی اوقات این احساس ویچر بودن به حدی تاثیرگذار میشود که مدام حس میکنید قاب تلویزیون مثل آهنربایی قدرتمند درحال کشیدن شما به دنیای داخلش است و هرچه هم پلک میزنید و برای فرار تلاش میکنید، قادر نیستید از میدان مغناطیسی این بازی فرار کنید. آخرینباری که با چنین احساس شگفتانگیز و زلزلهواری در یک اثر هنری مواجه شدم را یادم نمیآید. میخواهید بدانید «ویچر۳: وایلد هانت» چه شکلی است؟ کافی است تصور کنید یک ویچرِ تمامعیار چه کارهایی میکند. این بازی تمام تصوراتتان از یک جهشیافتهی هیولاکُش را در عمل جلوی رویتان بازآفرینی میکند و بدون هیچ مانع، ضدحال و محدودیتی رهایتان میکند تا به سوی افق بتازید و خودتان را بهطرز ناشناخته و تازهای به عنوان کاشفی قرون وسطایی، کمکرسانی انساندوست، سیاستمداری خسته، شمشیرزنی تند و سریع، پدری دلسوز، همسری عاشق، متخصصی کنجکاو و درنهایت ویچری که میلی سیریناپذیر به جستجو و حرکت دارد، پیدا کنید. خلق چیزی که مخاطب را اینگونه در زندانِ دلنشینِ خود گرفتار کند، روحش را به تسخیر در آورد و چشمانش را از دیدن شگفتیهایش خیس کند، نتیجهی قرار گرفتنِ صحیحِ هزاران هزار عنصر مختلف در شبکهی پیچیدهای از داستان، گیمپلی و دنیاسازی است. وقتی میگویم در «وایلد هانت» ذهنتان با گرالتِ ریویایی یکی میشود، منظورم این است که سازندگان از چنین موانعی رد شدهاند تا بتوانند درنهایت، تک تک غروبهای خورشید را به اتفاقی یگانه و درخور صبر کردن و چشم دوختنِ به آسمانِ کبودِ افق تبدیل کنند. بازیهای بزرگی که تاکنون به اسم نسل بعد برای سیستمهای نسل هشتمی آمدهاند را فراموش کنید، (البته به جز «بلادبورن»)، «وایلد هانت» نشان میدهد نسل بعدی هنر بازیسازی به کدام سمت و سو میرود. اینکه تکنولوژی قدرتمندتر، چگونه میتواند روش بازی کردنمان را تغییر دهد و تکهی دیگری از گنجینهی ناشناختهی هنر هشتم را جلوی رویمان بگذارد. دو قسمت نخست «ویچر» جزو آثارِ بهیادماندنی و پیشرویی در ژانر نقشآفرینی و به ویژه مفهوم داستانسرایی، انتخاب و عواقبشان بودند. مخصوصا «ویچر: قاتلان پادشاهان» که اگرچه عنوانی جریان اصلی نبود، اما به خاطر قصهپردازی عمیق و پیچیده، طعم متفاوتی که نسبت به بازیهای همسبکش داشت و همچنین پیشرفت عظیمی که نسبت به نسخهی اولش کرده بود، حسابی مورد تحویل قرار گرفت.«وایلد هانت» جاهطلبانهترین و بلندپروازانهترین حرکتِ سیدی پراجکت تا این لحظه است. بازی قبلی با تمام مشکلاتش، واقعا بزرگ بود. اما همان بازی بزرگ، در برابر عظمتِ نسخهی سوم، مثل یک دموی قابلبازی میماند. سازندگان فقط یک گام نسبت به بازی پیشینشان پیشرفت نکردهاند، بلکه طوری کیلومترها در تمام زمینهها «هنر بازیسازی» را رشد دادهاند که فقط میتوان بهتزده، تشویقشان کرد. وقتی میگویم «وایلد هانت»، بازی غافلگیریها و شگفتیها است، اصلا شوخی نمیکنم. مهم نیست چقدر برای این بازی لحظهشماری کردهاید، این بازی نه تنها در آغاز بهشکل شیرینی سورپرایزتان میکند، بلکه اینقدر پرجزییات، پرمحتوا، طولانی و عمیق است که بعد از ۱۰۰ ساعت کماکان شگفتیآفرین و تازه احساس شود. سیدی پراجکت هرگز ناامیدتان نمیکند و باری دیگر ثابت میکند که چرا باید آنها را قطب مهمی در رشد این ژانر بدانیم. چون «وایلد هانت» فقط شامل پیشرفتها و بهبودهایی فراوان، دنیایی بزرگتر با انتخابهایی گوناگون که در سطحهای مختلفی تزیین شدهاند، نیست. این بازی اتفاق کاملا جدیدی است که بدونشک مثل آن را تاکنون تجربه نکردهاید. «وایلد هانت» سرآغاز ورود استودیوی تحسینبرانگیز و کمیابی به نام سیدی پراجکت در فضای جریان اصلی را ثبت میکند. بازیهای قبلی این استودیو هیچوقت به طور وسیع به دست عموم نرسید، اما «وایلد هانت» همانقدر که مثل یک بلاکباستر درجهی یک هالیوودی، بزرگ و پرسر و صدا است، به همان اندازه عمیق، انسانی و شخصی هم است. چیزی که ما به ندرت در حوزهی بازیهای ویدیویی میبینیم: سفری حماسی با روح و عشق که نه تنها به محض خاموش کردن کنسولهایمان فراموش نمیشود، بلکه قلبش، ذهنتان را در همه حال به اشغال خود درمیآورد. در همین حد بدانید که اگر یوبیسافت هرسال یک نسخه از «فرقهی اساسین» (Assassin’s Creed) را با کمترین تغییرات ممکن منتشر میکند، سیدی پراجکت بعد از آتشی که با «قاتلان پادشاهان» به پا کرد، ناپدید شد و دوباره با آتشی سوزانندهتر برگشته است و جدا از خوب بودن یا نبودن بازی، چنین تصمیمی اینقدر ارزشمند است که خود یک نمرهی کامل میارزد. «ویچر۳: وایلد هانت» نتیجهی استودیوی باشخصیتتر، جاافتادهتر و باتجربهتری است. هستهی شیوهی بازیسازی سیدی پراجکت در اینجا نیز آشنا است؛ نگاهی یگانهتر و ژرفتر به داستانسرایی. در «وایلد هانت» اما علاوهبر اینکه این چشماندازِ زیبا به داستانسرایی پیشرفت کرده، بلکه حالا شاهد این هستیم که آن اکشنهای خشک و اعصابخردکن، جای خودشان را به سیستم دلچسبتر و لذتبخشتری دادهاند. در این میان، اگر در نسخهی قبلی رابطهی گرالت با شخصیتهای زن، خیلی یکلایه بود، در اینجا رابطهی شخصیتها به مرحلهی بلوغ رسیده است. کاملا مشخص است که سازندگان بعد از راهی که پشت سر گذاشتهاند، از نوجوانی که هرکاری دلش