-
تعداد ارسال ها
402 -
تاریخ عضویت
-
آخرین بازدید
-
روز های برد
17
نوع محتوا
نمایه ها
تالارهای گفتگو
ثبت نام ها
فروشگاه
وبلاگها
تقویم
Articles
تمامی مطالب نوشته شده توسط SWAT
-
اگر فقط 5 ثانیه اکسیژن O2 در زمین نباشد تمام ساختمانها فرو خواهند ریخت! درواقع CO2 باعث حفظ استحکام ترکیبات میشود و اگر نباشد ترکیبات بِتنی نمیتوانند چسبندگی خود را حفظ کرده و فرو میریزند! :))
-
? پيرمردى تعريف مى كرد: با دختر جوانى ازدواج كردم ، اتاق آراسته و تميزى برايش فراهم نمودم ، در خلوت با او نشستم و دل و ديده به او بستم ، شبهاى دراز نخفتم ، شوخيها با او نمودم و لطيفه ها برايش گفتم ، تا اينكه با من مانوس گردد و دلتنگ نشود، از جمله به او مى گفتم : بخت بلندت يارت بود كه همنشين و همدم پيرى شده اى كه پخته ، تربيت يافته ، جهان ديده ، آرام خوى ، گرم و سرد دنيا چشيده ، و نيك و بد را آزموده است كه از حق همنشينى آگاه است و شرط دوستى را بجا مى آورد، دلسوز، مهربان خوش طبع و شيرين زبان است . تا توانم دلت به دست آرم ور بيازاريم نيازارم ور چو طوطى ، شكر بود خورشت جان شيرين فداى پرورشت آرى خوشبخت شده اى كه همسر من شده اى ، نه همسر جوانى خودخواه ، سست راءى ، تندخو، گريزپا، كه هر لحظه به دنبال هوسى است و هر دم رايى دارد ، و هر شب در جايى بخوابد، و هر روز به سراغ يارى تازه رود. وفادارى مدار از بلبلان ، چشم كه هر دم بر گلى ديگر سرايند (آرى از بلبلها انتظار وفادارى نداشته باش ، كه هر لحظه روى گلى نشيند و سرود خوانند.) بر خلاف پيرانى كه بر اساس عقل و كمال زندگى كنند، نه بر اساس خوى جهل و جوانى . ز خود بهترى جوى و فرصت شمار كه با چون خودى گم كنى روزگار پيرمرد افزود: آنقدر از اين گونه گفتار، به همسر جوانم گفتم كه گمان بردم دلش با دلم پيوند خورده ، و مطيع من شده است ، ناگاه آهى سوزناك از رنج و اندوه خاطرش بر كشيد و گفت : ((آنهمه سخنان تو در ترازوى عقل من ، هم وزن يك سخنى نيست كه از قابله خود شنيدم كه مى گفت : ((زن جوان را اگر تيرى در پهلو نشيند، به كه پيرى !!)) زن كز بر مرد، بى رضا برخيزد بس فتنه و جنگ از آن سرا برخيزد كوتاه سخن آنكه : امكان سازگارى نبود، و سرانجام بين من و او جدايى رخ داد، او پس از مدت عده طلاق ، با جوانى ازدواج كرد، جوانى كه تندخو، ترشرو، تهيدست و بداخلاق بود او همواره از اين همسر جوانش ستم مى كشيد و در رنج و زحمت بود، در عين حال شكر نعمت حق مى كرد و مى گفت : (( الحمد لله كه از آن عذاب اليم برهيدم و به اين نعيم مقيم (ناز و نعمت جاويد) برسيدم .)) و زبان حالش اين بود: با اين همه جور و تندخويى بارت بكشم كه خوبرويى با تو مرا سوختن اندر عذاب به كه شدن با دگرى در بهشت بوى پياز از دهن خوبروى نغز برآيد كه گل از دست زشت گلستان سعدی امشب به همیم بسنده کنید چون خیلی پر محتواس، تا فردا شب ???
