درود و شب بخیر خدمت اعضای خبرنگار و پلیر های عزیز.
خبرنگاران:
طراح و نویسنده: @ZiLanG
تصویر برداران: @ZiLanG , @Luckita
مقدمه رو با توضیحاتی در مورد: "ارتباط موضوع با مجله" شروع میکنیم.
در واقع خبرنگار هزار چهره خوده بنده هستم که تو این مجله پرورش دهنده گل و گیاه، تعمیر کار مبلمان و خبرنگار هستم.(خبرنگار هزار چهره: پرورش دهنده گل و گیاه، تعمیر کار مبلمان، خبرنگار).
«بر روی تصاویر زده تا با کیفیتی عالی تماشا کنید»
_______________________________________________________________
بعد از کلی کار کردن، فضولی تو کار مردم و پخش اخبار تصمیم گرفتم که به HQ برگردم و کمی استراحت کنم.
وقتی وارد HQ شدم به ظاهر همه چی طبیعی به نظر میرسید اما در باطن اینطور نبود....!
در حال نگاه کردن و بررسی اطراف بودم که ناگهان چشمم به موجودی عجیب افتاد.
مشاهده همچین موجودی در HQ قابل قبول نبود، اما توجه نکردم و به بررسی ادامه دادم.
بعد از کلی بررسی و فضولی، به سمت مبل ها رفتم تا کمی روی آنها استراحت کنم.
در همین حین که به سمت مبل ها میرفتم ناگهان چشمم به گُلی زیبا و در عین حال پژمرده افتاد،
با خودم گفتم: اینطور که پیداست برای ما خبرنگاران استراحت معنایی ندارد.
بعد از گفتن این حرف صدایی در سالنِ HQ پیچید که میگفت: مرگ در انتظار تواست....!
برای بار دوم باز هم توجهی نکردم و به کارم ادامه دادم.
دونه دونه و با دقت تمامی گل های HQ را بررسی کردم، همه اونها پژمرده و بی آب بودند.
با خودم گفتم: این گل های زیبا زیرِ دستِ متین حیف میشن.
بیرون از HQ رفتم و سوار ماشینم (خر کُش) شدم.
از پارکینگ HQ با خر کُش به سمت شهر رفتم.
به مغازه "گل و گیاهِ ممد موتوری" رفتم و وسایل مورد نیاز رو خریداری کردم.
بعد از خرید وسایل سریعاً به پارکینگ HQ برگشتم تا وسایل رو خالی کنم، همان موجود عجیب در آسمان توجهم را جلب کرد نگاهم به او افتاد و این بار واقعا ترسیده بودم، زانو هایم سست شده بود و دیگر جانی در بدن نداشتم.
در فکر فرو رفتم و با خودم گفتم: شاید به خاطر تریاکی هست که قبل از شروع کار از ممد موتوری گرفتم، با این فکر کمی آروم تر شدم و دیگر به اون موجود توجهی نکردم.
دوباره شروع به خالی کردنِ وسایل کردم،
در همین حین، یادم به مبلغه زیادی که برای خرید آن ها پرداخت کرده بودم افتاد،
همان موقع با خودم گفتم: لعنت بهت متین با این گل نگه داشتنت، پولشونو از حلقومت میکشم بیرون.
بعد از خالی کردن وسایل، به داخل HQ اومدم و باز هم دونه دونه به گل ها آب، کود و در گلدون اونها پودر تقویتی ریختم.
بعد از انجام این کار ها به سمت مبل ها رفتم و حدودا 2 ساعت استراحت کردم.
« 2 ساعت بعد...... »
با صدایی وحشتناک از خواب پریدم،
این صدا همان صدا بود: مرگ در انتظار تواست....!
از جام بلند شدم، ایندفعه یه فوش به ممد موتوری دادم با این اجناسش.
به سمت درِ خروج حرکت کردم.
اواسط سالن چشمم به مبل هایی داغون و خراب افتاد.
باز هم به متین لعنتی فرستادم،
و بعد جعبه ابزارم رو آوردم و شروع به تعمیر کردم.
بعد از نیم ساعت تلاش، تازه تونستم یکی از مبل هارو تعمیر کنم.
با خودم گفتم: اینطوری نمیشه.
با دوستم تماس گرفتم و صفر تا صده جریان رو براش تعریف کردم.
او کمی مکث کرد و پاسخ داد:
حدود چند ساعت پیش در میتینگ من هم همچین موجودی مشاهده کردم اما فکر میکردم اثرِ تریاک هایه ممده،
اما حالا که تو اینجوری میگی واقعا شک برانگیزه.
حالا این بحث هارو ول کن.... الان به HQ میام و باهم مبل هارو تعمیر میکنیم.
« 15 دقیقه بعد.... »
Burosli: اوه... آخرین مبل هم تمام شد، واقعا کار خسته کننده ای بود
اره واقعا کار سختی بود، هفته ی دیگه حقوقه بیشتری از حلقوم متین میکشیم بیرون.
Burosli: آره آره، حتما
بعد از اتمام تمامی این کار ها با دوستم گوشه ای از سالن نشستیم، در مورد یک سفرِ ساحلی صحبت میکردیم که گوشی دوستم زنگ خورد.
+الو سلام جانم بفرمایید؟
-سلام، شما همکاره آقایه @Alonso هستید؟
+بله درست تماس گرفتید، امرتون؟
-متاسفم اما، آقای @Alonso 4 ساعت پیش در گذشتند.
+وای نه این خبره خیلی بدی بود
-لطفا به همکارانش اطلاع بدید، خدانگهدار
+وای صابر، از بیمارستان بود، میگفت @Alonso 4 ساعت پیش درگذشته.
++ ای وای این خیلی بده، تا فردا نزار کسی بفهمه، تو روحیه همکارانمون اثر میزاره.
++راستی نکنه این موجود عجیب، روح متین بوده باشه؟
+نه بابا متین تو میتینگ بودش.
++اگه اصلا میتینگی وجود نداشته باشه و اینا همش خیال باشه چی؟
+ ...............
______________________________________________
دوستان عزیز جا داره که تشکر ویژه کنم ازتون که وقت گذاشتید و مجله بنده رو خوندید، اگر طولانی بود و حوصلتون سر رفت خیلی عذر میخوام، مجله های بعدی رو استاندار تر طراحی میکنم
و آقای @Alonso اگر در مجله شوخی صورت گرفت، صرفا جهت فان شدنِ مجله بود.
و در آخر تشکر از آقای @Luckita بابت کمکی که به بنده کرد
_______________
تا مجله ای دیگر یزدان پشت و پناهتان.
مراقبِ زیبایی هاتون باشید، بدرود و شب خوش
_______________________________________________
@Syd@MohammadAli@Fajeeh@Opener@AlBeRT@Peiyman@ArmouR@NightWrath@Bogart@DoNaLd@Nigga@NeverKill@KrillZ@amir206rc@IceDragoN@EnDLeSe@Domino@CallMeDaddy@TeriYaki@iPending@Neymar@ShibeMarG@Olden
دیگه کسی به ذهنم نمیرسه که تگ کنم