داستان مال طرفای سال ۸۷ مامان خواستم دلتو بشکونم با شیشه خوردههاش بزنم رگ دستو پاره بکنم به بابا گفتی بچه لگد زد دوباره اخه شنیدم اه و ناله اجزالرابع بعضیا ضعیف بودنو بعضیاشون واضح حتی اختراع بشر عاج و واج اَ کار خالق سواستفاده میله صاف و ساده زنجیرای نو به فکر زنجیرای پاره اَ بوی گند لاشه تفنگ بالا میاره کی مارو ساخته گفتن اعتراض گناهه گفت یه شعار ساده (زنده باد زباله)
خسته شدم خسته شدم ولی صدای موجو شنیدم که گفت ماهیای ازاد جم شدن پشت سد جوهر همین شد که من با مشتی گریه کرده متولد شدم
هر دو نفری که بچه دار میشن مادر و پدر نیستن ولی شما لایق این القابین و بیشتر مامان بیشتر من این قصدو نداشتم بهتون بی احترامی بکنم به هیچ وجه عصبانی بودم یکم خودمونی شدم
اَ دس شما نه اَ دس دنیا که هیچوقت به کامم شیرین نبود الکل اَ شیشش میخوردم من گیج شم و تلخیه دنیارو بگیرهههه
راستی الان چن ساله الکلی نیستم
یه بچه سر به زیر حرف نمیزدم و فکر میکردم بیشتر به خیلی چیزا مثلن به ریش یا ریشست
سیب به درخت وصله یا درخت سیب به سیب بست
دیدی یه شب بجای درس غرق تو ریتمم ۱۸/۱۷ سالم بیشتر نبود و پیشرفت باعث شد دست به جیب شم جدولو به نیمکت ترجیح دادمو این وضع دشمنایی ساخت واسم چاقوی تیز دست گرفتمو تیم جم میکردم من با لاش خورا صلح کردمو با شیر جنگ پلیس دست گیرم میکرد و بعضی وقتا تا پنج و نیم شیش چرخ میزدیم
جام خالی غذای رو میز سرد ماهان کجاست ماهان دیر کرد
شاید همین چیزا شمارو پیر کرد
میخوام برم باز وایسم تو صف نون من نگهش دارم شما بری بالا نردبون یادتونه بابا پنجشنبه شبا زود میریختیم سرتون
بابا هنوزم جلوتون پهلوون پنبم؟ (از دور میبوسمتون)
یکی نی بره سجده یکی رو به قبلس شما گفتین و من دیر گرفتم عقاید مختلف زیر یه سقف رابتطون میده بم درسو میده بم درس یادتون همیشه زندس بابام مسافرته درگیر پدر همیشه یشب گفتین تو کار بزرگترا دخالت نکن اما منم وامیسادم خیره به در هنو کنجکاوم چندین سالمه و هنو خورد سالم سر غذا گفتیم خیلیان که خوشحالن وجدانم بیدار شد نخوابید رامو پیدا کردم من سیاه شد نتابید خورشید ماهو شبو تیرو تارو وول دادم
از اشناییتون خوشحالم