-
امیر حسین آرمان سره این خوب پولی به جیب زد، تبلیغات LC men، فالوور، قرار داد های از پیش بسته شده تا ۲ سال !!!
-
انسان اشتباه میکند
واین خطاستاشتباهش را جایز میداند
واین حماقت استبه اشتباهش عادت میکند
واین جهالت استعادتش را باورمیداند
واین خیانت استباورش را بردیگران حکم میکند
واین جنایت است ... -
?پدری توی بيمارستان نفسهای آخرشو ميكشيد و سه تا پسرهاش بالاي سرش بودند رو كرد به پسر اولی و گفت: رستورانها مال تو رو کرد به پسر دومی گفت : هتل ها هم مال تو.به پسر آخرى هم گفت : عزیزم سوپرماركتها هم مال تو. و از دنيا رفت سه تا پسر شروع كردن به گريه و زاری دكتر كه شاهد ماجرا بود گفت: صبر داشته باشيد. فردا پس فردا سرتون به املاكتون گرم میشه و داغتون یادتون میره ، ولي هیچوقت پدرتون رو فراموش نکنین؛ و براش فاتحه و خيرات کنین. سه تا پسر گفتن : کدوم ملک؟کدوم هتل؟ آقاي دکتر پدرمون با نیسان آب معدنی ميفروخت ، کاراشو تقسیم کرد :))))))) _______________________________ ? حکایتی زیبا درباره حق الناس حتما بخونید ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﯽ ﺩﺭ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﺳﺮ ﺳﺒﺰ ﻭ ﺷﺎﺩﺍﺏ ﺣﮑﻤﺮﺍنی ﻣﯿﮑﺮﺩ ﺭﻭﺯﯼ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﺷﺪ ﻭ ﻃﺒﯿﺒﺎﻥ ﺍﺯ درمان ﺑﯿﻤﺎﺭﯾﺶ ﻋﺎﺟﺰ ﻣﺎﻧﺪند ﻭ ازﺷﺎﻩ ﻋﺬﺭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺧﻮاﺳﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺩستشاﻥ کاری ﺳﺎﺧﺘﻪ ﻧﯿﺴﺖ ﺷﺎﻩ ﻫﻢ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺟﺎﻧﺸﯿﻦ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻭﻓﺎﺕ ﺍﻋﻼم ﻧﻤﺎﯾﺪ. ﺷﺎﻩ ﮔﻔﺖ ﻣﻦ کسی را ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﯿﻨﻤﺎﯾﻢ ،که ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻭﻓﺎﺕ ﻣﻦ ﯾﮏ ﺷﺐ ﺩﺭ ﻗﺒﺮی که برای من آماده کرده اند ﺑﺨﻮﺍبد ! ﺍﯾﻦ ﺧﺒﺮ ﺩﺭ ﺳﺮﺍﺳﺮ ﮐﺸﻮﺭ ﭘﺨﺶ ﺷﺪ ﻭﻟﯽ ﮐﺴﯽ ﭘﯿﺪﺍ ﻧﺸﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻗﺒﺮ ﺑﺨﻮﺍﺑﺪ ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﯾﮏ ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﺣﺎﺿﺮ ﺷﺪ ﺗﺎ ﺩﺭاﯾﻦ ﻗﺒﺮ بخوابد فقط ﯾﮏ ﺷﺐ ﻭ ﻓﺮﺩﺍ ﺻﺒﺢ ،ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻣﺮﺩﻡ شود. ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﺩﺭ ﻗﺒﺮ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪ ﻭ روزنه ای ﺑﺮﺍﯼ نفس کشیدن ﻭ ﻫﻮﺍ ﻫﻢ ﮔﺬﺍﺷﺘﻨﺪ ﺗﺎ ﻧﻤﯿﺮﺩ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺭﻓﺘﻨﺪ ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ به خوﺍﺏ ﺭﻓﺖ. ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ نکیر و منکر ﺑﺎﻻﯼ قبرش ﺁﻣﺪﻩ ﺍﻧﺪ. ﺳﻮﺍﻝ ﻣﯿﭙﺮﺳﻨﺪ ﻭ ﻓﻘﯿﺮ ﭘﺎﺳﺦ ﻣﯿﮕوید ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﭘﺮﺳﯿﺪند: ﺩﺭ ﺩﻧﯿﺎ ﭼﯽ ﺩﺍﺷﺘﯽ؟ ﻓﻘﯿﺮ ﮔﻔﺖ :ﻓﻘﻂ ﯾﮏ ﻣﺮﮐﺐ (ﺧﺮ ) ﻧﺎﺗﻮﺍﻥ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﺩیگر ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ ﺍﺯ ﺭﻓﺘﺎﺭ فقیر ﺑﺎ ﺧﺮ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ ﮐﻪ ﭼﺮﺍ ﺩﺭ ﻓﻼﻥ ﻭ ﻓﻼﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎ بر ﺧﺮﺧﻮﺩ ﺑﺎﺭ ﺯﯾﺎﺩ گذاشتی ﮐﻪ ﺗﻮﺍﻥ ﺑﺮﺩﻧﺶ ﺭاندﺍﺷﺖ ﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ ﺩﺭفلان ﺭﻭز به خرت ﻏﺬﺍ ﻧﺪﺍﺩﯼ و.... ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ بخاطر ﺍﯾﻦ ﻇﻠﻢ ﻫﺎ که به ﺧﺮﺵ کرده بود ﭼﻨﺪ ﺷﻼﻕ ﺁﺗﺸﯿﻦ خورد که برق از سرش پرید. ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﯿﺪﺍﺭ میشود ﺩﺭ ﺗﺮﺱ ﻭ ﻭﺣﺸﺖ ﺩﺭ ﻗﺒﺮ ﺁﺭﺍﻡ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺻﺒﺢ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺑﻪ ﺩﯾﺪﺍﺭ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺟﺪﯾﺪ ﺷﺎﻥ می آیند ﺗﺎ ﺍﺯ ﻗﺒﺮ ﺑﯿﺮﻭﻧﺶ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﺑﺮ ﺗﺨﺖ ﺳﻠﻄﻨﺖ ﺑﻨﺸﺎﻧﻨﺪﺵ. ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻪ ﻗﺒﺮ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﭘﺎ به ﻓﺮﺍﺭ ﻣﯿﮕﺬﺍﺭﺩ ﻭ ﻣﺮﺩﻡ ﺩﺭ ﭘﯽ ﺍﻭ ﺻﺪﺍ ﮐﻨﺎﻥ ﮐﻪ ﺍﯼ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻣﺎ ﻓﺮﺍﺭ ﻧﮑﻦ ! ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﺑﺎ جیغ ﻭ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﻣﯿﮕوید: ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺗﻨﻬﺎ ﺧﺮﯼ ﮐﻪ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺍﯾﻦ ﻗﺪﺭ ﻋﺬﺍﺏ ﺷﺪﻡ ﻭ ﺷﮑﻨﺠﻪ ﺩﯾﺪﻡ ﺍﮔﺮ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻫﻤﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺷﻮﻡ ﻭﺍﯼ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﻢ ... ای بشر از چه گمان کردی که دنیا مال توست ورنه پنداری که هر لحظه اجل دنبال توست هر چه خوردی، مال مور و هر چه هستی مال گور هر چه داری مال وارث، هر چه کردی مال توست... ای کاش این حکایت به گوش همگان برسد هر شب با دو داستان در خدمتیم ?