میخواست، میکرد، با «وایلد هانت» تبدیل به بزرگسالی شدهاند که کار درست را انجام میدهد و با درس گرفتن از گذشته، تاثیرگذارتر ظاهر میشود. «وایلد هانت» نشان میدهد نسل بعدی هنر بازیسازی به کدام سمت و سو میرود. اینکه تکنولوژی قدرتمندتر، چگونه میتواند روش بازی کردنمان را تغییر دهد و تکهی دیگری از گنجینهی ناشناختهی هنر هشتم را جلوی رویمان بگذارد. مثل بازیهای قبلی در قالب گرالتِ ریویایی بازی میکنید؛ یک ویچر و یک تنهای یکهتاز که با استفاده از خونِ جهشیافتهای که در رگهایش جاری است، شمشیربازی، کیمیاگری، کمی جادو و مهارتهای گرگوارش در ردیابی، هیولا شکار میکند و دردسرهای بزرگ و کوچک فقیرترین مردم تا ثروتمندترین و مغرورترین پادشاهان را حل و فصل میکند. او همهچیز است. یک کاراگاه قرون وسطایی، یک کابویِ خوشمرام، مزدوری که برای سکههای طلا، تواناییهایش را میفروشد اما اخلاقیاتش را نه. و درنهایت، یک تکافتادهی مسافر که شامش را زیر مهتاب میخورد و ممکن است طوری در عمق طبیعت نفوذ کند که برای روزها چشمش انسانی را نبیند. او سوار بر اسب، از این روستا به آن شهر میتازد و آهستهآهسته در دل زندگی مردم و مشکلاتشان غرق میشود. در دل مشغولیهایی که کسی جز یک ویچر، قادر به حلشان نیست. در زمانی که دنیا در جنگ و دستانِ شیطان گرفتار شده، او است که در ازای یک کیسه طلا، نیروهای خبیث را فراری میدهد، از حقیقت یک توطئه پرده برمیدارد، مچ غارتگران را میگیرد، درد مردم را میبیند یا سر یک هیولای موذی را قطع میکند. اما مهم نیست این هیولاها چقدر زشت و ترسناک هستند، همیشه وحشتناکترین و غیرقابلکنترلترین هیولاها، بخش تاریک انسانها هستند که ایستادگی در برابرشان، سختتر از هر ماوراطبیعهای است. موهایش سفید است. اتفاقاتِ گذشته را میتوان را از روی زخمهای صورتش تشخیص داد و در صدایش خستگی و تاریکی بتمن و زیرکی و هوشِ لُرد بیلیش موج میزند. هرچند مثل آن دوتا آنقدرها هم بیاحساس نیست. فقط کافی است ببینید چگونه دلش در به یاد آوردن دختر خواندهاش به لرزه میافتد که اصلا شک میکنید، این همان هیولاکُش خشن چند دقیقه قبل است. خلاصه اینکه او یکی از همان قهرمانهای کهنالگوی آشنایی است که شاید همانند او را بارها دیده باشید، اما نویسندگان هویتی ویژه به او بخشیدهاند و گرالت را به عنوان یک ویچر با دریایی از صفات و تعریفاتِ گوناگونش، بهیادماندنی ساختهاند. همانطور که مردانِ سیاهپوشِ شب در «بازی تاج و تخت»، اصلیترین محافظانِ سرزمین هستند و کسی جز ما از آن اطلاع ندارد. ویچرها هم همچون دیواری سیار میمانند که هروقت لازم باشد آن را به دور انسانیت میکشند تا مبادا سرما و سیاهی، آخرین قطراتِ نور را به فساد و تباهی بکشد. یکی از بزرگترین دستاوردهای سیدی پراجکت این است که گرالت ریویایی را به عنوان یک ویچرِ واقعی بازآفرینی کرده است. در قسمت قبلی، خصوصیاتِ ویچری گرالت چندان در عمل قابلدیدن نبود، اما «وایلد هانت» با استفاده از داستانگویی بیوقفه و متصلش که در دورافتادهترین ماموریتهایش نیز یافت میشود، گرالت را به یکی از بهیادماندنیترین کاراکترهای سالهای اخیر بدل میکند. ستارهی ردیف اول افسانهی «وایلد هانت»، همین گرالت و سفرهایش است. به همین دلیل اگر با داستانِ مجموعهی «ویچر» آشنایی ندارید، زیاد مهم نیست. «وایلد هانت» وقتش را سر توضیح دادنِ فهرستِ کاراکترهای پرتعداد یا پلاتِ پرپیچوخماش حرام نمیکند؛ جایی که همیشه درگیریهای سیاسی و دسیسهچینیهای نظامی پادشاهان و ساحران بهطرز غیرقابلاجتنابی به داخل زندگی شخصی و عاشقانهی گرالت راه پیدا میکنند. در «وایلد هانت» شاهد رویدادها و روایتهای بسیاری هستیم که همانقدر که طرفداران قدیمی را خوشنود میکنند، تازهواردها را سردرگم خواهد کرد. اما ماجرای اصلی همیشه روشن و قابلدنبال کردن است. گرالت به دنبالِ دختر خواندهاش، سیری، که حکم فرزند واقعیاش را دارد، میگردد. دختری که او هم تاحدودی ویچر محسوب میشود و مرام و مسلک ویچرها در رگهایش جاری است. این درحالی است که سیری در آن واحد تحت تعقیب شوالیههای شبحگونهای معروف به «وایلد هانت» نیز است. چرا سیری برای پادشاهِ هانت مهم است؟ جواب هرچه باشد، گرالت مطمئن است که چیز خوبی نخواهد بود. حالا شاهد ویچری هستیم که بخش عظیمی از داستان را به هر دری میزند و برای دیگران هزار جور کار انجام میدهد تا اطلاعاتی برای زدنِ ردِ دخترش پیدا کند. اما این تعقیب و گریزِ اسرارآمیز و جذاب، داستان اصلی «وایلد هانت» نیست. ماجرای اصلی به سادگی همان زندگی کردن به جای یک هیولاکُشِ دورهگرد، در دنیای تماما زنده و تپندهی بازی است. همان ویچر بودنی که به آن اشاره داشتم. با اینکه داستانپردازی خط اصلی قصه، به جز برخی اوقات که کش میآید، طولانی، احساساتبرانگیز و درگیرکننده است. اما همین دنبال کردن زندگی روزمره و عادی (بخوانید غیرعادی) یک ویچر است که بزرگترین دستاورد هنر بازیسازی سیدی پراجکت را ثبت میکند و «وایلد هانت» را از بازیهای محیطِ بازِ همسبکش در این زمینه به جایگاهی بالاتر میرساند. مسئله این است که هیچ جای بازی از دیگری جدا نیست. برخلاف دیگر بازیهای محیطِ باز که بازیکننده از مردم ماموریتهای