DarKStaR

از مشکلات چند همسری

21 ارسال در این موضوع قرار دارد

یه روز یکی با چهارتا زنش و بچه هاش میخوان سوار اتوبوس شن عموی پیرشم باهاشون بود اتبوس فقط جا واسه زنا و بچه ها داشت.

مرد و عموش که مجبور بودن پیاده برن تو راه مرد از صدای تق تق صدای عصا عصبی شد گفت اااه یه لاستیک بزن سر اون لا مصب صداش دیوونم کرد.

عموش با عصا زد تو سرش گفت خفه شو زر نزن تو هم اگه یه لاستیک میزدی سر اون لا مصب الان ما سوار اتوبوس بودیم لشتو جم کن گمشو!!!

واقعا من که قانع شدم😐

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

😐 

ویرایش شده در توسط AliWizarD

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

در در ۱۳۹۸/۱۰/۲۴ در 20:31، DarKStaR گفته است:

یه روز یکی با چهارتا زنش و بچه هاش میخوان سوار اتوبوس شن عموی پیرشم باهاشون بود اتبوس فقط جا واسه زنا و بچه ها داشت.

مرد و عموش که مجبور بودن پیاده برن تو راه مرد از صدای تق تق صدای عصا عصبی شد گفت اااه یه لاستیک بزن سر اون لا مصب صداش دیوونم کرد.

عموش با عصا زد تو سرش گفت خفه شو زر نزن تو هم اگه یه لاستیک میزدی سر اون لا مصب الان ما سوار اتوبوس بودیم لشتو جم کن گمشو!!!

واقعا من که قانع شدم😐

😁😀

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

در در ۱۳۹۸/۱۰/۲۴ در 09:01، DarKStaR گفته است:

یه روز یکی با چهارتا زنش و بچه هاش میخوان سوار اتوبوس شن عموی پیرشم باهاشون بود اتبوس فقط جا واسه زنا و بچه ها داشت.

مرد و عموش که مجبور بودن پیاده برن تو راه مرد از صدای تق تق صدای عصا عصبی شد گفت اااه یه لاستیک بزن سر اون لا مصب صداش دیوونم کرد.

عموش با عصا زد تو سرش گفت خفه شو زر نزن تو هم اگه یه لاستیک میزدی سر اون لا مصب الان ما سوار اتوبوس بودیم لشتو جم کن گمشو!!!

واقعا من که قانع شدم😐

:D:D:D:DxDxDxDxDxDxD

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

در در ۱۳۹۸/۱۰/۲۴ در 20:31، DarKStaR گفته است:

یه روز یکی با چهارتا زنش و بچه هاش میخوان سوار اتوبوس شن عموی پیرشم باهاشون بود اتبوس فقط جا واسه زنا و بچه ها داشت.

مرد و عموش که مجبور بودن پیاده برن تو راه مرد از صدای تق تق صدای عصا عصبی شد گفت اااه یه لاستیک بزن سر اون لا مصب صداش دیوونم کرد.

عموش با عصا زد تو سرش گفت خفه شو زر نزن تو هم اگه یه لاستیک میزدی سر اون لا مصب الان ما سوار اتوبوس بودیم لشتو جم کن گمشو!!!

واقعا من که قانع شدم😐

😬😐

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

در در ۱۳۹۸/۱۰/۲۴ در 20:31، DarKStaR گفته است:

یه روز یکی با چهارتا زنش و بچه هاش میخوان سوار اتوبوس شن عموی پیرشم باهاشون بود اتبوس فقط جا واسه زنا و بچه ها داشت.

مرد و عموش که مجبور بودن پیاده برن تو راه مرد از صدای تق تق صدای عصا عصبی شد گفت اااه یه لاستیک بزن سر اون لا مصب صداش دیوونم کرد.

عموش با عصا زد تو سرش گفت خفه شو زر نزن تو هم اگه یه لاستیک میزدی سر اون لا مصب الان ما سوار اتوبوس بودیم لشتو جم کن گمشو!!!

