جستجو در تالارهای گفتگو
در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'کوتاه'.
3 نتیجه پیدا شد
-
دقایقی از مکالمه منو رفیقم @Sepehr ? https://uupload.ir/view/inshot_20220306_020122307_l868.mp4/ نحوه جدید تگ ها?? @SFC ? @Universe? @404 حق گو @Boyswrong @MwM @iMatin بیا تگ کردم? @DARTHHOOMAN?️??
-
چند خبر کوتاه تهیه شده توسط EarlNews 1_کشف انبار احتکار کنندگانه خودرو: 2-هک کردن در jail توسط گروهک تازه به دوران رسیده ناشناس!!! دیشب در زندان،توسط گروهک تروریستی تازه وارده در آرساکیا هک شد! این افراد قصد آزادسازی مجرمان خطرناکی را داشتند که بر روی پل ماهیگیری با کار گزاشتن بمب در ماشین و ترکاندن آن قصد ایجاد وحشت در میان بازیکنان را داشته است! 3-کشتار بازیکنان توسط گروهک الموری صبح امروز هم گروهک تروریستی دیگری با نام الموری با حمله به محله ای در شهر Los Santos و کشتن چند تن از مردمان بی گناه و زخمی کردن ده ها نفر باعث ایجاد وحشت در میان بازیکنان شد! آن ها پس از این کار عکس های خود را در فضای مجازی منتشر کردند. پس از مصاحبه با لیدر گارد ملی ضمن عرض تسلیت به خانواده های داغ دیده اعلام کرد که رد این دو گروه تروریستی زده شده و به زودی آن هارا ریشه کن خواهد کرد!
-
#داستان ﺷﺮﻟﻮﮎ ﻫﻮﻟﻤﺰ ﮐﺎﺭﺁﮔﺎﻩ ﻣﻌﺮﻭﻑ ﻭ ﻣﻌﺎﻭﻧﺶ ﻭﺍﺗﺴﻮﻥ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺻﺤﺮﺍ ﻧﻮﺭﺩﯼ ﻭ ﺷﺐ ﻫﻢ ﭼﺎﺩﺭﯼ ﺯﺩﻧﺪ ﻭ ﺯﯾﺮ ﺁﻥ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻧﺪ. ﻧﯿﻤﻪ ﻫﺎﯼ ﺷﺐ ﻫﻮﻟﻤﺰ یواشکی بیدار شد یه دست ** بزنه که ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﻧﮕﺮﯾﺴﺖ. ﺑﻌﺪ ﻭﺍﺗﺴﻮﻥ ﺭﺍ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺑﺎﻻ ﺑﯿﻨﺪﺍﺯ ﻭ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﮕﻮ ﭼﻪ ﻣﯽﺑﯿﻨﯽ؟ ﻭﺍﺗﺴﻮﻥ ﮔﻔﺖ: ﻣﯿﻠﯿﻮﻧﻬﺎ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﻢ. ﻫﻮﻟﻤﺰ ﮔﻔﺖ: ﭼﻪ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﻣﯿﮕﯿﺮﯼ؟ ﻭﺍﺗﺴﻮﻥ ﮔﻔﺖ : ﺍول اینکه هستی چقدر ﺑﺰﺭﮒ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻣﺎ ﭼﻘﺪﺭ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎ ﺣﻘﯿﺮﯾﻢ. دوم اینکه ﺯﻫﺮﻩ ﺩﺭ ﺑﺮﺝ ﻣﺸﺘﺮﯼ ﺍﺳﺖ، ﭘﺲ ﺑﺎﯾﺪ ﺍﻭﺍﯾﻞ ﺗﺎﺑﺴﺘﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ. و سوم اینکه ﻣﺮﯾﺦ ﺩﺭ ﻣﺤﺎﺫﺍﺕ ﻗﻄﺐ ﺍﺳﺖ، ﭘﺲ ﺳﺎﻋﺖ ﺑﺎﯾﺪ ﺣﺪﻭﺩ ﺳﻪ ﻧﯿﻤﻪ ﺷﺐ ﺑﺎﺷﺪ. ﺷﺮﻟﻮﮎ ﻫﻮﻟﻤﺰ ﻗﺪﺭﯼ ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﻭﺍﺗﺴﻮﻥ ﺗﻮ ***** ﺑﯿﺶ ﻧﯿﺴﺘﯽ، ﻧﺘﯿﺠﻪ ﺍﻭﻝ ﻭ ﻣﻬﻤﯽ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﮕﯿﺮﯼ ﺍین است ﮐﻪ *** *** ﭼﺎﺩﺭ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺩﺯﺩﯾﺪﻩ اند! ____________________________________ #داستان ﻣﺮﺩ ﻫﯿﺰﻡ ﺷﮑﻨﯽ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺑﻮد، ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺗﺒﺮﺵ ﺑﻪ ﺩﺍﺧﻞ ﺁﺏ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻣﺮﺩ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﺷﺪ. ﺩﺭﻫﻤﺎﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺍﯼ آﻣﺪ ﺑﻪ ﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ: ﭼﺮﺍ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﯽ؟ ﻣﺮﺩ ﻗﻀﯿﻪ ﺭﻭ ﮔﻔﺖ، ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺑﻪ ﺩﺍﺧﻞ آﺏ ﺭﻓﺖ ﻭ یک ﺗﺒﺮ ﻣﺴﯽ آﻭﺭﺩ ﮔﻔﺖ ﺍﯾﻨﻪ ﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ: ﻧﻪ! ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺑﺎ یک ﺗﺒﺮ ﻧﻘﺮﻩ ﺍﯼ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﮔﻔﺖ: ﺍﯾﻨﻪ؟ ﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ: ﻧﻪ!! ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺭﻓﺖ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﺑﺎ یک ﺗﺒﺮ ﻃﻼﯾﯽ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﮔﻔﺖ: ﺍﯾﻨﻪ؟ ﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ: ﻧﻪ!!! ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺧﻮﺩ ﺗﺒﺮ ﻣﺮﺩ را آﻭﺭﺩ، ﻣﺮﺩ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺷﺪ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺍﺯ ﺻﺪﺍﻗﺖ ﻣﺮﺩ ﺧﻮﺷﺶ آﻣﺪ ﻭ ﻫﺮﺳﻪ ﺗﺒﺮ را به او ﺩﺍﺩ! ﭼﻨﺪﯼ ﺑﻌﺪ ﻣﺮﺩ ﺑﺎ ﺯﻧﺶ ﺑﻪ ﮐﻨﺎﺭ ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ رفتند. ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺯﻧﺶ ﺑﻪ ﺩﺍﺧﻞ آﺏ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻣﺮﺩ بسیار ﻏﻤﮕﯿﻦ ﺷﺪ. ﻓﺮﺷﺘﻪ آﻣﺪ ﻭ ﻋﻠﺖ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﯽ ﻣﺮﺩ ﺭا ﭘﺮﺳﯿﺪ؟ ﻣﺮﺩ ﺟﺮﯾﺎﻥ را ﺑﺮﺍﺵ ﺗﻮﺿﯿﺢ ﺩﺍﺩ. ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺑﺎ ملکه زیبایی 2019 ﺑﺮﮔﺸﺖ!! می خواﺳﺖ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﻣﺮﺩ رو ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ کنه ﮔﻔﺖ: ﺍﯾﻦ ﻫﻤﺴﺮته؟ ﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ: آﺭﻩ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﺷﺪ و ﮔﻔﺖ ﭼﺮﺍ ﺩﺭﻭﻍ ﻣﯿﮕﯽ ****؟؟ ﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ: ﺍﮔﻪ ﺑﺎﺯ با تو ﺻﺎﺩﻕ ﺑﻮﺩﻡ ﻫﺮ ﺳﻪ ﺯﻥ رو ﺑﻪ ﻣﻦ ﻣﯿﺪﺍﺩﯼ ﻭ ﻣﻦ ﺍﺯ ﭘﺲ ﻣﺨﺎﺭجشون ﺑﺮﻧﻤﯽ آﻣﺪﻡ!! ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺍﺯ ﻓﮑﺮ ﺍﻗﺘﺼﺎﺩﯼ ﻣﺮﺩ ﺧﻮﺷﺶ آﻣﺪ ﺑﻪ ﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ: آفرین! ﺍﻫﻞ ﮐﺠﺎﯾﯽ ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﺯﺭﻧﮕﯽ؟؟ ﻣﺮﺩﮔﻔﺖ: ایران ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺍﺷﮏ ﺗﻮ ﭼﺸﺎﺵ ﺟﻤﻊ ﺷﺪ! ﮔﻔﺖ: یارانه ها رو کی میریزن مرد گفت پنج شنبه ____________________________________ #داستان زنی که به شوهرش شک داشت، نصف شب بیدار شد، گوشی شوهرش رو برداشت و مخاطبینش را چک کرد و به این اسامی برخورد : ۱- دارنده آغوش گرم ۲- دارنده اشک لطیف ۳- سلطان رویاهام شدیدا از این موضوع عصبانی شد؛ به شماره اول زنگ زد، مادر شوهرش جواب داد به شماره دوم زنگ زد، خواهر شوهرش جواب داد به شماره سوم زنگ زد، گوشی خودش زنگ خورد از خدا طلب آمرزش کرد تا از گناهش بگذرد، چون به شوهرش شک کرده بود؛ تصمیم گرفت برای جبران، حقوق این ماه خود رو به شوهرش هدیه کند. مادرشوهر که موضوع رو شنید، یکی از النگوهاشو به پسرش هدیه کرد، خواهرشوهر هم با شنیدن خبر انگشتر خودشو به برادرش هدیه داد شوهر هم هر سه هدیه رو گرفت و آنها رو به پول تبدیل کرد و برای دوست دخترش که در مخاطبین تلفن "رضا جوشکار" ثبت شده بود، یک هدیه مناسب و درخور شأن خرید!