-
تعداد ارسال ها
920 -
تاریخ عضویت
-
آخرین بازدید
-
روز های برد
2
نوع محتوا
نمایه ها
تالارهای گفتگو
ثبت نام ها
فروشگاه
وبلاگها
تقویم
تمامی مطالب نوشته شده توسط RGB
-
با سلام خدمت @Rate طرح شما آماده است: پ.ن: در صورتی که از طرح خود راضی بودید و به طرح خود رسیدید اعلام کنید "بسته شود" و در غیر این صورت اگر میخواهید تغییراتی ایجاد شود اعلام کنید تا دوباره رسیدگی شود. سپاس از شما Graphic Designer - RadiuM
-
بنده متاسفانه نمیتونم نوار رو درست کنم بی زحمت از بقیه ی دوستان بخواهید سپاس از شما
-
با سلام خدمت @BoyDark طرح شما آماده است: پ.ن: در صورتی که از طرح خود راضی بودید و به طرح خود رسیدید اعلام کنید "بسته شود" و در غیر این صورت اگر میخواهید تغییراتی ایجاد شود اعلام کنید تا دوباره رسیدگی شود. سپاس از شما Graphic Designer - RadiuM
-
با سلام خدمت @Rate طرح شما اماده است: پ.ن: در صورتی که از طرح خود راضی بودید و به طرح خود رسیدید اعلام کنید "بسته شود" و در غیر این صورت اگر میخواهید تغییراتی ایجاد شود اعلام کنید تا دوباره رسیدگی شود. سپاس از شما Graphic Designer - RadiuM
-
با سلام خدمت @TheTopRaK میتونید واضح تر توضیح بدید؟
-
با سلام خدمت @BoyDark طرح شما آماده است: پ.ن: در صورتی که از طرح خود راضی بودید و به طرح خود رسیدید اعلام کنید "بسته شود" و در غیر این صورت اگر میخواهید تغییراتی ایجاد شود اعلام کنید تا دوباره رسیدگی شود. سپاس از شما Graphic Designer - RadiuM
-
صبور باشید طرح شما در حال رسیدگی است
- 15 پاسخ
-
- 1
-
-
صبور باشید طرح شما در حال رسیدگی میباشد
-
صبور باشید طرح شما در حال بررسی میباشد.
-
هُو الغَنی با سلام خدمت دوستان عزیزم ممنونم که وقت عزیزتون رو برای مطالعه ی یک داستان دیگر می گذارید روزی روزگاری در شهر انتخابات جدید زمستان 1403 شروع شده بود و مردم کلی بحث میکردند که به کی رای بدن تا اینکه چند نفر به دلایل نامعلومی میخواستن جلوی این انتخابات رو بگیرن داخل شهر تمام مردم شورش داشتن میکردن و اونایی که نمیخواستن رای بدن به اونایی که میخواستن رای بدن تیر اندازی میکردن و هم دیگه رو به قتل میرسوندن فرقی هم نداشت کی بود زن و مرد با هم شورش میکردن روز رای گیری فرا رسید و یگ گروهی به نام گروه شورشی رای گیری رفتن جلوی محلی که رای گیری میکردن و این افراد تمام کسانی رو که میومدن رای میدادن رو میکشتن اونها حتی با پهباد هم به کسایی که میخواستن رای بدن هم حمله میکردن این کار تا جایی ادامه پیدا کرد که پلیس ها متوجه شدن و خیلی سریع پیگیری کردن خودشون رو زود رسوندن به محلی که در اونجا شورش میکردن سجاد به تنهایی تا دقایقی جلوی شورش گران ایستادگی کرد اما تیر کافی نداشت و شهید شد قبل از اینکه شهید بشه درخواست نیروی کمکی کرده بود و بالاخره نیروها رسیدن و تمامی افرادی که تسلیم نمیشدن رو کشتن بقیه کسایی هم که نمیخواستن کشته بشن تسلیم شدن!!! بقیه افراد هم کل افرادی که مونده بودن رو دستگیر کردن و به زندان انداختند اما اینجای کار داستان تموم نمیشه کسایی که توی این گروه بودن همه از یک لیدر دستور میگرفتن اون لیدر هم در حال حاضر فراری هستش و پایان قسمت اول با تشکر از شما که وقتتون رو برای مطالعه ی این داستان گذاشتید به زودی قسمت جدید این داستان و ادامه ی ماجرای شورش انتخاباتی گذاشته میشه ممنون از صبوریتون یا حق ممنون از بازیگران:
- 24 پاسخ
-
- 4
-
-
به نام خداوند یکتا روزی روزگاری در شب زمستانی کل شب در حال استراحت در خانه هاشون بودن در این تایم یک گروه در حال دستبرد زدن به بانک بودن این گروه انقدر حرفه ای بودن که تمام در هارو خیلی سریع باز کردن انگار که مو لا درز کارشون نمیرفت حتی در گاوصندوق رو هم عین هلو باز کردن به سرعت همشون رفتن و کل صندوق هایی که پول مردم بود رو خالی کردن (بی تربیتا) اونها پول هارو برداشتن و سریع از بانک جیم شدن در همین لحظه یکی از همسایه ها دیده بود که چند نفر با ماسک رفتن داخل بانک و به پلیس گذارش دادن و در کسری از ثانیه مرکز پلیس به کل نیرو ها خبرز دادند که: از بانک Los Santos دزدی شده!!! تمام واحد ها برن بانک رو بررسی کنن دو نفر از نیرو ها به سمت بانک رفتند پلیس ها به سرعت رفتن بانک و یه چیزی دیدن که پراشون ریخته بود!!! (پرای منم ریخت) بانک به نحو عجیبی اصلا خبری نبود پلیس که پراش ریخته بود گفت: اینجا که اصلا خبری نیست بریم بپرسیم ببینم مور مشکوک ندیده کسی؟ و به طرز عجیبی کسی چیزی ندیده بود!!! بعد چند وقت محله گرو استریت که اکثرا فقیر بودن به شکل عجیبی این اتفاق افتاده بود: طبق پرس و جو هایی که کردیم فهمیدیم کل محله رو یک نفر خریده و بازار سیاه ماشین فروشی راه انداخته یکی از اهالی داشت تعریف میکرد: کسی که کل محله رو خریده بانک زد با یک گروه و سر کل گروه رو کلاه گذاشت و فرار کرد (یارو سکته کرده بود) من و دوستمون گشتیم تا این که یک روز دزد کلاه بردار رو پیداش کردیم و خفتش کردیم بعد از اون کل مال و اموال و ماشین و پول و لباس و... گرفتیم و ولش کردیم رفتش بعد رفیقموت ازم تشکر کر و گفت: ممنون که کمک کردی پولمون رو برگردونیم من یکم از این مال رو میدم به تو باقیش همه بر میدارم برای خودم و بقیش هم میدم به بقیه ی اعضای گروه خودش که یه خونه با کلی ماشین خرید: با خودم گفتم: دزد که به دزد بزنه شاه دزده منم بقیه ی پول رو بردم گذاشتم بانک روش سود بگیرم خیلی ممنونم از اینکه ما را یاری کردید تا پایان داستان و وقتتون رو برای مطالعه گذاشتید تا داستان های دیگر خدا نگه دار و البته با تشکر از بازیگران این داستان
- 28 پاسخ
-
- 1
-
-
- عکس سایز کوچک از اطلاعات کاربری از کنترل پنل: - اسم واقعی: امیر - سن واقعی: ۱۷ - بیوگرافی خود: صبور - خوش اخلاق - منظم - پایبند به قانون - فعال - مقدار محبوبیت شما در سرور از نظر خود: (یک عدد از 1 تا 10) 8 - برای چه میخواهید شهردار آرساکیا شوید؟ برای کمک به بازیکنان و تجربه کردن و رفع مشکلات شما - چرا فکر میکنید Mayor جای مناسبی برای شماست؟ برای کسب تجربه و کمک هایی که میتوانم به بازیکنان بکنم - یک شعار انتخاباتی: با رای دادن به من دیگر مشکلی نخواهید داشت و به تمامی مشکلات شما رسیدگی میشود و نروید به کسانی که به شما پول میدهند رای دهید