Cervo ارسال شده در 20 ساعت قبل اشتراک گذاری ارسال شده در 20 ساعت قبل درود و وقت بخیر مثل روزای قبل با شهردار عزیز @OMlDREZA در حال بازدید از یکی دیگر از اچ کیو های اقلیت بودیم . که ناگهان Hirad لیدر اقلیت مدیک با شهردار تماس گرفتند . شهردار گفت : حتما الان میایم . تلفن که قطع شد سریعا به سمت اچ کیو امدادگران حرکت کردیم . در راه ازشون پرسیدم چه مشکلی دارند گفت ماشین هاشون قدیمی شدند و خیلی درگیر هستند . بخش (1) رسیدم و Hirad و شهردار خیلی با هم گرم صحبت شدند . طولی نکشید که یک دفعه یکی از دکتر های معروف به اسم Jumanji که در قدیم ها مکانیک حرفه ای هم بود درگیر با ماشین ها و هلیکوپتر ها بود و داعم در حال فریاد زدن بود و خیلی هم عصبی بود . بین خودمون بمون ها فک کنم اگه ماهی تابه میزاشتیم رو سرش تخم مرغ میزدیم سرخ میشد از شدت جوش آوردنش سپس با شهردار و لیدر مدیک به سمت Jumanji رفتیم که میگفت داعم : ماشین ها کهنه شدن باید موتور هاشون درست شن خیلی سریع . و پشت اون سریع به سمت هلیکوپتر رفت و گفت باله ها کند شدن . بعد آن یک راننده آمبولانس از راه رسید که یکی از درها پشتی مشکل داشت ولی با اون موضوع توانست یک بیمار را به بیمارستان برساند . شهردار وقتی او را دید خیلی او را گرم گرفت و به اون گفت : که کار تو ارزش بالایی دارد و حتما یک روزی برای تو درجه ای در نظر خواهد گرفته شد . بعد آن شهردار سریعا لیدر را کنار کشید و او را دعوا کرد که برای این مورد ها باید زود تر به من اطلاع میدادی . مدتی گذشت و شهردار گفت : برویم داخل که برای درست کردن ماشین ها نامه بزنم . بخش (2) به داخل اچ کیو رفتیم و شهردار به دلیل پروازی که داشتند خیلی عجله ای به سمت میز گفتار رفتند . که لیدر مدیک گفت : یک لحظه صبر کن بیا اینجا بشین یکم از خودتون پذیرایی کنید . شهردار که گشنش هم بود سریعا نشست کنار لیدر . مدتی گذشت که شهردار بلند شد و رفت سمت میز گفتار شهردار گفت : حتما چک که دارم مینویسم رو به بانک سریعا ببر چون شما شغل واقعا پر دردسری دارید . بعد به لیدر امدادگران گفت : اینجا رو امضا کن . در نهایت همه ی امدادگران خوشحال بودند . و درحال جشن گرفتن هالوین بودیم شهردار از همه عذر خواهی کرد و سریعا با تاکسی به سمت فرودگاه LV رفت . منم میخواستم برم که گفتن شما خیلی زحمت کشیدین به جشن ما بپیوندید. یکم گذشت و شب شد . بخش (3) در حال سیگار کشیدن بودم که ناگهان صدای فریاد وحشتناک شنیدم . بعد من لیدر اقلیت که با خماری اومد بیرون سریع گفت : چه خبر شده چرا صدای فریاد میاد . خیلی سریع برگشتم سمت اون ور دیوار رو نگاه کردم دیدم یکی از افراد امداد گر به قتل رسیده خیلی ترسیده بودم . صدای اره برقی که داشت حرکت میکرد واقعا قابل توصیف نبود . url=https://uploadkon.ir/][/url] خون همه جا رو گرفت بود . وقتی صدای اره برقی قطع شد به سرعت با لیدر به سمت امدادگر رفتیم . اما متاسفانه تموم کرده بود و لیدر قش کرد . من لیدر رو آروم کردم به افراد گفتم لیدر رو ببرن داخل و به پلیس خبر دادم . که نا گهان صدای خنده های شیطانی او را شنیدم . بار ها و بار ها خندید و فریاد میزد : هالوین مبببباااررررررررررررررکککککککک ها ها ها ها رفتم دنبال و قیافه وحشتناک او رو دیدم . صدای اره برقیش هنوز تو گوشمه و خیلی میترسم چون هر روز با نامه هایش من رو تهدید میکنه و میگه نفر بعدی تویی . مراقب خودتون باشید بعضی ها میگن این دلقک یک نفرینه و بخاطر هالوین میاد تا مردم رو به قتل برسونه . پایان عکاس و داستان : @Cervo بازیگران : خیلی ممنون از شما عزیزان خیلی ممنون از شهردار خیلی ممنون از لیدر امدادگران خیلی ممنون از دوستانی که در مجله بهم کمک کردن و خیلی ممنون از شمایی که داستان رو خوندین خیر پیش @OMlDREZA @Enter 1 2 نقل قول لینک به دیدگاه https://forum.arsacia.ir/topic/90856-%D8%B4%D8%A8-%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%DA%A9%DB%8C/ به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری...
