رفتن به مطلب
مرورگر پیشنهادی آرساکیا گیم مرورگر های تحت موتور کرومیوم می‌باشد، برای دانلود روی مرورگر انتخابی خود کلیک کنید
Google Chrome Microsoft Edge Ungoogled Chromium Brave Opera GX Opera

سفر به ماه "باشگاه اسلحه" (قسمت 1)


Gisu

ارسال‌های توصیه شده

اولین باره همچین مجله ای میبینم، البته شاید قبلا هم بوده ندیده باشم! منتظر پارت دوم این مجله هستیم... خسته نباشی ✌️

!𝑱𝒖𝒔𝒕𝒊𝒄𝒆 𝒘𝒊𝒍𝒍 𝒑𝒓𝒆𝒗𝒂𝒊𝒍, 𝒚𝒐𝒖 𝒔𝒂𝒚? 𝑩𝒖𝒕 𝒐𝒇 𝒄𝒐𝒖𝒓𝒔𝒆 𝒊𝒕 𝒘𝒊𝒍𝒍! 𝑾𝒉𝒐𝒆𝒗𝒆𝒓 𝒘𝒊𝒏𝒔 𝒕𝒉𝒊𝒔 𝒘𝒂𝒓 𝒃𝒆𝒄𝒐𝒎𝒆𝒔 𝒋𝒖𝒔𝒕𝒊𝒄𝒆

Fleur.png

Dracul.png

Shaytan.png

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

در ۱۴۰۳/۱/۲۳ در 06:26، ArSaJuice گفته است:

خسته نباشید بنظرم قراره داستانه جالبی بشه

خیلی دوس دارم بدونم چجوری این سه تفنگ ساز گذرشون به سیاره ماه میفته و البته نامه رییس جمهور...

از کتاب های معروف ژول ورن هم شهر شناور و پنج هفته در بالن هم ای کاش اضافه میکردی چون واقعا داستانای فوق العاده ای دارن

در کل برای قسمت های بعد هیجان زده ایم

 

 

در ۱۴۰۳/۱/۲۳ در 09:42، NtXorG گفته است:

سلام خسته نباشید خدمت شما دوست عزیز.

محتوا عالی.

نوشتن عالی.

قرار دادن عکس عالی.

واقعاً عالی و درجه یک بود و داستان جالبی هست.

و برای خودم تازه هست.

ممنون از شما.🙏

 

در ۱۴۰۳/۱/۲۳ در 09:44، ramona گفته است:

بسیار عالی

مشتاق قسمت های بعدی هستم

 

در ۱۴۰۳/۱/۲۳ در 09:45، Virgil گفته است:

واقعاً حرف نداره

ادامه بده

 

در ۱۴۰۳/۱/۲۳ در 10:55، iHaDiSeH گفته است:

خیلی عالی بود❤

موفق باشی... 

 

در ۱۴۰۳/۱/۲۳ در 11:54، MILADemon گفته است:

دست خوش!!! عالی عالی💯

منتظر قسمت بعدی هستم تابو شکنی کردی برای اولین بار تو آرساکیا کتاب اوردی 🔥

 

در ۱۴۰۳/۱/۲۳ در 12:49، BaBeL گفته است:

خسته نباشی

 

در ۱۴۰۳/۱/۲۳ در 12:52، FeLFLi گفته است:

خوشحالم که داری اینطوری کتاب خوندن و رواج میدی 

خیلی حرکت جالبی بود

پارت بعدی رو لطفن زودتر بزار

 

در ۱۴۰۳/۱/۲۳ در 13:10، None گفته است:

سلام عزیزم

واقعا لذت بردم

خیلی زیبا بود

لطفا دوباره هم ما رو مهمون مجله

های زیبات بکن 🥰

 

 

در ۱۴۰۳/۱/۲۳ در 13:46، Karadeniz گفته است:

سلام وقت بخیر بد نیس خوبم نیس زیاد جالب نبود و خیلی کوتاه بود و شبیه تیزر بود حالا ادامه بده ببینیم بد میشه یا خوب🤔

 

در ۱۴۰۳/۱/۲۳ در 14:45، Forces گفته است:

جوری تمومش کردی که تا قسمت بعدی صبر ندارم

زود تر قسمت بعدی بزار

مرسی بابت مجله

 

در ۱۴۰۳/۱/۲۳ در 15:01، Thony گفته است:

خسته نباشی عالی شده🔥

منتظر پارت دوم هستیم❤️

 

در ۱۴۰۳/۱/۲۳ در 16:46، SFC گفته است:

شروعی عالی 

نگارش ۱۰۰/۱۰۰

پایان بندی خدا 👌

منتظر قسمت جدید 😋😋

 

 

 

 

در ۱۴۰۳/۱/۲۳ در 19:59، Wizardry گفته است:

بی نظیری💎

 

در ۱۴۰۳/۱/۲۳ در 20:10، BraTE گفته است:

خسته نباشی عالیی.

 

در ۱۴۰۳/۱/۲۳ در 22:26، FriendOfGod گفته است:

همه چی کامل و عالی

پارت بعدیم آپلود کن زجرمون نده

 

در ۱۴۰۳/۱/۲۳ در 22:31، Rockey گفته است:

عالی

 

در ۱۴۰۳/۱/۲۴ در 00:20، AmirMamad گفته است:

عالی

مجله حرف نداشت واقا لذت بردم

منتظر قست بعدی هستیم.

 

در ۱۴۰۳/۱/۲۴ در 00:27، sTrEETx گفته است:

عالییییییییییییییییییییییییییییی بود👌😍

 

در ۱۴۰۳/۱/۲۴ در 09:07، CoLoNeL گفته است:

بی نظیر بود

 

در ۱۴۰۳/۱/۲۴ در 09:58، toxicam گفته است:

+

:Toxic_.png

 

در ۱۴۰۳/۱/۲۴ در 11:14، HaajAqA گفته است:

بسیار عالی و خوب بود. 

چه فوق العاده هستش که به این شکل مخاطب را مجذوب به خواندن کتاب بکنی. 

 

در ۱۴۰۳/۱/۲۴ در 12:04، Daddy گفته است:

جز بهترین داستان های کوتاهی بود که خوندم 

عالی بود🔥

 

 

در ۱۴۰۳/۱/۲۴ در 13:23، Guardian گفته است:

درود @Gisu، داستان بسیار خوبی بود برنده مجله روزانه این هفته شدید.

نقاط قوت: 

داستان جالب ✅

جنایی بودن داستان مطلب ✅

مجله ی طولانی و زیبا✅

بزرگ و کوچک کردن نوشته ها ✅

رنگ آمیزی مطالب ✅

نقاط ضعف: 

غلط املایی ❌

کم بودن عکس ها ❌

 

در ۱۴۰۳/۱/۳۱ در 20:05، Lynx گفته است:

اولین باره همچین مجله ای میبینم، البته شاید قبلا هم بوده ندیده باشم! منتظر پارت دوم این مجله هستیم... خسته نباشی ✌️

 

در ۱۴۰۳/۲/۲ در 17:41، mehrabafshar گفته است:

قشنگ بود

 

در ۱۴۰۳/۲/۲ در 21:11، TazaD گفته است:

بسیار عالی و قوی 

تشکر بابت گذاشتن وقت و نوشتن همچین داستانی

 

4 ساعت قبل، Wandy گفته است:

واقعا زیبا و جذاب بود


 

ممنون بابت نظرات با ارزشتون
قسمت دوم آپلود شد ببخشید زمان برد عوضش قسمت سوم که طولانی تر هم هست زودتر براتون آپلود میکنم💙🐳

 

که جهان رنج بزرگیست

Gisu.png

نگارا تو بخند ....!
Gisoo.png

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

در ۱۴۰۳/۱/۲۳ در 03:05، Gisu گفته است:

Gisu.png

نام داستان: سفر به ماه

اثر: ژول ورن

کوتاه درباره نویسنده:
"ژول ورن" نویسنده اندیشمند و آینده‌نگر فرانسوی در سال 1828 در شهر "نانت" به دنیا آمد و در مارس 1905 چشم از جهان فروبست.
او نویسنده‌ی پرکار و تلاشگری بود که هیچگاه از نوشتن احساس خستگی نمیکرد.
ژول‌ورن در طی سالهای فعالیت خود در زمینه نویسندگی, بیش از هشتاد رمان بزرگ و گوچک به رشته‌ی تحریر در آورد که در نوع خود بسیار بدیع و جالب توجه است.
مشخص ترین نکته در آثار این نویسنده‌ی نامدار, تحول عظیمی بود که در کار پیوند دادن علم با ادبیات به وجود آورد. فرضیه‌های علمی ژول‌ورن گرچه بر تخیل و پندار نویسنده استوار بود, معهذا طرح مسایل علمی در متن رمانها و قدرت شگرف وی در ارائه خیال پردازانه آنها, موجب ابداع و اختراع ماشین‌ها و وسایلی شد که امروزه, رویاهای او را تحقق بخشیده است. عمده آثار برجسته‌ی این نویسنده‌ی نامدار فرانسوی عبارتند از:
جنگلهای تاریک آمازون. تونل زیر دریایی. سفر به ماه. بیست هزار فرسنگ زیر دریا. ناخدای پانزده ساله. کشتی شکستگان. شکار شهاب. دور دنیا در هشتاد روز. جزیره‌ی اسرار آمیز. پایان دنیا. سیاره سرگردان ومیشل استروگف

 

(1)
باشگاه اسحله

 

در شهر بالتیمور آمریکا، ساختمان بزرگی هست که به آن، تالار اسحله میگویند. به این ساختمان فقط کسانی که کارشان ساختن اسلحه است و یا دانشمندانی که طرح آن را میریزند، راه دارند. این اشخاص یعنی سازندگان و طراحان اسلحه، "باشگاه اسلحه" را پایه‌گذاری کرده‌اند. جلسات اعضای این کلوپ بطور معمول در تالار اسلحه، به نشانی، ایالات متحده آمریکا - بالتیمور خیابان 99 شماره 263، برگزار میشود.

c522932_3.jpg
آنشب، پس از مدتها در این تالار جلسه‌ای برگزار میشد. در این جلسه سه نفر از اعضاء طراز اول باشگاه حضور داشتند. اما فضای جلسه مثل همیشه نبود. از تحرک و جنبشی که سابقا در این جلسات به چشم میخورد، اکنون خبری نبود. شرکت کنندگان همگی افسرده و ساکت بودند و دلیل آنهم روشن بود، مدتها بود که جنگ به پایان رسیده بود و دیگر اسلحه‌ای ساخته نمیشد. و دیگر کسی طرح تازه‌ای برای ساختن یک اسلحه جدید نمیداد.
h312078_2.jpg
آن سه مرد، ساکت و غمزده روی صندلی هایشان نشسته بودند. گویی هیچ کدامشان حرفی برای زدن ندارند. گهگاه هر یک از آنها، زیرچشمی، نگاهی به دیگران می‌انداخت. به نظر میرسید منتظر است تا دیگری سر صحبت را باز کند. سرانجام یکی از آنها طلسم سکوت را شکست. او تام هانتر بود، یکی از طراحان اسلحه، که در گذشته آوازه‌اش، زبانزد خاص و عام بود، وحالا تنها چیزی که برایش مانده بود، حسرت آن روزها بود و بس. هانتر با لحنی افسرده گفت:
"چه زندگی دردناکی. دیگر کاری نمانده. دیگر به اسلحه احتیاجی نیست و شاید تا ابد هم کسی به آن احتیاج پیدا نکند. کارمان تمام است." بیلزبی، یکی دیگر از آن سه تن که احساساتی تر و جوان سال تر از دیگران بود و یک دستش را موقع آزمایش یکی از ساخته‌های خود از دست داده بود، با دستی که هنوز برایش مانده بود، به تصاویری که چند سلاح مدرن گذشته، به دیوار مانده بود، اشاره کرد و با لخند تلخی گفت:
"یادگارهای خوش گذشته. زمانی، دولتمردان بزرگ پشت در این تالار صف می‌کشیدند. سربازان برجسته پیش پای ما زانو میزدند و التماس میکردند که: اسلحه بدهید! اسلحه بدهید! به ماه سلاح‌های بیشتر بدهید، سلاح‌های بهتر بدهید. حالا دولتمردان به تجارت پرداخته‌اند، حالا فقط به فکر ماشین‌های بهتر و بیشترند. و سربازها بدنبال هرکاری که بتوانند با آن شکم خود را سیر کنند میگردند."
نفر سوم جی تی ماستون میان حرفش دوید و گفت:
"امروز صبح داشتم به طرح یک سلاح جدید و فوق‌العاده شگفت انگیز فکر میکردم. سلاحی که تا بحال هیچکسی حتی تصورش را هم نکرده است. اما فایده‌اش چیست؟ هیچ! هیچکس طالب آن نیست."
جی تی ماستون یکی از معروف ترین طراحان و دانشمندان اسلحه در سراسر جهان بود و در بین تمام آنها که بنوعی با جنگ و اسلحه سر و کار داشتند کمتر کسی پیدا می‌شد که دست کم یکبار سر و کارش با او نیفتاده باشد. او مردی بود بلند قد و تنومند که دو نفر دیگر در کنار او به دو نوجوان خرد سال می‌مانستند. او چشمانش را بست و به صندلی‌اش تکیه داد و با صدایی گرفته دوباره تکرار کرد:
"هیچکس دیگر طالب سلاح جدید من نیست."
تام هانتر با لبخند تلخی گفت:
"من که خیال دارم به گاوداری بپردازم. و همونطور که مشغول دوشیدن گاوها هستم، رویاهایم را درباره سلاح‌های جدید مرور کنم."