واقعا من که قانع شدم😐

🙁😄

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

در در ۱۳۹۸/۱۰/۲۴ در 20:31، DarKStaR گفته است:

یه روز یکی با چهارتا زنش و بچه هاش میخوان سوار اتوبوس شن عموی پیرشم باهاشون بود اتبوس فقط جا واسه زنا و بچه ها داشت.

مرد و عموش که مجبور بودن پیاده برن تو راه مرد از صدای تق تق صدای عصا عصبی شد گفت اااه یه لاستیک بزن سر اون لا مصب صداش دیوونم کرد.

عموش با عصا زد تو سرش گفت خفه شو زر نزن تو هم اگه یه لاستیک میزدی سر اون لا مصب الان ما سوار اتوبوس بودیم لشتو جم کن گمشو!!!

واقعا من که قانع شدم😐

🤣🤣🤣🤣

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

در در ۱۳۹۸/۱۰/۲۴ در 20:31، DarKStaR گفته است:

یه روز یکی با چهارتا زنش و بچه هاش میخوان سوار اتوبوس شن عموی پیرشم باهاشون بود اتبوس فقط جا واسه زنا و بچه ها داشت.

مرد و عموش که مجبور بودن پیاده برن تو راه مرد از صدای تق تق صدای عصا عصبی شد گفت اااه یه لاستیک بزن سر اون لا مصب صداش دیوونم کرد.

عموش با عصا زد تو سرش گفت خفه شو زر نزن تو هم اگه یه لاستیک میزدی سر اون لا مصب الان ما سوار اتوبوس بودیم لشتو جم کن گمشو!!!

واقعا من که قانع شدم😐

 

😂

ویرایش شده در توسط Paraphin

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

در در ۱۳۹۸/۱۰/۲۴ در 20:31، DarKStaR گفته است:

یه روز یکی با چهارتا زنش و بچه هاش میخوان سوار اتوبوس شن عموی پیرشم باهاشون بود اتبوس فقط جا واسه زنا و بچه ها داشت.

مرد و عموش که مجبور بودن پیاده برن تو راه مرد از صدای تق تق صدای عصا عصبی شد گفت اااه یه لاستیک بزن سر اون لا مصب صداش دیوونم کرد.

عموش با عصا زد تو سرش گفت خفه شو زر نزن تو هم اگه یه لاستیک میزدی سر اون لا مصب الان ما سوار اتوبوس بودیم لشتو جم کن گمشو!!!

واقعا من که قانع شدم😐

😧

:D

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

در در ۱۳۹۸/۱۰/۲۴ در 20:31، DarKStaR گفته است:

یه روز یکی با چهارتا زنش و بچه هاش میخوان سوار اتوبوس شن عموی پیرشم باهاشون بود اتبوس فقط جا واسه زنا و بچه ها داشت.

مرد و عموش که مجبور بودن پیاده برن تو راه مرد از صدای تق تق صدای عصا عصبی شد گفت اااه یه لاستیک بزن سر اون لا مصب صداش دیوونم کرد.

عموش با عصا زد تو سرش گفت خفه شو زر نزن تو هم اگه یه لاستیک میزدی سر اون لا مصب الان ما سوار اتوبوس بودیم لشتو جم کن گمشو!!!

واقعا من که قانع شدم😐

نتیجه اخلاقی 

 

از لاستیک زیاد استفاده گنیم😂😂

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

در در ۱۴۰۰/۸/۲۵ در 21:18، BEHRAD گفته است:

خیلی سعی کردم این متنو بفهمم ولی نشد...

یکم سنت زیاد تر بشه میفهمی 

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

برای ارسال دیدگاه یک حساب کاربری ایجاد کنید یا وارد حساب خود شوید

برای اینکه بتوانید دیدگاهی ارسال کنید نیاز دارید که کاربر سایت شوید

ایجاد یک حساب کاربری

برای حساب کاربری جدید در سایت ما ثبت نام کنید. عضویت خیلی ساده است !

ثبت نام یک حساب کاربری جدید

ورود به حساب کاربری

دارای حساب کاربری هستید؟ از اینجا وارد شوید

ورود به حساب کاربری