GeRDaB ارسال شده در 20 ساعت قبل اشتراک گذاری ارسال شده در 20 ساعت قبل عالی نقل قول My account لینک به دیدگاه https://forum.arsacia.ir/topic/90856-%D8%B4%D8%A8-%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%DA%A9%DB%8C/#findComment-939548 به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری...
ImYassIN ارسال شده در 14 ساعت قبل اشتراک گذاری ارسال شده در 14 ساعت قبل بسیار جالب نقل قول Los Santos polic department لینک به دیدگاه https://forum.arsacia.ir/topic/90856-%D8%B4%D8%A8-%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%DA%A9%DB%8C/#findComment-939594 به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری...
HajTaha ارسال شده در 13 ساعت قبل اشتراک گذاری ارسال شده در 13 ساعت قبل 6 ساعت قبل، Cervo گفته است: درود و وقت بخیر مثل روزای قبل با شهردار عزیز @OMlDREZA در حال بازدید از یکی دیگر از اچ کیو های اقلیت بودیم . که ناگهان Hirad لیدر اقلیت مدیک با شهردار تماس گرفتند . شهردار گفت : حتما الان میایم . تلفن که قطع شد سریعا به سمت اچ کیو امدادگران حرکت کردیم . در راه ازشون پرسیدم چه مشکلی دارند گفت ماشین هاشون قدیمی شدند و خیلی درگیر هستند . بخش (1) رسیدم و Hirad و شهردار خیلی با هم گرم صحبت شدند . طولی نکشید که یک دفعه یکی از دکتر های معروف به اسم Jumanji که در قدیم ها مکانیک حرفه ای هم بود درگیر با ماشین ها و هلیکوپتر ها بود و داعم در حال فریاد زدن بود و خیلی هم عصبی بود . بین خودمون بمون ها فک کنم اگه ماهی تابه میزاشتیم رو سرش تخم مرغ میزدیم سرخ میشد از شدت جوش آوردنش سپس با شهردار و لیدر مدیک به سمت Jumanji رفتیم که میگفت داعم : ماشین ها کهنه شدن باید موتور هاشون درست شن خیلی سریع . و پشت اون سریع به سمت هلیکوپتر رفت و گفت باله ها کند شدن . بعد آن یک راننده آمبولانس از راه رسید که یکی از درها پشتی مشکل داشت ولی با اون موضوع توانست یک بیمار را به بیمارستان برساند . شهردار وقتی او را دید خیلی او را گرم گرفت و به اون گفت : که کار تو ارزش بالایی دارد و حتما یک روزی برای تو درجه ای در نظر خواهد گرفته شد . بعد آن شهردار سریعا لیدر را کنار کشید و او را دعوا کرد که برای این مورد ها باید زود تر به من اطلاع میدادی . مدتی گذشت و شهردار گفت : برویم داخل که برای درست کردن ماشین ها نامه بزنم . بخش (2) به داخل اچ کیو رفتیم و شهردار به دلیل پروازی که داشتند خیلی عجله ای به سمت میز گفتار رفتند . که لیدر مدیک گفت : یک لحظه صبر کن بیا اینجا بشین یکم از خودتون پذیرایی کنید . شهردار که گشنش هم بود سریعا نشست کنار لیدر . مدتی گذشت که شهردار بلند شد و رفت سمت میز گفتار شهردار گفت : حتما چک که دارم مینویسم رو به بانک سریعا ببر چون شما شغل واقعا پر دردسری دارید . بعد به لیدر