یکخطی و در حد:«فلان کار را برای من انجام بده؟» میگیرد. در «وایلد هانت» ماموریتهای فرعی نیز شامل داستانهای شنیدنی و غافلگیرکنندهای هستند که از تکهای از دنیای ویچر پرده برمیدارند و آرام آرام به این دنیای وسیعِ گرافیکی، زندگی میبخشند. ممکن است ماموریتی که از یک پیرزن برای شکار ارواحِ دزدِ خانهاش گرفته باشید، به بچههایی ختم شود که والدینشان را در جنگ از دست دادهاند یا کمک کردن به یکی از دوستانتان در بازسازی کافهاش به یک پروندهی قاتل سریالی بیرحم بیانجامد. آنقدر داستانپردازی فعالیتهای فرعی بینظیر و عمیق است که مطمئنم رسیدن به پایان داستان اصلی به آخرین اولویتتان تبدیل میشود. سیدی پراجکت به زیبایی نشان میدهد که واژهی «نسلبعدی» فقط در گرافیک سرسامآور خلاصه نشده است. «نسلبعدی» یعنی نسل بعدیِ داستانگویی در رسانهی بازیهای ویدیویی. اگر در کتابها و فیلمها مجبوریم در یک دنیای بزرگ، فقط خط داستانی نویسنده را دنبال کنیم یا دنیا را از چشم کارگردان ببینیم، یک بازی ویدیویی این آزادی را بهمان میدهد تا وسط راه افسار اسبمان را بکشیم و به سوی قصهای دیگر و مکانی دیگر رهسپار شویم. البته همهچیز برای بازیهای ویدیویی به این سادگیها هم نیست. برای آزاد گذاشتن بازیکننده در دنبال کردن گوشه گوشهی دنیایتان، باید عناصر و قوانین زیادی را برای جلوگیری از شکستنِ حس غوطهوری بازیکننده در نظر گرفت. تازه، باید بازیکننده را با خلق محتواهای باکیفیت ترغیب به اکتشاف کرد. یک روایت خطی بهتر از دنیای بزرگی است که خالی و بیروح رها شده است. «ویچر۳» در این زمینه ناامیدتان نمیکند. برای همین است که باید آن را یک بازی نسلبعدی بدانیم. از بچههایی که با زبان کودکی دربارهی چیزهایی که از والدینشان شنیدهاند، حرف میزنند گرفته تا نفوذ به زندگی مردم از طریق ماموریتهای فرعی. تمام اینها کاری میکنند تا آن کلبهها، مزارع و رفت و آمدهای مردم به چیزی فراتر از مُدلهایی برای پر کردن فضا صعود کنند. روایت چندشاخه و پرجزییات این بازی کاری میکند تا از این به بعد به بازیهای محیط باز به چشم دیگری نگاه کنید و به این فکر کنید که واقعا مدیوم بازی هنوز کشف نشده است. گرالت به دنبالِ دختر خواندهاش، سیری، که حکم فرزند واقعیاش را دارد، میگردد. «وایلد هانت» از شگفتزده کردن دست نمیکشد. یا با طراحی فوقالعاده معتادکنندهی مراحلش که درازی هرکدامشان به بیش از یک ساعت میکشد، سرگرمتان میکند، یا در پروسهی پرس و جو از مردم برای بدست آوردن اطلاعات از یک هیولای عجیب و غریب، کنجکاوتان میکند، یا ورود به وحشیترین مناطق دنیای بازی برای یافتن گنجها و ابزارآلاتِ باارزش، حس اکتشافتان را به نقطهی جوش میرساند، یا گشتوگذارِ خالی در بخشهای مختلف بازی، موقعیتهای دیدنی میآفریند و یا برخی اوقات توسط سونامیِ اتمسفر میخکوبکنندهی بازی خفه میشوید. مراحل اصلی از طراحی تحسینبرانگیزی برخوردارند. حتی بعد از ۱۰۰ ساعت نیز هرگز بازی به ورطهی تکرار و خستهکنندگی نمیافتد. همواره در هر مرحله شاهد ترکیبِ خوشمزهای از مبارزه، گفتگو، تعقیب و گریز، کاراگاهبازی و تماشای حرکتهای باحال کاراکترهای مختلف هستید. برای مثال میتوانم به مرحلهی یافتنِ دوستِ آوازخوانِ گرالت، دندلاین، اشاره کنم یا از فصل پایانی بازی بگویم که بیش از ۱۵ ساعت طول میکشد و در این مدت فقط تشنهی دیدن ادامهی ماجرا میمانید. تقریبا تمام کاراکترهای فرعی، ماموریتهای ویژهی خودشان را دارند که بهطور غیرمستقیم به داستان اصلی ربط دارند و در فضاسازی دنیای بازی و شرایط هر منطقه نقش فوقالعادهای را بازی میکنند. برای مثال، وقتی به تریس مریگولد برای فراری دادن جادوگران از ناویگراد کمک میکنید، کاملا در فضای خفقانآوری که شکارچیان جادوگر در شهر ایجاد کردهاند، قرار میگیرید. در همین مراحل، انتخابهایی انتظارتان را میکشد که میتوانند آیندهی آن جامعه را تغییر دهند. در آنسوی بهترِ گیمپلی، «قراردادهای ویچری» قابلانجام هستند. این قراردادها از اعلامیههای فرودستترین مردم دنیا شروع میشوند و تا لُردهای بلندمرتبهی مناطق مختلف ادامه دارند. همهی این قراردادها از فرمول هیجانانگیز، فان و جذابی بهره میبرند که هرگز تکراری نمیشوند؛ با کسی که اعلامیه را به دیوار چسبانده ارتباط برقرار میکنید. او ماجرا را توضیح میدهد. شما با استفاده از «حواسِ ویچری»تان اطراف محل حادثه را بررسی میکنید و به برداشتهای گرالت گوش میدهید. بالاخره با هزارجور پرس و جو و گفتگو، گرالت به این نتیجه میرسد که مثلا با فلان هیولا طرف است. خب، حالا دربارهی آن هیولا تحقیق میکنید. نقاط ضعفش را درمیآورید و خودتان را به وسیلهی ساخت معجونها، مواد منفجره و چیزهای دیگر برای مبارزه آماده میکنید. البته از آنجایی که در این قراردادهای ویچری یک داستانِ ناگفته خوابیده است، همیشه همهچیز با چنین فرمولی به پایان نمیرسد. شاید متوجه شوید که کارفرما چیزی از حقیقت را پنهان کرده یا در حین جستجو به موقعیتی غیرمنتظره بربخورید. از همین جاها است که کمکم متوجهی چشماندازِ غولپیکر بازی میشوید. اما بهتر از بزرگی بازی، این حقیقت است که «وایلد هانت» این دنیا را با کپی-پیست محتواهای