-
تعداد ارسال ها
884 -
تاریخ عضویت
-
آخرین بازدید
نوع محتوا
نمایه ها
تالارهای گفتگو
ثبت نام ها
فروشگاه
وبلاگها
تقویم
تمامی مطالب نوشته شده توسط Cervo
-
• عکس سایز کوچک از "اطلاعات کاربری" از طریق کنترل پنل: • سن واقعی: 18 • اسم واقعی: کامیار • در چند کلمه خود را توصیف کنید: مهربان جدی خوشحال • روزانه چقدر بازی می کنید؟ ۸الی۱۰ ساعت • در چه ساعت هایی بازی می کنید؟ (مثلا 08:00 - 12:00): 12:00_20:00 • چرا شما فکشن قبلی را ترک کردید:به دلیل مشکلات شخصی • برای چه می خواهید به این فکشن بیایید؟ (حداقل چند کلمه):بالا بردن رنک و کسب در آمد • چرا فکر می کنید که این فکشن جای مناسبی برای شما هست؟ بخاطر علاقه مندی بسیار زیاد به این فکشن • روزانه چند بار انجمن را چک می کنید؟ 2الی3 بار
-
• عکس سایز کوچک از "اطلاعات کاربری" از طریق کنترل پنل: • سن واقعی: 18 • اسم واقعی: کامیار • در چند کلمه خود را توصیف کنید: مهربان جدی خوشحال • روزانه چقدر بازی می کنید؟ ۸الی۱۰ ساعت • در چه ساعت هایی بازی می کنید؟ (مثلا 08:00 - 12:00): 12:00_20:00 • چرا شما فکشن قبلی را ترک کردید:به دلیل مشکلات شخصی • برای چه می خواهید به این فکشن بیایید؟ (حداقل چند کلمه):بالا بردن رنک و کسب در آمد • چرا فکر می کنید که این فکشن جای مناسبی برای شما هست؟ بخاطر علاقه مندی بسیار زیاد به این فکشن • روزانه چند بار انجمن را چک می کنید؟ 2الی3 بار
-
هلپر @TooRagi @EliTe ادمین @AliExpert @PermanenT
-
۳ بار ولی به نظرم آخرین بن من بی دلیل بود هنوزم میگم ولی خوب ادمین های محترم قبول نمیکنند .
-
داشی @TooRagi
-
واقعا از این داشمون بهتر ندیدم @Enter
-
- عکس بخش "اطلاعات کاربری" در UCP: - آیا شما مطمئن هستید که می خواهید از اقلیت خارج شوید؟بله - برای چه از اقلیت استعفاء می دهید؟ به دلایل شخصی - پیشنهادات و انتقادات خود را راجع به اقلیت و Leader آن بنویسید: درود و ممنون بابت زحمات شما "لطفا بعد از جلسه فردا من رو اخراج کنید" با تشکر .
