آرزوی تاریخ مصرف گذشته..
>>براساس واقعیت>>
3 سال پیش :
شخصی سوار بر یک Wayfarer که با هزار زحمت پول خریدشو جمع کرده بود داشت روی تپه Vinewood وقت گذرونی میکرد که چشم ش یه خونه رو گرفت, نگاهی به قیمت نجومی خونه انداخت و با حسرت بخودش گفت: یعنی میشه یک روز مال من شه؟
روزها سخت کار میکرد و شب ها میرفت دیدن خونه! ولی همچنان اعداد بزرگی سد راه خریدش بود! این شدنی نبود..
دوستاش تشویقش میکردن میگفتن: بالاخره یک روز جمع میشه و میگیریش(ترحم)
بعد از چندماه واقعیت رو قبول کرد و بیخیال آرزوش شد و دیگه سمت اون تپه vinewood نرفت..
سال ها گذشت:
بطور اتفاقی درحال عبور از کنار اون خونه بود در یک لحظه تمام خاطراتش زنده شدن..
اونو گرفت ولی اصلن احساس خوبی نداشت.
حس عجیبی داشت چیزی که قبلا آروزی دست نیافتی بود و الان میتونست اونو با پول توجیبی بگیره!
یک ارزوی براورده شده ی بی مزه بیشتر نبود..