تکراری پر نکرده است. در عوض، طراحی مراحل بازی از فلسفهی «کیفیت در همهحال و در همهجا» پیروی میکند. حرکتی که نه تنها همیشه چیزهای جدیدی برای تجربه به شما میدهد، بلکه به دنیایش هم جان میبخشد. شما وقتی نقشه را باز میکنید، فقط برای حذف آیکونِ ماموریتها راهی مقصد نمیشوید، بلکه مطمئناید که این ماموریت بدونشک به جای جدید و جالبی ختم خواهد شد. این آتشِ کنجکاوی بهطور طبیعی بزرگتر و بزرگتر میشود. شما بعد از چند ساعت دیگر متوجه شدهاید که در هر ماموریت داستانی نهفته است که به غم یا شادی میانجامد. داستانی که مجبورتان میکند تا تصمیم بگیرید. تصمیماتی که دنیای اطرافتان را تغییر میدهند. در «وایلد هانت» هرگز مثل بازیهای استودیوی تلتیل متوجه نمیشوید که کدام انتخاب، تاثیرگذار خواهد بود و کدام نخواهد بود. عواقبشان هم بههیچوجه مشخص نیستند. همین مسئله باعث میشود تا تک تک انتخابهای بازی تبدیل به اتفاقی تاملبرانگیز شوند. گفتم که همهی مراحل از فرمول یکسانی بهره میبرند: کشتن، گفتگو و کاراگاهبازی. اما در حقیقت این جزییات وارد شده به هرکدام از اینها است که هر مرحله را به اندازهی قبلی و بعدیاش متفاوت و دعوتکننده میکند. ممکن است در تعقیب و گریز با یک هیولای یخی خودتان را در یک مزرعهی گندم پیدا کنید و بعد از کشتن هیولا، با تماشای قرص کامل ماه در میان شاخههای بلند گندم، خستگی در کنید. یا از طریق گشتوگذار در خرابههای قدیمیِ یک شهر و اطلاع از سرنوشت شوم مردم آنجا به وسیلهی صحبت با ارواح، موهای تنتان سیخ شود. یا در میان برخی ماموریتها، مجبور به قایقسواری به دورافتادهترین جزایر «اسکلیگا» شوید. «ویچر۳» بازی موقعیتهای خشن و پرآرامش است. شاید تا چند دقیقه پیش با یک خونآشام دست و پنجه نرم میکردید، اما نیم ساعت بعد خودتان را در یک کافه و درحال گوش سپردن به یک آواز باشکوه پیدا میکنید. «وایلد هانت» بازی لحظهها است. بازیی که در آن تکتک بازیکنندهها افسانههای خودشان را میسازند. اگرچه جر و بحثهای کلامی با برخی کاراکترها بُرنده میشوند، اما شما اکثر درگیریهایتان را با شمشیرهایی که بر پشتتان سوار شدهاند، حل میکنید. سیستم مبارزهی «ویچر۲» به شدت خشک، ماشینی و خستهکننده بود، اما در «ویچر۳» با همان سیستم گذشته طرف هستیم که کاملا گوشههای اضافیاش گرفته شده و صیقل خورده است. ترکیب ضربات سبک، سنگین، جاخالی، دفاع و ضدحمله به مبارزاتی ختم شده که در عین اینکه سرگرمکننده و لذتبخش هستند، به استراتژی هم نیاز دارند. دیگر به خاطر مشکلات بازی اعصابتان خراب نمیشود. اکنون همهچیز حاضر و آماده است و اگر مشکلی هم باشد، به مهارتهای خودتان مربوط میشود. درگیریها خیلی آسانتر و قابلدسترستر شدهاند. به خاطر همین بهتر است، درجهی سختی بالاتری را نسبت به درجهای که معمولا درنظر میگیرید، انتخاب کنید. شمشیربازی بهعلاوهی «افسون»های (Signs) ویچری گرالت به مبارزاتِ عمیقتری هم میانجامد. حالا اینها را درکنار طیف وسیع دشمنان و سیستم معجونسازی و کیمیاگری بازی بگذارید، تا متوجه شوید چرا درگیریهای بازی همیشه هیجانانگیز باقی میمانند. در «ویچر۳» همیشه درحال یادگرفتن هستید. اینکه کدام استراتژی حمله برای فلان هیولا کارسازتر است و کدام افسون تاثیر بیشتری روی فلان دشمن دارد. خوشبختانه، دشمنان هم از هوشمصنوعی ظالمانهای بهره میبرند. مبارزات «ویچر۳» مثل بازیهای بتمن استودیوی راکاستدی یا «فرقهی اساسین» نیست که دشمنان یکییکی بهتان حمله میکنند. اینجا یک گلهی گرگ، واقعا یک گلهی گرگ است. دشمنان انسانی هم از گرگها بدتر هستند. همه از هر سو حمله میکنند و با سوءاستفاده از یک اشتباه، با هر ضربه بخش بزرگی از نوار سلامتتان را خالی کنند. معجونها سلامت و قدرتتان را برمیگردانند، اما در آن واحد نوار مسمویتتان را نیز افزایش میدهند. پس، نمیتوانید راه و بیراه معجون سر بکشید و آدمها را سلاخی کنید. حواستان باید به همهچیز باشد. از قبل خودتان را با تهدید احتمالی آماده کنید و درخت مهارتهایتان را هم با توجه به سلیقه و راهی که پیش گرفتهاید، تنظیم کنید. اما چیزی که در میان تمام اینها به چشم میخورد، قدرت دنیاسازی سیدی پراجکت است. داستانسرایی و خلق این دنیا یک لحظه متوقف نمیشود. دنیای ویچر جایی نیست که از قبل ساخته شده باشد و شما در حال تجربهی آن باشید. شاید بازی را بدون اینکه با یک منطقهی ویژهای از بازی برخورد کرده باشد، تمام کنید. اما اگر وارد آنجا شوید، به سرعت میتوانید با جمعآوری کتابها و دستنوشتهها از گذشتهاش خبردار شوید، آناتومی و بیوگرافی هیولاهایش را بخوانید و گوشه و کنارش را کشف کنید. سیدی پراجکت، تمام دنیایش را با تاثیری الکتریستهوار به زندگی آورده است. مناظر بازی هزارتو و غنی هستند و هرگز ملالآور نمیشوند. همهچیز با چنان دقت و ظرافتی خلق شده است که بدون اغراق میتوانید تنفسش کنید. غروبهای غمانگیزِ خورشید در میان ابرهای خاکستری افق، نفسگیر هستند و طوفانهای سیاه و پر از آذرخش بازی، بهطرز سنگینی در آن واحد افسردهکننده و زیبا میشوند. غافلگیریهای بازی تمامی ندارند. بعد از زمینهای جنگزدهی «وِلن» (Velen) به شهر مدرن و پرزرق و برقِ ناویگراد میرسید