بیلزبی گفت:
"من چه کنم؟ من که با یک دست، کشاورزی هم نمی‌توانم بکنم. از تجارت هم چیزی نمیدانم. ناچار باید معلم مدرسه بشوم. در مدرسه میتوانم برای بچه‌ها از اسلحه حرف بزنم و در عین حال (x+y) ²=x²+y²+²xy را یادشان بدهم. بچه‌ها از اسلحه خوششان می‌آید و فکر میکنم درس ریاضیات را در کنار حرف اسلحه بهتر یاد بگیرند."
جی تی ماستون گفت:
"اما من، من به طراحی سلاح‌های تازه ادامه میدهم. ولو اینکه هیچکس تا ابد آنها را نسازد. چون من نه از گاو خوشم می‌آید و نه تدریس را دوست دارم. و هیچ کار دیگری را هم دوست ندارم جز اسلحه. فقط اسلحه."
دوباره سکوت اتاق را پر کرده و سه مرد ساکت و آرام به صندلی‌های خود تکیه دادند و با نگاه خیره به آتشی که در بخاری میسوخت؛ چشم دوختند.
در این لحظه در اتاق باز شد و پیشخدمت بدرون آمد. در دستش سه نامه بود. پیشخدمت در سکوت هر یک از نامه‌ها را به یکی از آن سه نفر داد، یکی برای تام هانتر، یکی برای بیلزبی و دیگری برای ماستون.
آن سه مرد همانطور که به صندلی‌ها تکیه داده بودند در سکوت نامه‌ها را باز نموده و شروع به خواندن کردند. مضمون تمام نامه‌ها یکی بود:

در روز اول اکتبر جلسه‌ای با حضور اعضاء باشگاه اسلحه برگزار خواهد شد. من در این جلسه حرف مهمی دارم که گفتنش ضروریست. امیدوارم تمام اعضاء در این جلسه حضور داشته باشند.

با تشکر. ایمپی باربیکن

هفدهم سپتامبر

رئیس جمهور

ادامه دارد ...

____________________________________________________________________
امیدوارم لذت برده باشید

 

اگه دوست داشتید با لایک و کامنت مثبت بهم انرژی بدید تا بریم برای قسمت دوم سفر به ماه

سلام.

خسته نباشید.

خیلی هم عالی بود.

قسمت های بعدیش یادت نره بسازی.

موفق موید باشید.

 

2d0b26_24%D9%84%D8%B0%D8%B0%D8%B0%D8%B0%        f5b526_24%D9%84%D9%84%D9%84.png

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید.
توجه: مطلب ارسالی شما پس از تایید مدیریت برای همه قابل رویت خواهد بود.

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   بازگردانی قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
  • اضافه کردن...