Destroyer ارسال شده در March 10 اشتراک گذاری ارسال شده در March 10 (ویرایش شده) سلام دوستان عزیز، امروز خواهیم پرداخت به افشای پشت پرده یک ادمین که قاتل اموزش دیده هست و کسی خبر نداره و اموره مخفیانه رو انجام میده! بسیار تشکر میکنم از @Luigi عزیز که اگه نبود، نمی تونستم این مجله رو درست کنم، بریم سراغ داستان. اَدمینِ قاتل داستان از جایی شروع میشه که شب بعد از شیفت کاریم در CNN اومدم پمپ بنزین شهر Las Venturas تا بنزین بزنم. در حین زدن بنزین اتفاقی ادمین Luigi رو دیدم که داشت بنزین میزد، میخاستم بهش سلام کنم که یکدفه منصرف شدم و چیزی منو به شک برد. ادمین این وقت شب اونم با یه وانت غرازه؟ اونم در حال زدن بنزین سوپر به این لگن؟ ازونجا که توی شغل خبرنگاری دنبال داستان میگردیم منم افتادم دنبالش تا ببینم داستان چیه. اما نمیدونستم که دارم چه راه بدی رو دنبال میکنم. و اونو تا نواحی Las Brujas تعقیب کردم. اون ماشینو نگه داشت منم رامو کشیدم سمت پشت تپه تا مخفی بشم. حتی هنوزم بنظر همچیز طبیعی میومد. پیاده شد دورشو یه نگاه انداخت. یکم جلوتر رفتم که ... با این صحنه هولناک مواجه شدم! کمی جلوتر رفتم که یهو پام به یه علف خورد و صداش در اومد و متاسفانه لویجی منو دید! اسلحه شو گرفت سمتم و داد زد: منو تعقیب میکردی؟ دستمو بست و تحدیدم کرد که جیکم در نیاد! و با اردنگی پرتم کرد تو ماشین. چشمامو بست و با یک حرکت نینجایی گازشو گرفت. تحدیدم کرد سریع پیاده بشم! منو به سمت کلبه برد و با یه ضربه پرتم کرد زمین. لویجی: منو تعقیب میکردی گوگولی مگولی؟ من بیس تای تورو حریفم! بعد از کلی التماس اون گفت که به برای افراد رنک بالا کار میکنه و چاره ای نداره جز کشتنم. اینجا یه جرغه ذهنم خورد و همچیز واسم روشن شد و یاد یک عکس قدیمی افتادم که چندین ماه پیش پخش شده بود و درباره شایعات رفتن پنهانی این ادمین به خونه Kamyab بود افتادم اون اضافه کرد که منو کامیاب به خاطره سر یه زیر بودنم و بی حاشیه بودنم مامور کرده تا کسایی که زیاد ریپورت میدن و کلاه برداری میکننو بکشم و کسیم بهم شک نمیکرد. سر انجام یه تیر توی مغزم خالی کرد! و بالای سر جنازم دعای حمد و سوره و فاتحه خوند. خب دوستان ممنون از اینکه وقت گذاشتین و این مجله رو که اولین مجله من بود، خوندین. با تشکر! ویرایش شده March 10 توسط SiaHSeFid 5 4 2 نقل قول Number One Family You can understand the sadness of the night from the look of the morning لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری...
MitNick ارسال شده در March 10 اشتراک گذاری ارسال شده در March 10 خسته نباشی خیلی عالی بود ایکاش نمی مردی پارت دو میرفتی خیلی خوب بود نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری...
ArmouR ارسال شده در March 10 اشتراک گذاری ارسال شده در March 10 عالی نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری...
FPS ارسال شده در March 10 اشتراک گذاری ارسال شده در March 10 Good نقل قول 𝑚𝑦 𝑎𝑐𝑐𝑜𝑢𝑛𝑡𝑠: 𝑚𝑦 𝑓𝑟𝑖𝑒𝑛𝑑𝑠: لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری...