امدادگران گفت : اینجا رو امضا کن . در نهایت همه ی امدادگران خوشحال بودند . و درحال جشن گرفتن هالوین بودیم شهردار از همه عذر خواهی کرد و سریعا با تاکسی به سمت فرودگاه LV رفت . منم میخواستم برم که گفتن شما خیلی زحمت کشیدین به جشن ما بپیوندید. یکم گذشت و شب شد . بخش (3) در حال سیگار کشیدن بودم که ناگهان صدای فریاد وحشتناک شنیدم . بعد من لیدر اقلیت که با خماری اومد بیرون سریع گفت : چه خبر شده چرا صدای فریاد میاد . خیلی سریع برگشتم سمت اون ور دیوار رو نگاه کردم دیدم یکی از افراد امداد گر به قتل رسیده خیلی ترسیده بودم . صدای اره برقی که داشت حرکت میکرد واقعا قابل توصیف نبود . url=https://uploadkon.ir/][/url] خون همه جا رو گرفت بود . وقتی صدای اره برقی قطع شد به سرعت با لیدر به سمت امدادگر رفتیم . اما متاسفانه تموم کرده بود و لیدر قش کرد . من لیدر رو آروم کردم به افراد گفتم لیدر رو ببرن داخل و به پلیس خبر دادم . که نا گهان صدای خنده های شیطانی او را شنیدم . بار ها و بار ها خندید و فریاد میزد : هالوین مبببباااررررررررررررررکککککککک ها ها ها ها رفتم دنبال و قیافه وحشتناک او رو دیدم . صدای اره برقیش هنوز تو گوشمه و خیلی میترسم چون هر روز با نامه هایش من رو تهدید میکنه و میگه نفر بعدی تویی . مراقب خودتون باشید بعضی ها میگن این دلقک یک نفرینه و بخاطر هالوین میاد تا مردم رو به قتل برسونه . پایان عکاس و داستان : @Cervo بازیگران : خیلی ممنون از شما عزیزان خیلی ممنون از شهردار خیلی ممنون از لیدر امدادگران خیلی ممنون از دوستانی که در مجله بهم کمک کردن و خیلی ممنون از شمایی که داستان رو خوندین خیر پیش @OMlDREZA @Enter عالی ، خسته نباشی نقل قول لینک به دیدگاه https://forum.arsacia.ir/topic/90856-%D8%B4%D8%A8-%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%DA%A9%DB%8C/#findComment-939595 به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری...
GodAboL ارسال شده در 13 ساعت قبل اشتراک گذاری ارسال شده در 13 ساعت قبل عالیه. نقل قول ادعای بزرگی نداریم ، ولی از ذات خودمون مطمعن هستیم! زیباست هر آنچه که نصیب ما نشد !🕊 این نیز بگذرد... my: لینک به دیدگاه https://forum.arsacia.ir/topic/90856-%D8%B4%D8%A8-%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%DA%A9%DB%8C/#findComment-939599 به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری...
Goudret ارسال شده در 8 ساعت قبل اشتراک گذاری ارسال شده در 8 ساعت قبل عالی نقل قول :My Account ما که رفتیم زین جهان خوش به حال دیگران ! لینک به دیدگاه https://forum.arsacia.ir/topic/90856-%D8%B4%D8%A8-%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%DA%A9%DB%8C/#findComment-939884 به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری...