که قدم زدن در خیابانهایش به یکی از دلمشغولیهایتان تبدیل میشود. به محض اینکه فکر میکنید تنوع تصویری بازی تمام شده، وارد جزایرِ اسکالیگا میشوید که کوهستانهای برفی و رودخانههای آبگرمش، آدم را دربرابر امواج خروشانِ آرامشِ لذتبخشش میگذارد. کافی است دوباره به این اشتباه بیافتید که غافلگیریهای بازی تمام شده. ناگهان یک ماموریت شما را به «کایر مورهن» (Kaer Morhen) میفرستد. به محض وارد شدن به این فضای جدید، از کوهنوردی در کوهستانهای بلندش که زیر دریایی از درختان کاج و صنوبر مدفون شدهاند، ممکن است از شدت هیجان و زیبایی، آب-روغن قاطی کنید. سیدی پراجکت، تمام دنیایش را با تاثیری الکتریستهوار به زندگی آورده است. مناظر بازی هزارتو و غنی هستند و هرگز ملالآور نمیشوند. سوار اسب میشوید و در امتدادِ دشتی پوشیده از گلهای رنگارنگ میتازید. موسیقی استادانهی بازی به مقدار آرامش، سکوت و ملایمت اتمسفر میافزاید. اما همیشه این آرامش توسط چیزی شکسته میشود. شاید به یک غار دورافتاده برخورید که فریاد میزند:«در من جستجو کن!» یا شاید صدای پسربچهای که ازتان کمک میخواهد، حواستان را پرت کند. «ویچر۳» در عین زیبایی، زشت میشود. در عین خشونت، از گنجینهی عشق میگوید. چنان تعادل فوقالعادهای بین سیاهی و روشنایی در این بازی برقرار شده است که شاید نمونهاش را جای دیگری تجربه نکرده باشید. «ویچر۳» خستهکننده نیست. همانقدر که یک مبارزهی طولانی در رگهایتان آدرنالین پمپاژ میکند، یک گفتگوی ساده و خودمانی در گوشهای از مهمانخانه و زیر نور شمع، هیجانانگیز میشود. بازی میزبان یکسری مشکلات و ضعفهای جزیی و شاید بزرگ برای عدهای نیز است. از معدود باگهایش که من هم گرفتار یکی از آنها شدم گرفته تا تکان خوردن موهای گرالت در لوکیشنهای داخلی. باگها طوری نیستند که بازی را برایتان زهرمار کنند. اصلا شاید بتوان گفت باگهای «ویچر۳» با توجه به عظمتِ بازی، در مقایسه با بازیهای همسبکش در این زمینه اصلا به چشم نمیآید. جدا از اینها، اسبِ گرالت، روچ نیز در اکثر اوقات بهشکل عجیب و غریبی به دور خودش میچرخد و مثل اسب جان مارستون با یک سوت، سریع کنارتان ظاهر نمیشود. طولِ صفحاتِ بارگذاری هم بعد از کشتهشدن تاحدودی زیاد است. اما از آنجایی که زیاد در «ویچر۳» نمیمیرید، این مسئله آنقدرها اعصابخردکن نمیشود. خط اصلی داستان در چند نقطه، الکی کش میآید و شخصیتپردازی وایلد هانتها هم مقداری کم و کسر دارد. اما روی هم رفته، این چیزها در برابر نقاط قوت بازی به ندرت اذیتکننده میشوند. «ویچر۳: وایلد هانت» قدم در قلمروی نسل بعدی بازیهای ویدیویی گذاشته است. سیدی پراجکت در داستانسرایی استانداردهایتان را تغییر میدهد. با اسطورهپردازی فانتزی و دنیاسازی غولآسایش شگفتزدهتان میکند و سپس، شکم این غولِ سیریناپذیر را با اقیانوسی از محتواهای گوناگون و بیانتها پر میکند. «ویچر۳» چیزی است که من دوست دارم، آیندهی بازیهای ویدیویی باشد. بازیهایی که پتانسیلهای هنر هشتم برای قصهگویی را کشف میکنند و از گیمپلی برای خفهکردن مخاطبشان در اتمسفر استفاده میکنند. معمولا در خلق چنین بازیهای جاهطلبانهای، عنصری فدا میشود. اما در «ویچر۳» همهچیز عالی است و با قدرت در یکدیگر ذوب شدهاند. «ویچر۳» نتیجهی پروژهای است که اعضای سیدی پراجکت آرزوی بازی کردنش را داشتهاند و از آنجایی تاکنون کس دیگری برای ساختش دست به کار نشده، آنها رویاهایشان را به واقعیت تبدیل کردهاند. اگرچه هزار جور اتفاق جادویی و فانتزی مختلف در بازی میافتد، اما «ویچر۳» درنهایت اثری است که توسط انسانها برای انسانها ساخته شده است. به خاطر همین است که بازی در همهحال شاعرانه و محرک طیف وسیعی از غرایز و عواطف انسانی است. «ویچر۳» غولپیکر اما پرجزییات است. سیستمهایش پیچیده اما هدفمند هستند. ماهها طول میکشد، اما وقتتان را هدر نمیدهد. مهمتر از همه، بازی هویتِ کاملا روشنی دارد که در میان بازیهای پرخرجِ محیط باز، نادر است. «ویچر۳» از آغاز تا آن پایانبندی آخرالزمانگونهاش بیوقفه به شعلهی آتشش میافزاید تا وقتی که به آن رویارویی انفجاری نهایی میرسید و بعد در سکوتی سفید لبخند میزنید. درحالی که بزرگترین نبردهای بازی درگیرکننده هستند، اما لحظاتِ آرامشبخشِ بین این درگیریها هستند که در ذهن باقی میمانند. وقتی در کافهای زیرزمینی به آوازی دربارهی مهربانی و سرنوشت گوش میدهید و به این فکر میکنید که با تمام دردسرهایش، ویچر بودن چه لذتی دارد. منبع:زومجی با کمی ویرایش @pouria0jm @Original @SuperMAN @دوستان دیگر -
۷ حقیقت باورنکردنی درباره پلی استیشن 2
AlibiRafeon پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در Playstation | پلی استیشن