-
ریشه ضرب المثل بوقش را زدند ? در گذشته ای نه چندان دور ﺍﮔﺮ ﻣﺮﺩ ﯾﺎ ﺯﻥ ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ ﺑﻪ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺷﺐ ﺍﺯ ﺩﺍﺭ ﺩﻧﯿﺎ ﻣﯽﺭﻓﺖ ﺑﺎ ﺁﻫﻨﮓ ﻣﺨﺼﻮﺻﯽ ﮐﻪ ﻣﯽﺗﻮﺍﻥ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺁﻫﻨﮓ ﻋﺰﺍ ﺗﻌﺒﯿﺮ ﮐﺮﺩ ﺑﻮﻕ ﻣﯽﺯﺩﻧﺪ ﺗﺎ ﺳﮑﻨﻪ ﺁﻥ ﺁﺑﺎﺩﯼ ﺁﮔﺎﻩ ﺷﻮﻧﺪ ﻭ ﺻﺒﺤﮕﺎﻫﺎﻥ ﺩﺭ ﺗﺸﯿﯿﻊ ﺟﻨﺎﺯﻩ ﻣﺘﻮﻓﯽ ﺷﺮﮐﺖ ﮐﻨﻨﺪ . ﺩﯾﺮ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺍﯾﻦ ﻣﺮﺍﺳﻢ ﺍﮔﺮ ﺍﺣﯿﺎﻧﺎ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺑﯽﺧﺒﺮ ﺍﺯ ﺟﺮﯾﺎﻥ ﻣﺮﮒ ﺁﻥ ﺷﺨﺺ، ﺍﺯ ﺣﺎﻝ ﻭ ﺍﺣﻮﺍﻟﺶ ﻣﯽﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ ﻣﺨﺎﻃﺐ ﺍﺯ ﺑﺎﺏ ﻃﻨﺰ ﯾﺎ ﮐﻨﺎﯾﻪ ﺟﻮﺍﺏ ﻣﯽﺩﺍﺩ ﺑﻮﻗﺶ ﺭﺍ ﺯﺩﻧﺪ ﯾﻌﻨﯽ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺭﻭﯼ ﺩﺭ ﻧﻘﺎﺏ ﺧﺎﮎ ﮐﺸﯿﺪ. ﺍﯾﻦ ﻋﺒﺎﺭﺕ ﺭﻓﺘﻪﺭﻓﺘﻪ ﺑﻪﺻﻮﺭﺕ ﺿﺮﺏﺍﻟﻤﺜﻞ ﺩﺭﺁﻣﺪ ﻭ ﺍﮐﻨﻮﻥ ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺍﻣﻮﺍﺕ ﻭ ﻣﺮﺩﮔﺎﻥ ﺑﻪ ﮐﺎﺭ ﻣﯽﺭﻭﺩ ﺑﻠﮑﻪ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺍﻓﺮﺍﺩﯼ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻣﺸﺎﻏﻞ ﺣﺴﺎﺱ ﺑﺮﮐﻨﺎﺭ ﺷﺪﻩ ﺑﺎﺷﻨﺪ ﻧﯿﺰ ﻣﻮﺭﺩ ﺍﺳﺘﺸﻬﺎﺩ ﻭ ﺗﻤﺜﯿﻞ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﯽﮔﯿﺮﺩ، ﻓﯽﺍﻟﻤﺜﻞ ﻣﯽﮔﻮﯾﻨﺪ ﻓﻼﻧﯽ ﺑﻮﻗﺶ ﺭﺍ ﺯﺩﻧﺪ ﯾﻌﻨﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﮐﺎﺭﻩﺍﯼ ﻧﯿﺴﺖ ﻭ ﺍﺯ ﮔﺮﺩﻭﻧﻪ ﺧﺎﺭﺝ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ.
-
? برتولت برشت بیسوادی را چنین تعریف می کند: بدترین نوع بیسوادی، بیسواد سیاسی است، بیسواد سیاسی کور و کر است، درک سیاسی ندارد و نمیداند که هزینههای زندگی از قبیل قیمت نان، مسکن، دارو و درمان همگی وابسته به تصمیمات سیاسی هستند. او حتی به جهالت سیاسی خود افتخار کرده، سینه جلو میاندازد و می گوید که: " از سیاست بیزار است "
-
? از تمام آبادی های قلبم من عاشقانه ویرانه ای را دوست می دارم که تو در قلبِ متروکم ساخته ای ?