Destroyer ارسال شده در March 10 سازنده اشتراک گذاری ارسال شده در March 10 56 دقیقه قبل، MitNick گفته است: خسته نباشی خیلی عالی بود ایکاش نمی مردی پارت دو میرفتی خیلی خوب بود ممنون، اگه وقت شد اونم درست میکنم 55 دقیقه قبل، ArmouR گفته است: عالی ممنون 28 دقیقه قبل، ErnesT گفته است: Good نقل قول Number One Family You can understand the sadness of the night from the look of the morning لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری...
BraTE ارسال شده در March 10 اشتراک گذاری ارسال شده در March 10 3 ساعت قبل، SiaHSeFid گفته است: سلام دوستان عزیز، امروز خواهیم پرداخت به افشای پشت پرده یک ادمین که قاتل اموزش دیده هست و کسی خبر نداره و اموره مخفیانه رو انجام میده! بسیار تشکر میکنم از @Luigi عزیز که اگه نبود، نمی تونستم این مجله رو درست کنم، بریم سراغ داستان. اَدمینِ قاتل داستان از جایی شروع میشه که شب بعد از شیفت کاریم در CNN اومدم پمپ بنزین شهر Las Venturas تا بنزین بزنم. در حین زدن بنزین اتفاقی ادمین Luigi رو دیدم که داشت بنزین میزد، میخاستم بهش سلام کنم که یکدفه منصرف شدم و چیزی منو به شک برد. ادمین این وقت شب اونم با یه وانت غرازه؟ اونم در حال زدن بنزین سوپر به این لگن؟ ازونجا که توی شغل خبرنگاری دنبال داستان میگردیم منم افتادم دنبالش تا ببینم داستان چیه. اما نمیدونستم که دارم چه راه بدی رو دنبال میکنم. و اونو تا نواحی Las Brujas تعقیب کردم. اون ماشینو نگه داشت منم رامو کشیدم سمت پشت تپه تا مخفی بشم. حتی هنوزم بنظر همچیز طبیعی میومد. پیاده شد دورشو یه نگاه انداخت. یکم جلوتر رفتم که ... با این صحنه هولناک مواجه شدم! کمی جلوتر رفتم که یهو پام به یه علف خورد و صداش در اومد و متاسفانه لویجی منو دید! اسلحه شو گرفت سمتم و داد زد: منو تعقیب میکردی؟ دستمو بست و تحدیدم کرد که جیکم در نیاد! و با اردنگی پرتم کرد تو ماشین. چشمامو بست و با یک حرکت نینجایی گازشو گرفت. تحدیدم کرد سریع پیاده بشم! منو به سمت کلبه برد و با یه ضربه پرتم کرد زمین. لویجی: منو تعقیب میکردی گوگولی مگولی؟ من بیس تای تورو حریفم! بعد از کلی التماس اون گفت که به برای افراد رنک بالا کار میکنه و چاره ای نداره جز کشتنم. اینجا یه جرغه ذهنم خورد و همچیز واسم روشن شد و یاد یک عکس قدیمی افتادم که چندین ماه پیش پخش شده بود و درباره شایعات رفتن پنهانی این ادمین به خونه Kamyab بود افتادم اون اضافه کرد که منو کامیاب به خاطره سر یه زیر بودنم و بی حاشیه بودنم مامور کرده تا کسایی که زیاد ریپورت میدن و کلاه برداری میکننو بکشم و کسیم بهم شک نمیکرد. سر انجام یه تیر توی مغزم خالی کرد! و بالای سر جنازم دعای حمد و سوره و فاتحه خوند. خب دوستان ممنون از اینکه وقت گذاشتین و این مجله رو که اولین مجله من بود، خوندین. با تشکر! عالی، یکم از اون مغزت به ما نمیدی :d نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری...
Destroyer ارسال شده در March 10 سازنده اشتراک گذاری ارسال شده در March 10 2 ساعت قبل، BraTE گفته است: عالی، یکم از اون مغزت به ما نمیدی :d نقل قول Number One Family You can understand the sadness of the night from the look of the morning لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری...
AmirMamad ارسال شده در March 10 اشتراک گذاری ارسال شده در March 10 عالی پسر خیلی قشنگ شده 2 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری...
Destroyer ارسال شده در March 10 سازنده اشتراک گذاری ارسال شده در March 10 2 ساعت قبل، AmirMamad گفته است: عالی پسر خیلی قشنگ شده قربانت داوش نقل قول Number One Family You can understand the sadness of the night from the look of the morning لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری...