-
ممد داداش چطوری @EliTe
-
درود و وقت بخیر مثل روزای قبل با شهردار عزیز @OMlDREZA در حال بازدید از یکی دیگر از اچ کیو های اقلیت بودیم . که ناگهان Hirad لیدر اقلیت مدیک با شهردار تماس گرفتند . شهردار گفت : حتما الان میایم . تلفن که قطع شد سریعا به سمت اچ کیو امدادگران حرکت کردیم . در راه ازشون پرسیدم چه مشکلی دارند گفت ماشین هاشون قدیمی شدند و خیلی درگیر هستند . بخش (1) رسیدم و Hirad و شهردار خیلی با هم گرم صحبت شدند . طولی نکشید که یک دفعه یکی از دکتر های معروف به اسم Jumanji که در قدیم ها مکانیک حرفه ای هم بود درگیر با ماشین ها و هلیکوپتر ها بود و داعم در حال فریاد زدن بود و خیلی هم عصبی بود . بین خودمون بمون ها فک کنم اگه ماهی تابه میزاشتیم رو سرش تخم مرغ میزدیم سرخ میشد از شدت جوش آوردنش سپس با شهردار و لیدر مدیک به سمت Jumanji رفتیم که میگفت داعم : ماشین ها کهنه شدن باید موتور هاشون درست شن خیلی سریع . و پشت اون سریع به سمت هلیکوپتر رفت و گفت باله ها کند شدن . بعد آن یک راننده آمبولانس از راه رسید که یکی از درها پشتی مشکل داشت ولی با اون موضوع توانست یک بیمار را به بیمارستان برساند . شهردار وقتی او را دید خیلی او را گرم گرفت و به اون گفت : که کار تو ارزش بالایی دارد و حتما یک روزی برای تو درجه ای در نظر خواهد گرفته شد . بعد آن شهردار سریعا لیدر را کنار کشید و او را دعوا کرد که برای این مورد ها باید زود تر به من اطلاع میدادی . مدتی گذشت و شهردار گفت : برویم داخل که برای درست کردن ماشین ها نامه بزنم . بخش (2) به داخل اچ کیو رفتیم و شهردار به دلیل پروازی که داشتند خیلی عجله ای به سمت میز گفتار رفتند . که لیدر مدیک گفت : یک لحظه صبر کن بیا اینجا بشین یکم از خودتون پذیرایی کنید . شهردار که گشنش هم بود سریعا نشست کنار لیدر . مدتی گذشت که شهردار بلند شد و رفت سمت میز گفتار شهردار گفت : حتما چک که دارم مینویسم رو به بانک سریعا ببر چون شما شغل واقعا پر دردسری دارید . بعد به لیدر امدادگران گفت : اینجا رو امضا کن . در نهایت همه ی امدادگران خوشحال بودند . و درحال جشن گرفتن هالوین بودیم شهردار از همه عذر خواهی کرد و سریعا با تاکسی به سمت فرودگاه LV رفت . منم میخواستم برم که گفتن شما خیلی زحمت کشیدین به جشن ما بپیوندید. یکم گذشت و شب شد . بخش (3) در حال سیگار کشیدن بودم که ناگهان صدای فریاد وحشتناک شنیدم . بعد من لیدر اقلیت که با خماری اومد بیرون سریع گفت : چه خبر شده چرا صدای فریاد میاد . خیلی سریع برگشتم سمت اون ور دیوار رو نگاه کردم دیدم یکی از افراد امداد گر به قتل رسیده خیلی ترسیده بودم . صدای اره برقی که داشت حرکت میکرد واقعا قابل توصیف نبود . url=https://uploadkon.ir/][/url] خون همه جا رو گرفت بود . وقتی صدای اره برقی قطع شد به سرعت با لیدر به سمت امدادگر رفتیم . اما متاسفانه تموم کرده بود و لیدر قش کرد . من لیدر رو آروم کردم به افراد گفتم لیدر رو ببرن داخل و به پلیس خبر دادم . که نا گهان صدای خنده های شیطانی او را شنیدم . بار ها و بار ها خندید و فریاد میزد : هالوین مبببباااررررررررررررررکککککککک ها ها ها ها رفتم دنبال و قیافه وحشتناک او رو دیدم . صدای اره برقیش هنوز تو گوشمه و خیلی میترسم چون هر روز با نامه هایش من رو تهدید میکنه و میگه نفر بعدی تویی . مراقب خودتون باشید بعضی ها میگن این دلقک یک نفرینه و بخاطر هالوین میاد تا مردم رو به قتل برسونه . پایان عکاس و داستان : @Cervo بازیگران : خیلی ممنون از شما عزیزان خیلی ممنون از شهردار خیلی ممنون از لیدر امدادگران خیلی ممنون از دوستانی که در مجله بهم کمک کردن و خیلی ممنون از شمایی که داستان رو خوندین خیر پیش @OMlDREZA @Enter
- 14 پاسخ
-
- 5
-
-
-
موقعیت وقتی برای بار هشتم میری و با باگ /Getgift مواجه میشی https://uploadkon.ir/uploads/c03c05_251762342869634604expMp4.mp4 مخصوصا اگه بخوای از ته LS بیای
-
عی با دامپر بیام کلی پول بیمه بدم دستتون