-
شخصی برای اولین بار یک کلم دید. اولین برگش را کند، زیرش به برگ دیگری رسید و زیر آن برگ یه برگ دیگر و ... با خودش گفت : حتما یک چیز مهمیه که اینجوری کادو پیچش کردن ...! اما وقتی به تهش رسید و برگها تمام شد متوجه شد که چیزی توی اون برگها پنهان نشده، بلکه کلم مجموعهای از این برگهاست ... داستان زندگی هم مثل همین کلم هست! ما روزهای زندگی رو تند تند ورق می زنیم و فکر می کنیم چیزی اونور روزها پنهان شده، درحالیکه همین روزها آن چیزیست که باید دریابیم و درکش کنیم ... و چقدر دیر می فهمیم که بیشتر غصههایی که خوردیم، نه خوردنی بود نه پوشیدنی، فقط دور ریختنی بود...! زندگی، همین روزهاییست که منتظر گذشتنش هستیم. ____________________________________ "داستان قلعه زنان وفادار" در شهر وینسبرگ آلمان قلعه ای وجود دارد به نام زنان وفادار که داستان جالبی دارد و مردم آنجا با افتخار آنرا تعریف میکنند ! در سال 1140 میلادی شاه کنراد سوم شهر وینسبرگ را تسخیر میکند و مردم به این قلعه پناه میبرند و فرمانده دشمن پیام میدهد که حاضر است اجازه بدهد فقط زنان و بچهها از قلعه خارج شوند و به رسم جوانمردی با ارزش ترین دارایی خودشان را هم بردارند و بروند به شرطی که به تنهایی قادر به حمل آن باشند. قیافه فرمانده دیدنی بود وقتی دید هر زنی شوهر خودش را کول کرده و دارد از قلعه خارج میشود...! زنان مجرد هم پدر یا برادرشان را حمل میکردند، شاه خندهاش میگیرد، اما خلف وعده نمیکند و اجازه میدهد بروند و این قلعه از آنزمان تا به امروز به نام "قلعه زنان وفادار" شناخته میشود !
-
?در کشور فنلاند، برای محاسبه جریمه رانندگان خاطی، برخلاف کشورهای دیگه که نرخ ثابت دارن، درآمد ماهیانه راننده رو ملاک قرار میدن! ?برای مثال، مدتی پیش یه میلیونر 58000 دلار جریمه شد، یعنی 638 میلیون تومان ناقابل? +فنلاند دومین کشور در لیست بهترین کشورهای جهان هستش @Spartan :)))
-
هنگامی که در شادی به روی انسان بسته میشود بلافاصله در دیگری باز میشود اما ما آنقدر به در بسته خیره میشویم که در باز شده را نمیبینیم. -?-| هلن کلر
-
۲ تا داستان مشتی داشتیم امشب به خاطر این که یه مقدار سخت گیریا زیاد شده پاک شد ? به همین دلیل چون خیلی سر ویرایش و سانسور کردنشون خسته شدم امشبو داستان نداریم :*( تا فردا شب ?
-
تنگ چیست؟ شیشه ای که در آن ماهی می اندازند تنگ میگويند اون چیزی که شما دنبالشی دیگه پیدا نمیشه ?ساموئل بکت #سخن_بزرگان
-
در هلند که بزرگترین صادرکنندهی گل جهان است، دانشمندان تستی را انجام دادند: بچههای مهد کودکی را به مزارع گلها بردند، و به آنها گفتند كه در مسیرهایی که بین ردیفهای گل وجود داشت بازی کنند يا راه بروند يا حتی بدوند ولی مواظب باشند كه به گلها صدمه نزنند. نتيجهی اين آزمون بسيار جالب بود؛ آنها ملاحظه میكنند جاهایی که بچهها در آن بازی کردند، گلها با نشاط تر و شادابتر شدند و زودتر هم رشد کردند! دانشمندان نتیجهی تحقیقاتشان را به دولت هلند اعلام کردند. دولت هلند بخشنامهای به مهد کودکها داد که هر مهد کودک موظف شد هفتهای یک روز، مهد را تعطيل کرده و بچهها را به مراکز پرورش گل برده و اجازه بدهند تا در آنجا به بازی مشغول شوند. اين كار باعث شد كه محصول گلها به طرز چشمگيری افزايش پيدا كند و كودكان نيز دارای نشاطی مضاعف شدند. نشاط و شادابی نه فقط انسانها بلکه به تمام موجودات زنده انرژی مثبت میدهد و عشق به زيستن را افزايش میبخشد، و برعكس... محزون بودن، دنبال غم و غصه رفتن باعث پایين آمدن كيفيت زندگی شده و در نتيجه احساس منفی به زندگی افزايش میيابد. پ.ن:و توجه کنید گل زینتی رو میگن فکر بد نکنید???