Jesus ارسال شده در March 10 اشتراک گذاری ارسال شده در March 10 عالی بود نقل قول مابِهجَنگعادَتداریممِثلِظُهربِهآفتاب لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری...
Iranian ارسال شده در March 11 اشتراک گذاری ارسال شده در March 11 عالی!! نقل قول اگر در مقابلِ دین ما بِایستند، ما در مقابل همه دنیای آنها خواهیم ایستاد، و تا نابودی کامل آنها، از پای نخواهیم نِشَست. وَالسَّلام روح الله الموسوی الخمینی ƝƲMƁЄƦ ƠƝЄ ƑƛMƖԼƳ OLD لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری...
Destroyer ارسال شده در March 11 سازنده اشتراک گذاری ارسال شده در March 11 7 ساعت قبل، Jesus گفته است: عالی بود ممنون 7 ساعت قبل، Iranian گفته است: عالی!! ممنون نقل قول Number One Family You can understand the sadness of the night from the look of the morning لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری...
UpRoaR ارسال شده در March 11 اشتراک گذاری ارسال شده در March 11 تمام چیزایی که استفاده کردی عالی بودن در کل قشنگ بود خسته نباشی نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری...
Haddis ارسال شده در March 11 اشتراک گذاری ارسال شده در March 11 19 ساعت قبل، DestroyerGod گفته است: سلام دوستان عزیز، امروز خواهیم پرداخت به افشای پشت پرده یک ادمین که قاتل اموزش دیده هست و کسی خبر نداره و اموره مخفیانه رو انجام میده! بسیار تشکر میکنم از @Luigi عزیز که اگه نبود، نمی تونستم این مجله رو درست کنم، بریم سراغ داستان. اَدمینِ قاتل داستان از جایی شروع میشه که شب بعد از شیفت کاریم در CNN اومدم پمپ بنزین شهر Las Venturas تا بنزین بزنم. در حین زدن بنزین اتفاقی ادمین Luigi رو دیدم که داشت بنزین میزد، میخاستم بهش سلام کنم که یکدفه منصرف شدم و چیزی منو به شک برد. ادمین این وقت شب اونم با یه وانت غرازه؟ اونم در حال زدن بنزین سوپر به این لگن؟ ازونجا که توی شغل خبرنگاری دنبال داستان میگردیم منم افتادم دنبالش تا ببینم داستان چیه. اما نمیدونستم که دارم چه راه بدی رو دنبال میکنم. و اونو تا نواحی Las Brujas تعقیب کردم. اون ماشینو نگه داشت منم رامو کشیدم سمت پشت تپه تا مخفی بشم. حتی هنوزم بنظر همچیز طبیعی میومد. پیاده شد دورشو یه نگاه انداخت. یکم جلوتر رفتم که ... با این صحنه هولناک مواجه شدم! کمی جلوتر رفتم که یهو پام به یه علف خورد و صداش در اومد و متاسفانه لویجی منو دید! اسلحه شو گرفت سمتم و داد زد: منو تعقیب میکردی؟ دستمو بست و تحدیدم کرد که جیکم در نیاد! و با اردنگی پرتم کرد تو ماشین. چشمامو بست و با یک حرکت نینجایی گازشو گرفت. تحدیدم کرد سریع پیاده بشم! منو به سمت کلبه برد و با یه ضربه پرتم کرد زمین. لویجی: منو تعقیب میکردی گوگولی مگولی؟ من بیس تای تورو حریفم! بعد از کلی التماس اون گفت که به برای افراد رنک بالا کار میکنه و چاره ای نداره جز کشتنم. اینجا یه جرغه ذهنم خورد و همچیز واسم روشن شد و یاد یک عکس قدیمی افتادم که چندین ماه پیش پخش شده بود و درباره شایعات رفتن پنهانی این ادمین به خونه Kamyab بود افتادم اون اضافه کرد که منو کامیاب به خاطره سر یه زیر بودنم و بی حاشیه بودنم مامور کرده تا کسایی که زیاد ریپورت میدن و کلاه برداری میکننو بکشم و کسیم بهم شک نمیکرد. سر انجام یه تیر توی مغزم خالی کرد! و بالای سر جنازم دعای حمد و سوره و فاتحه خوند. خب دوستان ممنون از اینکه وقت گذاشتین و این مجله رو که اولین مجله من بود، خوندین. با تشکر! این چیبود نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری...
