ElmiraKamrani58

در نیمه های شب پنجشنبه پلیس با جسد فردی هنرمند در محله ریچمن  روبرو میشه که به طرز مرموزی کشته شده،طی بررسی های پلیس نشانه ای از سرقت و یا شکستن قفل در پیدا نمیشه و در همچنان از داخل قفل بوده اما اثار درگیری بر روی بدن و لباس مقتول قابل مشاهده بود پزشک قانونی علت مرگ را برخورد جسم سخت به سر تشخیص میده و ساعت مرگ بین9:15تا 9:30تخمین میزنه پلیس چند ساعت بعد برای تحقیقات بیشتر پنج مضنون احتمالی را مورد بازپرسی قرار میده.

مضنون اول: گیتی

شغل: رفتگر

نامزد مقتول! ایشان بارها با مقتول جروبحث و گاهی باهم کتک کاری میکردن و به خاطر پیدا شدن دکمه لباس فرد مقتول در جیبش و همچنین مقداری موی او در صحنه جرم پلیس به او مشکوک شده اما عذر او این است در آن شب سرکار میرفته و در راه تصادف کرده و از ساعت9:14 تا ساعت9:30 بیهوش بوده و بیمارستان این مورد رو تایید میکنه.

مضنون دوم:سامیار

شغل:fbi

ایشون پسر صاحب بیمارستان است و در خانه مقتول مستاجر میباشد و با گیتی سر و سری داشته و مقتول بارها سر همین مسئله با آن دو درگیر شده و اما عذر موجه سامیار این است در ساعت 9:15 تا 9:30در دومین تمرین هفتگی حضور داشته در غیر اینصورت مشکلی برای او پیش می آمد

مضنون سوم: فریبا

شغل: بی کار

ایشون خواهر سامیار و همچنین همسر و وارث قانونی میباشد و پروسه طلاق و تقسیم دارایی او با مقتول سالها ادامه داشت اما عذر ایشان این بود، در شب حادثه از ساعت 9:14 تا 10:14برای گذراندن ادمین جیل راهی زندان شده بود

مضنون چهارم: هری

شغل: دسته متوسط

دوست سابق مقتول و همچنین برادر گیتی! این شخص از کشتن افراد ثروتمند بشدت لذت میبره اونم با چاقویی که در تولد7سالگی کادو گرفته بود! پلیس هیچکدام از معماهای این شخص رو تا بحال حل نکرده! شب حادثه دوربین ها لحظه ورود این شخص به منزل رو ثبت میکنه ولی چیزی که قابل اثبات شدن نیست از ساعت 9:15تا9:30 برق قطع میشه

مضنون پنجم: لیام

شغل: Pd

هم خونه ای مقتول، رابطه دوستی او با مقتول بعد از آمدن گیتی بشدت خراب شده بود،شب حادثه در ساعت9:14بدلیل عجله زیاد درچهارراهLv باشخصی تصادف کرده و عذر موجه این شخص اینه در اون ساعت درخیابان بوده و از ساعت 9:15تا 9:30 در جلسه هفتگی حضور داشته

1-ایشان شیوا هستن شیوا در یک شرکت خانوادگی مشغول بکار است او بعد از آشنایی باهمسرش در دانشگاه، فعالیت خود را در سمت دستیار مدیر عامل در این شرکت آغاز کرده امروز دومین سالگرد ازدواج آنهاست سر راه به گلفروشی رفت و از گل های محبوب همسرش خرید و بسمت شرکت حرکت کرد جلوی شرکت کارگران مشغول کار بودند یکی از کارگران شیوا رو دید پیش او رفت و این روز خاص رو تبریک گفت ،شیوا از اینکه بهرام این روز رو یادش مونده کلی خوشحال شد و شاخه گلی رو با آرزو های زیبا بهش تقدیم کرد و گفت شب تو رستوران جشنی ترتیب دادن به موقع خودتو برسون و باهم خداحافظی کردن..

2-شیوا در راه ناگهان رضا را دید رضا یکی از مدیران است و با شیوا در یک دانشگاه تحصیل کرده و سه سال است که همدیگر را میشناسند.از همان ابتدا برای این ساخته شده بودند در کنار هم در موفقیت ها بدرخشند رضا از دیدن شیوا خیلی ذوق کرده بود بعد از تبریک سالگرد و فهمیدن سورپرایز امشب! قرار شد باهم به جشن برن. شیوا شاخه گلی به او داد و با رضا خداحافظی کرد و به سمت دفتر مدیر عامل حرکت کرد

3-او نیازی به هماهنگی با منشی ندارد زیرا او نور چشمی اوست و درهای دفتر مدیرعامل همیشه به روی او باز است! غفور مدیرعامل شرکت است وچندسالی میشد همسر او به رحمت خدا رفته بود. او شیوا رو خیلی دوست داشت،برایش مانند چراغی نورانی در تاریک ترین لحظات بود بعد از کلی حرف زدن با همدیگر وداع نمودند...

4-بطرف دفتر کار پویان رفت... شیوا برای او مانند گوهری نایاب است. در دفتر پویان درمورد جلسات و ملاقات ها گفتگو شد و بعد از مدت زمانی باهم خداحافظی نمودند

5-در پایان ساعات کاری رهسپار دفتر شیرین شد شیرین سنگ صبور و تیکه گاه روزهای سخت شیواست، رابطه آن دو مانند در و تخته است! شیوا ماجرای امشب رو برایش شرح داد و گفت جوری برنامه ریزی کن شب خودتو به جشن برسونی، عین پارسال اخر جشن بیایی واقعا مایه آبروریزیه و ازت دلخور میشم در آنجا با تمام همکاران خود بدرود گفت و بطرف منزل حرکت کرد.

نظر بنده راجب ساختش: یک کار کاملا بیخود