-
از "قزوین" عبور میکردم؛یک ۱۰۰ دلاری از دستم افتاد برایم جالب بود که هیچکس آنرا برنمیداشت در هیچ کجای دنیا چنین مردم بافرهنگی ندیده بودم بخشی از خاطرات ?بیل گیتس در سفربه ایران #سخن_بزرگان
-
پدره با دستگاه دروغ سنج میاد خونه! پدر:کجابودی؟ پسر:توکوچه دستگاه:بوووووق پسر:ببخشید تو خونه دوستم پدر:چیکارمیکردی؟ پسر:درس میخوندم دستگاه:بوووووق پسر:نه فیلم خاکبرسری میدیدم پدر:خجالت بکش من سن تو بودم نمیدونستم این چیزا چیه دستگاه: بوووووق مادرباخنده:بچه خودته دیگه دستگاه:بوووووووووق :)))))) بنیان خانواده پاشید ____________________________________ روزی شیطان حراجی راه انداخت و گفت قصد کرده که تمام ابزارهایش را زیر قیمت بفروشد... همه شهر جمع شدند و شیطان ابزارهایی مثل : غرور، حسادت، خودبینی،نا امیدی، خشم و... عرضه کرد در میان همه ی وسایل یک وسیله ی کهنه بود که رویش نوشته بود « فروشی نیست *****(دسکشا) دست نزنید». شخصی پرسید این چیست؟ شیطان گفت : اولا به توچه ****(دسکش) فوضول! دوما «شهوت» است این موثر ترین ابزار من است، این ابزار فیل را از پای در میآورد! وزیر و وکیل و رستم و استاندار سابق کهگولیه و بویراحمد [?] و شهردار را بگاج میدهد حال فهمیدی چرا فروشی نیست؟ شخص گفت آری و شیطان گفت به ****(موزم) و رفت. هر شب با دو داستان در خدمتیم ?
-
یه موضوع دیگم برای ایجاد تنوع بیشتر و شور و اشتیاق برای رنک آپ در هیتمن، برای هر رنک مقداری که صبر میکنه تا قرارداد بعدیو بگیره متفاوت باشه مثلا رنک 1: 15 دقیقه / رنک 2: 13 دقیقه/ رنک 3: 11 دقیقه / رنک 4: 9 دقیقه/ رنک 5: 7 دقیقه / رنک 6: مانند رنک 5 و همین امیدوارم هرچه سریع تر هدف گذاری بشن یا حق.
-
شاید جالب باشه بدونید که خرطوم فیل ها 40 هزار ماهیچه دارد! این در حالی است در تمام بدن انسان تنها 639 ماهیچه وجود دارد!
