خاطرات من - پارت ۱

[DawN]

بنده یه خاطره بگم و ماجرا از اونجا شروع شد که در سن ۹‌ یا ۱۰ سالگی یادمه با ps2 بازی gta liberty city stories رو بازی میکردم، یک مرحله بود که در اون باید میرفتم به یک نفر رو میبردم به یک کارخانه تا اون رو بکشم بنده به ناچار کشتمش و بعد از اینکه کشتمش به ناگهان صحنه ای پخش شد که در اون من دارم با تبر فرد رو تکه تکه میکنم و بعد از اینکه تکه تکه کردم اعضاشو در یک ون قرار دادم و با خود به قصابی بردم که خود فرد در آنجا‌ نیز کار می‌کرد. فرد دیگری نیز در آن قصابی بود و وقتی محموله ای که برایش آوردم رو دید آن را به داخل برد تا بفروش برساند‌.

 

این یکی از دارک ترین خاطرات بنده از یک ویدئو گیم بود‌.

[Chanoda]

میگم چرا شام دیشب ته مزه علی اورجینال میداد

ویرایش شده July 4 توسط Chanoda

[Lenny]

سلام ماست دارین؟

[DawN]

2 ساعت قبل، Chanoda گفته است:

میگم چرا شام دیشب ته مزه علی اورجینال میداد

مزش چطور بود

 

 

1 ساعت قبل، Lenny گفته است:

سلام ماست دارین؟

خورشتم داریم آقا مهندس

[Chanoda]

1 دقیقه قبل، DawN گفته است:

مزش چطور بود

مزه مهراد میداد

[Mohamad5944]

عالی

[TheCarTel]

جالب بود

[FieDO]

11 ساعت قبل، DawN گفته است:

بنده یه خاطره بگم و ماجرا از اونجا شروع شد که در سن ۹‌ یا ۱۰ سالگی یادمه با ps2 بازی gta liberty city stories رو بازی میکردم، یک مرحله بود که در اون باید میرفتم به یک نفر رو میبردم به یک کارخانه تا اون رو بکشم بنده به ناچار کشتمش و بعد از اینکه کشتمش به ناگهان صحنه ای پخش شد که در اون من دارم با تبر فرد رو تکه تکه میکنم و بعد از اینکه تکه تکه کردم اعضاشو در یک ون قرار دادم و با خود به قصابی بردم که خود فرد در آنجا‌ نیز کار می‌کرد. فرد دیگری نیز در آن قصابی بود و وقتی محموله ای که برایش آوردم رو دید آن را به داخل برد تا بفروش برساند‌.

 

این یکی از دارک ترین خاطرات بنده از یک ویدئو گیم بود‌.

عالی بود.

[Oneiros]

و ناگهان پا از پتو زد بیرون

[Tak]

در ۱۴۰۴/۴/۱۳ در 13:10، DawN گفته است:

بنده یه خاطره بگم و ماجرا از اونجا شروع شد که در سن ۹‌ یا ۱۰ سالگی یادمه با ps2 بازی gta liberty city stories رو بازی میکردم، یک مرحله بود که در اون باید میرفتم به یک نفر رو میبردم به یک کارخانه تا اون رو بکشم بنده به ناچار کشتمش و بعد از اینکه کشتمش به ناگهان صحنه ای پخش شد که در اون من دارم با تبر فرد رو تکه تکه میکنم و بعد از اینکه تکه تکه کردم اعضاشو در یک ون قرار دادم و با خود به قصابی بردم که خود فرد در آنجا‌ نیز کار می‌کرد. فرد دیگری نیز در آن قصابی بود و وقتی محموله ای که برایش آوردم رو دید آن را به داخل برد تا بفروش برساند‌.

 

این یکی از دارک ترین خاطرات بنده از یک ویدئو گیم بود‌.

نفهمیدم چی گفتی ولی خب