پلی استیشن 2، بیشک برترین کنسول تاریخ بازیهای ویدئویی است. تغییری که این کنسول با خود به همراه آورد، شاید تا سالهای در این صنعت تکرار نشود؛ چرا که میزان فروش، محبوبیت و البته موفقیت پلی استیشن 2، مواردی هستند که کمتر کنسولی میتواند به آنها دست پیدا کند. اما در کنار موفقیت بزرگ کنسول پلی استیشن 2، این کنسول حقایق جالب و البته باورنکردنی دارد که احتمالا نمیدانید. پلی استیشن 2، پرفروشترین کنسول بازی در تاریخ است تا این لحظه، بارها و بارها به این نکته اشاره کردیم که کنسول پلی استیشن 2 یک نمونه موفق در تاریخ صنعت بازیهای ویدئویی بوده است. اولین دلیل برای این موفقیت، میزان فروش پلی استیشن 2 خواهد بود. تا زمان پایان تولید، کنسول پلی استیشن 2 موفق شد تا ۱۵۷ میلیون عدد در سراسر دنیا فروش داشته باشد. برای درک بهتر این عدد، بهتر است بدانید که کنسول پلی استیشن 4، به تازگی موفق شده تا از مرز فروش ۳۰ میلیون عددی در جهان عبور کند. اگرچه کنسول پلی استیشن 2 با قیمت گذاری بهتری عرضه شد و بازه زمانی آن بسیار متفاوت بود، اما هنوز هم این موارد باعث نمیشوند تا پلی استیشن 2 یک کنسول افسانهای نباشد. پلی استیشن 2 میتواند به یک کامپیوتر تبدیل شود بله. کنسول پلی استیشن 2 این توانایی را داشت تا با اضافه کردن برخی تجهیزات، به یک کامپیوتر لینوکس تبدیل شود. در آن زمان، سونی یک دیسک مخصوص از سیستم عامل لینوکس را برای پلی استیشن 2 عرضه کرد. در این پکیج ویژه، یک آداپتور Ethernet، کیبورد، ماوس یک مبدل کارت پردازش گرافیکی و هارد درایو ۴۰ گیگابایتی قرار داشت. اگرچه احتمالا بسیاری از ما چنین کاری را انجام ندادهایم، اما چنین ویژگی برای این کنسول فوق العاده است. البته این ویژگی یک قابلیت دیگر نیز داشت. توسعهدهندگان بازی، میتوانستند با خرید این پکیج ویژه، در کنار تبدیل کنسول به یک کامپیوتر لینوکس، کنسول خود را به یک کیت توسعه (Dev Kit) تبدیل کنند. چرا هنگام روشن کردن پلیاستیشن 2، تعدادی ستون سفید نمایش داده میشود؟ احتمالا این صحنه، یکی از آشناترین لحظات در زندگی هر گیمر است. هنگامی که کنسول پلی استیشن 2 را روشن میکنید، دوربین در اطراف یک سری از ستونهای سفید میچرخد. اما چرا هنگامی که کنسول درحال روشن شدن است، لوگوی پلی استیشن 2 از بین دود، چرخش دوربین و ستونهای سفید نمایش داده میشود؟ آیا این موضوع دلیل خاصی دارد؟ این نما بیشک بسیار زیاد است و میتواند شما را سرگرم کند. اما دلیل نمایش این موارد، یک موضوع کاملا جالب است که نمیدانید. دلیل نمایش ستونهای سفید، تعداد بازیهایی است که در مموری دستگاه خود ذخیره کردهاید! آیا هنوز به پلی استیشن 2 خود دسترسی دارید؟ پس بهتر است این موضوع را امتحان کنید. بعد از روشن کردن کنسول و در صورت اتصال حافظه، احتمالا این برجهای سفید را مشاهده میکنید. اکنون، بعد از پاک کردن بازیهای ذخیره شده، این ستونها دیگر نمایش داده نمیشوند. سونی با کمبود کارت حافظه اضافی مواجه بود آیا حافظههای ۸ مگابایتی پلی استیشن 2 را به یاد دارید؟ باید گفت سرعت پیشرفت صنعت بازیهای ویدئویی دقیقا به همین اندازه است. امروزه، آپدیت بازیها و حتی تصویر پروفایل کاربران نیز نمیتوانند در این کارتهای حافظه ذخیره شوند! امروزه، کنسولهای بازی با حافظههای ۵۰۰ گیگابایتی، ۱ ترابایتی و حتی ۲ ترابایتی عرضه میشوند؛ اما در آن دوران، ۸ مگابایت برای ذخیره بسیاری از موارد کافی بود. اما در آن دوران، سونی به دلیل عدم هماهنگی با دیگر سازندگان و البته اطلاعات نادرست، موفق نشد تا حجم تقاضای بازار را پاسخ بدهد. به همین دلیل، عرضه کارتهای حافظه ۸ مگابایتی برای پلی استیشن 2 با مشکل بسیار زیادی مواجه بود. پلی استیشن 2 از سرویس نتفلیکس پشتیبانی میکرد! احتمالا این مورد را دیگر باور نخواهید کرد، اما پلی استیشن 2 از نتفلیکس پشتیبانی میکرد. این کنسول قادر بود تا با نصب یک برنامه مخصوص از طریق یک دیسک اختصاصی، فقط و فقط در کشور برزیل از سرویس نتفلیکس پشتیبانی کند. امروزه، این سرویس میتواند با دانلود یک اپلیکیشن در پلی استیشن یا ایکس باکس وان در اختیار شما باشد؛ اما این سوال که چرا در آن زمان و کشور برزیل، نتفلیکس در اختیار کاربران پلی استیشن 2 بود، هنوز هم جواب دقیقی ندارد. یک نفر نام خود را به «پلی استیشن 2» تغییر داد این مورد، از آن موارد عجیبی است که جنجال بسیار زیادی درست کرد. Dan Holmes، فردی که از طرفداران و البته استفادهکنندگان کنسول پلی استیشن ۲ بود، تصمیم گرفت تا نام خود را به پلی استیشن 2 تغییر بدهد! سونی تا سال ۲۰۱۳ از پلی استیشن 2 پشتیبانی کرد پلی استیشن 2 در سال ۲۰۰۰ عرضه شد و در سال ۲۰۰۶، کنسول پلی استیشن ۳ جای آن را گرفت. بله، کنسول پلی استیشن 2 با عضو تازه نفس خانواده یعنی پلی استیشن ۳ جایگزین شد، اما سونی پشتیبانی از این کنسول را متوقف نکرد. درواقع، سال ۲۰۱۳ با عرضه دو بازی فیفا ۱۴ و PES 2014، سونی رسما عرضه بازی و پشتیبانی از این کنسول را متوقف کرد.- 26 پاسخ
-
- 2
-
-
- ۷ حقیقت باورنکردنی درباره پلی استیشن 2
- پلی استیشن 2
-
(و 9 مورد دیگر)
برچسب زده شده با:
-