Vortlu ارسال شده در March 11 اشتراک گذاری ارسال شده در March 11 19 ساعت قبل، DestroyerGod گفته است: یکم جلوتر رفتم که ... تو تصوریش فقط من به وینی فکر کردم یا واقعا اینطوری بوده؟ (شبیه Abseil بود). بسیار هم عالی، @Kamyab به @Luigi چند میدادی عالی بود 1 نقل قول ﷽ وُرْتِلُوُ مانندِ اُتِلْلْوُ لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری...
FriendOfGod ارسال شده در March 11 اشتراک گذاری ارسال شده در March 11 مجله ی زیبایی بود فقط متن یه جاهاییش غلط املایی داشت 20 ساعت قبل، DestroyerGod گفته است: هوم پارت 2؟ نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری...
Destroyer ارسال شده در March 11 سازنده اشتراک گذاری ارسال شده در March 11 2 ساعت قبل، AIPHA گفته است: تمام چیزایی که استفاده کردی عالی بودن در کل قشنگ بود خسته نباشی قربانت 2 ساعت قبل، itsxHaDiS گفته است: این چیبود نمیدونم 1 ساعت قبل، Vortlu گفته است: تو تصوریش فقط من به وینی فکر کردم یا واقعا اینطوری بوده؟ (شبیه Abseil بود). بسیار هم عالی، @Kamyab به @Luigi چند میدادی عالی بود در مورد این چیزی نگفت امیرجان 30 دقیقه قبل، FriendOfGod گفته است: مجله ی زیبایی بود فقط متن یه جاهاییش غلط املایی داشت هوم پارت 2؟ یکم تایپش زمان برد توجه نکردم 1 نقل قول Number One Family You can understand the sadness of the night from the look of the morning لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری...
Cry ارسال شده در March 11 اشتراک گذاری ارسال شده در March 11 آفرین، جالب بود 1 نقل قول MySelf My Brother لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری...
Rohamhz ارسال شده در March 11 اشتراک گذاری ارسال شده در March 11 قشنگ بود نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری...
Destroyer ارسال شده در March 11 سازنده اشتراک گذاری ارسال شده در March 11 39 دقیقه قبل، Cry گفته است: آفرین، جالب بود فدا 34 دقیقه قبل، Rohamhz گفته است: قشنگ بود قربانت نقل قول Number One Family You can understand the sadness of the night from the look of the morning لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری...
moji ارسال شده در March 11 اشتراک گذاری ارسال شده در March 11 23 ساعت قبل، DestroyerGod گفته است: سلام دوستان عزیز، امروز خواهیم پرداخت به افشای پشت پرده یک ادمین که قاتل اموزش دیده هست و کسی خبر نداره و اموره مخفیانه رو انجام میده! بسیار تشکر میکنم از @Luigi عزیز که اگه نبود، نمی تونستم این مجله رو درست کنم، بریم سراغ داستان. اَدمینِ قاتل داستان از جایی شروع میشه که شب بعد از شیفت کاریم در CNN اومدم پمپ بنزین شهر Las Venturas تا بنزین بزنم. در حین زدن بنزین اتفاقی ادمین Luigi رو دیدم که داشت بنزین میزد، میخاستم بهش سلام کنم که یکدفه منصرف شدم و چیزی منو به شک برد. ادمین این وقت شب اونم با یه وانت غرازه؟ اونم در حال زدن بنزین سوپر به این لگن؟ ازونجا که توی شغل خبرنگاری دنبال داستان میگردیم منم افتادم دنبالش تا ببینم داستان چیه. اما نمیدونستم که دارم چه راه بدی رو دنبال میکنم. و اونو تا نواحی Las Brujas تعقیب کردم. اون ماشینو نگه داشت منم رامو کشیدم سمت پشت تپه تا مخفی بشم. حتی هنوزم بنظر همچیز طبیعی میومد. پیاده شد دورشو یه نگاه انداخت. یکم جلوتر رفتم که ... با این صحنه هولناک مواجه شدم! کمی جلوتر رفتم که یهو پام به یه علف خورد و صداش در اومد و متاسفانه لویجی منو دید! اسلحه شو گرفت سمتم و داد زد: منو تعقیب میکردی؟ دستمو بست و تحدیدم کرد که جیکم در نیاد! و با اردنگی پرتم کرد تو ماشین. چشمامو بست و با یک حرکت نینجایی گازشو گرفت. تحدیدم کرد سریع پیاده بشم! منو به سمت کلبه برد و با یه ضربه پرتم کرد زمین. لویجی: منو تعقیب میکردی گوگولی مگولی؟ من بیس تای تورو حریفم! بعد از کلی التماس اون گفت که به برای افراد رنک بالا کار میکنه و چاره ای نداره جز کشتنم. اینجا یه جرغه ذهنم خورد و همچیز واسم روشن شد و یاد یک عکس قدیمی افتادم که چندین ماه پیش پخش شده بود و درباره شایعات رفتن پنهانی این ادمین به خونه Kamyab بود افتادم اون اضافه کرد که منو کامیاب به خاطره سر یه زیر بودنم و بی حاشیه بودنم مامور کرده تا کسایی که زیاد ریپورت میدن و کلاه برداری میکننو بکشم و کسیم بهم شک نمیکرد. سر انجام یه تیر توی مغزم خالی کرد! و بالای سر جنازم دعای حمد و سوره و فاتحه خوند. خب دوستان ممنون از اینکه وقت گذاشتین و این مجله رو که اولین مجله من بود، خوندین. با تشکر! عالی و قوی همچنان داداشم لویجی 1 نقل قول جنازهها جمع شید اومدم میخِ تابوتتونو بکوبم. لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری...
AmirEQ ارسال شده در March 13 اشتراک گذاری ارسال شده در March 13 ماشالا بهترین مجله این هفته فقط کی مجله و داستان تعریف کرده تو که مردی خدا بیامرزه نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری...
Destroyer ارسال شده در March 13 سازنده اشتراک گذاری ارسال شده در March 13 در ۱۴۰۲/۱۲/۲۱ در 18:06، moji گفته است: عالی و قوی همچنان داداشم لویجی ممنون بابت انرژی دادنتون 2 ساعت قبل، AmirEQ گفته است: ماشالا بهترین مجله این هفته فقط کی مجله و داستان تعریف کرده تو که مردی خدا بیامرزه روحم نوشت داداش نقل قول Number One Family You can understand the sadness of the night from the look of the morning لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری...
Peak ارسال شده در March 13 اشتراک گذاری ارسال شده در March 13 خسته نباشی گل. مجله عالی بود. و حرف نداشت بنظرم پارت دو رو اگه خواستی بسازی یکم دارک ترش کن . عشق منی کلا مجله عالی بود. روز خوش. (+) 1 نقل قول ᴺᴼ ᴼᴺᴱ ᴵˢ ᴹᴼᴿᴱ ᴵᴹᴾᴼᴿᵀᴬᴺᵀ ᵀᴴᴬᴺ ᵞᴼᵁ 🩶𝐓𝐡𝐞 𝐛𝐞𝐬𝐭 𝐫𝐞𝐯𝐞𝐧𝐠𝐞 𝐢𝐬 𝐭𝐨 𝐛𝐞 𝐚𝐭 𝐭𝐡𝐞 𝐭𝐨𝐩 ☠ لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری...
Destroyer ارسال شده در March 13 سازنده اشتراک گذاری ارسال شده در March 13 2 دقیقه قبل، ShayanLS گفته است: خسته نباشی گل. مجله عالی بود. و حرف نداشت بنظرم پارت دو رو اگه خواستی بسازی یکم دارک ترش کن . عشق منی کلا مجله عالی بود. روز خوش. (+) ماچ به کلت نقل قول Number One Family You can understand the sadness of the night from the look of the morning لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری...
ارسالهای توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید.
توجه: strong> مطلب ارسالی شما پس از تایید مدیریت برای همه قابل رویت خواهد بود.