-
هر چیزی عقیده و دیدگاه خودش را دارد مثلا: از دیدگاه شیاف انسانها همه **** ***(باحال اند :|) اند. ?ارنستو چگوارا #سخن_بزرگان
-
پادشاهی خزانه را خالی دید، به وزیر دستور داد طرحی برای کمبود بودجه ارائه کند. وزیر برای جبران کسری بودجه طرحی ارائه کرد که شامل سه بند بود : ۱-مالیات دو برابر شود ۲-نیمی از گاو و گوسفندها به نفع دولت مصادره شود ۳-کسی حق ندارد آروغ بزند ! و ما با استفاده از جارچیها آروغ نزدن را به مهمترین مسئله تبدیل میکنیم. مردم هم به جای پرداختن به بندهای اول و دوم، به قسمت سوم خواهند پرداخت در نهایت، پس از بالا گرفتن اعتراضات، به نشانه احترام به خواست مردم، با دستور شما بند سوم را لغو میکنیم و مردم هم خوشحال به خانه میروند و درد اجرای دو بند قبلی را تحمل میکنند ... ____________________________________ #داستان پادشاهی پس از اینکه به بواسیر بیمار شد گفت:نصف قلمرو پادشاهی ام را به کسی میدهم که بتواند مرا معالجه کند. تمام آدم های دانا دور هم جمع شدند تا ببینند چطور می شود شاه را معالجه کرد، اما هیچ یک ندانستند. تنها یکی از مردان دانا گفت: "فکر کنم می توانم شاه را معالجه کنم. اگر یک آدم خوشبخت را پیدا کنید، شرتش را بردارید و پای شاه کنید، شاه معالجه می شود". شاه پیک هایش را برای پیدا کردن یک آدم خوشبخت فرستاد.... آنها در سرتاسر مملکت سفر کردند ولی نتوانستند آدم خوشبختی پیدا کنند. حتی یک نفر پیدا نشد که جمله "*** (میوه های بلند قامت از لحاظ کاربری) تو این مملکت"بر زبانش نباشد و کاملا راضی باشد. آن که ثروت داشت، بیمار بود. آن که سالم بود از فقر با ****** (تیله) یک قول دو قول بازی میکرد و در **(سر) خویش دست و پا میزد، یا اگر سالم و ثروتمند بود زن تو ***(مغز) نرو و زندگی ****(بدی) داشت.اگر زنان زیادی داشت از *** * ****(دم و دستگاه) معاف بود یا اگر فرزندی داشت، فرزندانش **********? عالم بودند. خلاصه هر آدمی **** (بدبختی)داشت که از آن گله و شکایت کند. آخرهای یک شب، پسر شاه از کنار کلبه ای محقر و فقیرانه رد میشد که شنید یک نفر دارد چیزهایی می گوید. "شکر خدا که کارم را تمام کرده ام. سیر و پر غذا خورده ام و می توانم گلنارم را بردارم و قضا حاجت کنم! (استحمام) چه چیز دیگری می توانم بخواهم؟" پسر شاه در ****(کاخش) عروسی به پا شد و دستور داد که شرت مرد را از پایش درآورند و پیش شاه بیاورند و به مرد هم هر چقدر بخواهد بدهند. پیک ها برای بیرون آوردن شرت مرد توی کلبه رفتند، اما به طرز عجیبی رو دست خوردند! مرد خوشبخت گلنار را رها کرد( بعد از استحمام) و با یک حرکت آکروباتیک بر روی ماموران پرید و هر یک از آنها را به چهل و سه روش زیمباوه ای سخت ******(بترساند) و به یازده روش پتروس فداکار *****بنمود (نوازش کرد) و هفت بار به شدت آبشار نیاگارا **** شد(خالی)، زیرا مرد خوشبخت آن قدر فقیر بود که شرت هم در بساط نداشت!! پیام اخلاقی :خوشبختی به مال و اموال نیست هر شب با دو داستان در خدمتیم ?
-
عکس بخش "اطلاعات کاربری" در UCP: - از چه تاریخی تا چه تاریخی درخواست مرخصی دارید؟ (تاریخ باید میلادی باشد، مثال: از 2016/11/11 تا 2016/12/11): 2019/12/05 - به چه دلیل درخواست مرخصی دارید؟ کار خارج از شهر، میتینگ رو فرصت نمیکنم حضور داشته باشم
-
بسیاری معتقدند LSD توهم زا نیست و فقط واقعیت را به شکلی دیگر نشان میدهد! حالتی که میتوان رنگها را شنید، صداها را دید و با دهان بسته حرف زد! بیتلز، استیوجابز و بیل گیتس از طرفداران LSDبودند! ?