هر آنچه که از PS5 می دانیم نسل فعلی کنسول های بازی در اواخر چرخه خود قرار دارند و بزودی شرکت های بزرگی چون مایکروسافت و سونی نسل جدید کنسول خود را معرفی می کنند. در این بین انتظار داریم بزودی شاهد معرفی کنسول هایی چون XBOX Two یا PS5 باشیم. در حالی که نسل فعلی کنسول های بازی می توانند تجربه کاربری مناسبی را رقم زنند اما انتظار داریم در نسل بعدی شرکت ها تغییرات بزرگی حاصل کرده تا شاهد کنسول هایی بهتری در مقایسه با نسل فعلی باشیم. البته بدیهی است که هر محصولی در نسل جدید خود بروزرسانی شده بوده و عملکرد بهتری داشته باشد. شرکت سونی به عنوان یکی از کمپانی های مطرح تولیدکننده کنسول بازی در نظر داشته تا در اواخر دهه نسل جدید کنسول بازی پلی استیشن خود را معرفی کند. سونی برای نسل بعدی کنسول بازی خود برنامه های بزرگی داشته از این رو نیاز به زمان دارد تا بتواند این کنسول را بدون نقص و کامل تر از گذشته معرفی و عرضه کند. تاکنون برخی شایعات درباره زمان معرفی و عرضه پلی استیشن ۵ منتشر شد که بیشتر توسط تحلیلگران انتشار پیدا کرد از این رو نمی توان آنها را رسمی دانست. بیشتر تحلیلگران معتقدند دو شرکت مایکروسافت و سونی در سال ۲۰۲۰ یا پس از آن کنسول نسل جدید خود را معرفی می کند. زیرا مدت زمان طولانی از رونمایی میان نسلی های جدید نمی گذرد و بعید است سونی بخواهد بزودی کنسول نسل جدیدی را برای معرفی رونمایی کند. اریخ عرضه PS5 بسیاری از تحلیلگران مطرح صنعت معتقدند سونی تا سال ۲۰۲۰ اقدامی برای معرفی و عرضه کنسول نسل نهمی PS5 نخواهد کرد. این یعنی تا آن سال اخباری درباره این کنسول به گوش نخواهد رسید و تنها با شایعاتی رو به رو هستیم. تاریخ دقیق عرضه ای برای نسل جدید کنسول بازی سونی وجود نداشته از این رو دشوار است تا اظهار نظری درباره آن داشت. ژاپنی ها همیشه چرخه طولانی را برای کنسول خود در نظر می گیرند PS5 نیز احتمالا همانند پیشینیان خواهد بود. بعید به نظر می رسد در سال های آینده رونمایی صورت گیرد زیرا در سال گذشته مایکروسافت XBOX ONE X و سونی در دو سال قبل PS4 Pro را معرفی و عرضه کرد. با این حساب توسعه کنسول های جدید همچنان ادامه دارد و سونی می خواهد محصولی را معرفی کند که نسبت به نسل قبل بهبودیافته است. در سال ۲۰۱۹ شاهد انتشار انحصاری های متعددی هستیم و کنسول نسل فعلی سونی قدرت کافی برای پشتیبانی چندساله را دارد بنابراین این شرکت نیازی نمی بیند در آینده نزدیک رونمایی داشته باشد از این رو پیش بینی شده پس از سال ۲۰۲۰ اتفاقاتی در این زمینه صورت گیرد. از آنجایی که انحصاری های مختلفی توسط سونی برای PS4 Pro در نظرگرفته شده بعید است بزودی شاهد معرفی یک کنسول جدید باشیم. ژاپنیها همیشه سعی داشته بهترین بازیها را برای گیمرهای خود در نظر گیرند از این رو باید کنسول PS5 را یک محصول کامل از برند ژاپنی دانست. از آنجایی که شرکت سونی برنامه های بزرگی برای مدل های فعلی داشته باید تا معرفی نسل بعدی مدت زمان طولانی تری به انتظار نشست. در سال ۲۰۱۳ بود که شاهد عرضه PS4 بودیم و اگر سونی بخواهد PS5 را در سال ۲۰۲۰ عرضه دارد، می توان چرخه هشت ساله ای را با مدل های میان نسلی شاهد بود و این احتمال وجود داشته که نسل های بعدی نیز چرخه طولانی پیدا کنند. البته بدیهی است که شاهد طولانی شدن چرخه باشیم زیرا هر شرکتی باید سود کافی را از فروش محصول خود کسب کند و برنامه درستی نیست چرخه کوتاهی در کار باشد. مشخصات PS5 سونی دقیقا مشخص نکرده مشخصات سخت افزاری کنسول بازی آن چیست اما پیش بینی می شود همچنان پای AMD وسط باشد و کنسول بعدی با تراشه گرافیکی و پردازنده این برند توسعه پیدا کند. البته کنسول بعدی مایکروسافت نیز با پردازنده و تراشه AMD همراه می باشد و تنها تامین کننده قطعات سخت افزاری این کنسول بازی است. پیش بینی می شود شرکت ژاپنی از تراشه پردازشی رایزن در این کنسول نسل جدید بهره گیرد از این رو می توان با چنین پردازنده ای تجربه کاربری کاملی داشت و شاهد محصولی بود که قدرت عملکرد بالایی دارد. شرکت AMD اخیرا پردازنده نسل جدید رایزنی خود را معرفی کرد و حال شایعات می گویند نسل جدید کنسول سونی موسوم به PS5 قرار است با این چیپ روانه بازار شود. تاکنون شایعات محدودی پیرامون کنسول پلی استیشن ۵ سونی منتشر شد که هیچ یک به تایید یا تکذیب شرکت موردبحث نرسید از این رو دشوار است پیش بینی دقیقی داشت زیرا تا سال ۲۰۲۰ شرکت AMD نسل های متعددی از پردازنده و تراشه گرافیکی خود را ارائه می دهد بنابراین دقیقا مشخص نیست آیا قطعات سخت افزاری موردبحث از نوع رایزن است یا مدل دیگر. با حافظه گرافیکی HBM2 می توان حافظه سریعی را شاهد بود که عملکرد سریعی در اجرا بازیها داشت. همچنین انتظار داریم شرکت سونی با استفاده از گرافیک نسل بعدی AMD تراشه ای را در این کنسول به کار گیرد که فراتر از معماری های فعلی ناوی و وگا می باشد. البته پیش بینی شده این گرافیک معماری شبیه به ناوی بوده که تحت فرآیند ۷ نانومتری به تولید می رسد و در کنار ابعاد کوچک می تواند تجربه لذت بخشی را در اجرا بازیها به ارمغان آورد. در حال حاضر نیز سونی از تراشه وگا AMD بهره گرفته و قدرتی را به PS4 Pro بخشیده تا بتواند بازیها را با کیفیت بزرگ ۴کی اجرا نماید. کیفیتی که در حال حاضر هر فردی قادر به خرید نسخه PC آن نیست زیرا نیاز است تا سخت افزار قدرتمندی را تهیه کند.
-
سلام. لطفا اگر کسی میدونه در زیر همین تاپیک بگه که چجوری باید رو بازی Mod ریخت. Mod: hud, car, Map اگر کسی میدونه لطفاً همراه با آموزش تصویری زیر همین تاپیک بزاره. ممنون از شما.