shabihkhon ارسال شده در 7 ساعت قبل اشتراک گذاری ارسال شده در 7 ساعت قبل 12 ساعت قبل، Cervo گفته است: درود و وقت بخیر مثل روزای قبل با شهردار عزیز @OMlDREZA در حال بازدید از یکی دیگر از اچ کیو های اقلیت بودیم . که ناگهان Hirad لیدر اقلیت مدیک با شهردار تماس گرفتند . شهردار گفت : حتما الان میایم . تلفن که قطع شد سریعا به سمت اچ کیو امدادگران حرکت کردیم . در راه ازشون پرسیدم چه مشکلی دارند گفت ماشین هاشون قدیمی شدند و خیلی درگیر هستند . بخش (1) رسیدم و Hirad و شهردار خیلی با هم گرم صحبت شدند . طولی نکشید که یک دفعه یکی از دکتر های معروف به اسم Jumanji که در قدیم ها مکانیک حرفه ای هم بود درگیر با ماشین ها و هلیکوپتر ها بود و داعم در حال فریاد زدن بود و خیلی هم عصبی بود . بین خودمون بمون ها فک کنم اگه ماهی تابه میزاشتیم رو سرش تخم مرغ میزدیم سرخ میشد از شدت جوش آوردنش سپس با شهردار و لیدر مدیک به سمت Jumanji رفتیم که میگفت داعم : ماشین ها کهنه شدن باید موتور هاشون درست شن خیلی سریع . و پشت اون سریع به سمت هلیکوپتر رفت و گفت باله ها کند شدن . بعد آن یک راننده آمبولانس از راه رسید که یکی از درها پشتی مشکل داشت ولی با اون موضوع توانست یک بیمار را به بیمارستان برساند . شهردار وقتی او را دید خیلی او را گرم گرفت و به اون گفت : که کار تو ارزش بالایی دارد و حتما یک روزی برای تو درجه ای در نظر خواهد گرفته شد . بعد آن شهردار سریعا لیدر را کنار کشید و او را دعوا کرد که برای این مورد ها باید زود تر به من اطلاع میدادی . مدتی گذشت و شهردار گفت : برویم داخل که برای درست کردن ماشین ها نامه بزنم . بخش (2) به داخل اچ کیو رفتیم و شهردار به دلیل پروازی که داشتند خیلی عجله ای به سمت میز گفتار رفتند . که لیدر مدیک گفت : یک لحظه صبر کن بیا اینجا بشین یکم از خودتون پذیرایی کنید . شهردار که گشنش هم بود سریعا نشست کنار لیدر . مدتی گذشت که شهردار بلند شد و رفت سمت میز گفتار شهردار گفت : حتما چک که دارم مینویسم رو به بانک سریعا ببر چون شما شغل واقعا پر دردسری دارید . بعد به لیدر امدادگران گفت : اینجا رو امضا کن . در نهایت همه ی امدادگران خوشحال بودند . و درحال جشن گرفتن هالوین بودیم شهردار از همه عذر خواهی کرد و سریعا با تاکسی به سمت فرودگاه LV رفت . منم میخواستم برم که گفتن شما خیلی زحمت کشیدین به جشن ما بپیوندید. یکم گذشت و شب شد . بخش (3) در حال سیگار کشیدن بودم که ناگهان صدای فریاد وحشتناک شنیدم . بعد من لیدر اقلیت که با خماری اومد بیرون سریع گفت : چه خبر شده چرا صدای فریاد میاد . خیلی سریع برگشتم سمت اون ور دیوار رو نگاه کردم دیدم یکی از افراد امداد گر به قتل رسیده خیلی ترسیده بودم . صدای اره برقی که داشت حرکت میکرد واقعا قابل توصیف نبود . url=https://uploadkon.ir/][/url] خون همه جا رو گرفت بود . وقتی صدای اره برقی قطع شد به سرعت با لیدر به سمت امدادگر رفتیم . اما متاسفانه تموم کرده بود و لیدر قش کرد . من لیدر رو آروم کردم به افراد گفتم لیدر رو ببرن داخل و به پلیس خبر دادم . که نا گهان صدای خنده های شیطانی او را شنیدم . بار ها و بار ها خندید و فریاد میزد : هالوین مبببباااررررررررررررررکککککککک ها ها ها ها رفتم دنبال و قیافه وحشتناک او رو دیدم . صدای اره برقیش هنوز تو گوشمه و خیلی میترسم چون هر روز با نامه هایش من رو تهدید میکنه و میگه نفر بعدی تویی . مراقب خودتون باشید بعضی ها میگن این دلقک یک نفرینه و بخاطر هالوین میاد تا مردم رو به قتل برسونه . پایان عکاس و داستان : @Cervo بازیگران : خیلی ممنون از شما عزیزان خیلی ممنون از شهردار خیلی ممنون از لیدر امدادگران خیلی ممنون از دوستانی که در مجله بهم کمک کردن و خیلی ممنون از شمایی که داستان رو خوندین خیر پیش @OMlDREZA @Enter عالیه نقل قول لینک به دیدگاه https://forum.arsacia.ir/topic/90856-%D8%B4%D8%A8-%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%DA%A9%DB%8C/#findComment-939979 به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری...
ارسالهای توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید.
توجه: strong> مطلب ارسالی شما پس از تایید مدیریت برای همه قابل رویت خواهد بود.