-
در محیط بازی میشه هم در وسیله نقلیه تون و هم با استفاده از موبایل تون، اهنگ مورد نظرتون رو پخش کنید. در ابتدا روش آپلود کردن و لینک گرفتن از آهنگ مورد نظرتون رو میگم و در انتها میگم چجوری در ماشین یا موبایلتون پخش کنید اونو. خب اول به سایت اینجا برید و ثبت نام کنید. این ثبت نام و لینک گرفتن کاملا رایگانه (دلیل ثبت نام رو در ادامه توضیح میدم): خب.حالا که ثبت نام کامل شد با استفاده از قسمت "ورود" وارد حساب کاربری تون بشین و قسمت "آپلود عکس و فایل" رو انتخاب کنین: در صفحه باز شده مربوط به آپلود، در ابتدا لازمه آهنگ مورد نظرتون رو در قسمت مربوطه جایگذاری کنین و فقط دقت باشین مدت ماندگاری اهنگ رو زیاد انتخاب کنین که بعدا نیاز به آپلود دوباره آهنگ پیدا نکنین. حالا روی گزینه "شروع آپلود" کلیک کنین و صبر کنین آپلود کامل بشه، وقتی آپلود کامل بشه شما اتوماتیک به صفحه جدید منتقل میشین: خب وقتی صفحه جدید براتون ظاهر شد، روی گزینه "مشاهده صفحه دانلود" کلیک کنید: در صفحه جدید روی گزینه "دریافت لینک دانلود" کلیک کنید و صبر کنین تا لینک برای شما ظاهر بشه: حالا لینک ظاهر شده رو با استفاده از ctrl+c کپی کنید ( بعدا در محیط بازی با استفاده از ctrl+v لینک رو پیست کنین ) : کار شما با سایت تموم شده و نیازه که به محیط بازی وارد بشین تا با استفاده از دستور carradio enterurl اهنگ مورد نظر رو در وسیله نقلیه تون یا با استفاده از دستور music در موبایلتون پخش کنید: برای استفاده در وسیله نقلیه: برای استفاده در تلفن همراه: برای اینکار ابتدا دستور music رو اجرا کنین تا صفحه پخش آهنگ در موبایلتون نمایش داده بشه. سپس گزینه set رو بزنید و در صفحه ظاهر شده فقط لینک آهنگ رو تایپ (یا ctrl+v) کنین: خب حالا چند تا نکته لازمه که بگم: - این آهنگ ها متاسفانه فقط 72 ساعت لینکشون فعال میمونه و بعد از این 3 روز، باید دوباره از سایت http://uupload.ir/ لینک دانلود بگیرین و در بازی استفاده کنین و دقیقا به همین خاطر هستش که گفتم در این سایت ثبت نام کنین، برای اینکه نیاز به آپلود دوباره آهنگ نباشه. شما میتونین به بخش "گالری من" رفته و فقط لینک جدید از آهنگتون دریافت کنین. - برای استفاده از این ویژگی یعنی آهنگ دلخواه پخش کردن در محیط بازی، لازمه که پرمیوم اکانت باشین. - برای راحتی کار پیشنهاد میدم حتما با استفاده از لانچر اختصاصی آرساسیا وارد بازی بشین و از ویژگی "key binding" استفاده کنین که لازم نباشه برای هر بار پخش آهنگ، کلی تایپ کنین و با تنظیم کردن یک کلید از کیبوردتون، آهنگ مورد نظر پخش بشه.
-
درود خدمت دوستان امروز اومدم بهتون آموزش بدم که کسایی که دوست دارن فونت بازیشونو عوض کنن چیکار باید بکنند: اول برید پوشه Documents در Local Disk C و برید داخل پوشه GTA San Andreas User Files ادامه رو عکس میزارم: اینم فیلم آموزش امیدوارم از این آموزش لذت برده باشید. یادتون نره مارو حمایت کنید. ?
-
معرفی بازی CS:GO سی اس گو Counter-Strike: Global Offensive (CS:GO) در واقع یک بازی تیر اندازی اول شخص چند نفره است که توسط شرکت های Valve Corporation و Hidden Path Entertainment توسعه یافته است. این بازی چهارمین بازی در سری بازیهای Counter-Strike series است که در آگوست 2012 برای شرکت های Microsoft Windows, OS X, Xbox 360, and PlayStation 3 منتشر شد. و بعد از گذشت دوسال در سپتامبر 2014، ورژن Linux این بازی هم به بازار آمد. بازی به این صورت اجرا میشود که دو تیم تروریست و ضد تروریست مقابل هم قرار میگیرند که هر دو وظیفه از بین بردن تیم روبرو را همزمان با دنبال کردن اهدافی در بازی به عهده دارند. تروریست ها بر اساس مد بازی، باید بمب بسازند یا از گروگان ها دفاع کنند، درحالی که ضدتروریست ها وظیفه خنثی کردن بمب ها، جلوگیری از ساخت آنها و نجات گروگان گیر ها را به عهده دارند. در این بازی هشت مد وجود دارد که هرکدام از آنها دارای خصوصیات متمایزی نسبت به دیگری هست. Global Offensive دارای سرویس matchmaking support هست که به بازیکنان اجازه میدهد به صورت اختصاصی از سرویس های شرکت Valve استفاده کنند. همچنین افراد اجازه دارند میزبان سرورهای خودشان باشند به همراه نقشه های سفارشی و مدهای مختلف بازی. بازی Global Offensive دارای competitive scene با مسابقات تحت حمایت شرکت valve هست در مقام نخست وزیری برای رویدادهای برتر این بازی. این بازی مورد ستایش منتقدان به جهتGameplay کلی و وفاداری به ورژن های قبل، شده است. برخی امکانات اولیه بازی مورد انتقاد شدید قرار گرفت، تا وقتی ورژن کنسول بازی به بازار آمد دیدگاه ها تغییر کرد. منتقدین بر این باور بودند که تفاوت آشکاری بین ورژن کنسول بازی و ورژن پی سی به وجود آمده است. معرفی شرکت سازنده شرکت والو (به انگلیسی: Valve Corporation) یک شرکت تولیدکننده بازیهای رایانهای و توزیع دیجیتال در آمریکا است که محل آن در بلویو، واشینگتن است. در سال 1996 توسط دو کارمند سابق مایکروسافت تأسیس شد و با ارائه بازیهای تحسین شده مانند سریهای نیمه جان، کانتر استرایک، درگاه، روز شکست، قلعه تیمی، لفت فور دد و دوتا 2 به شهرت جهانی رسید. همچنین موتور بازیسازی سورس را گسترش داد که اکثر بازیهایش بر بستر این موتور اجرا میشوند. نرمافزار توزیع دیجیتال بازی استیم را منتشر کرد که بعداً منجر به ساخته شدن ماشین استیم شد. (کامپیوترهایی که برای بازی ساخته شدهاند و سیستم عامل استیم اواِس را اجرا میکنند) سیستم مورد نیاز برای بازی کانتر استرایک : گلوبال آفنسیو (CSGO) CPU: Intel® Core™ 2 Duo E6600 or AMD Phenom™ X3 8750 processor or better Video Card: Video card must be 256 MB or more and should be a DirectX 9-compatible with support for Pixel Shader 3.0 RAM: 2 GB RAM OS: Windows® 7/Vista/XP Disk Space: 15 GB available space Direct X: Version 9.0c
-
دقت کردید که وقتی یه بازی جنگی بازی میکنید شما با صد تا تیر هم نمیمیرید اما وقتی به یه سرباز یه تیر میزنی در جا میمیره و شما یه ارتش دست خالی از بین میبرید چرا واقعا؟