مکانیک انتقام گیرنده (ولی با روحش )

Fajeeh · June 12

سلام خدمت شما دوستان عزیز امدیم با یه مجله زیبا امیدوارم که خوشتون بیاد

یه روز زیبا در ارساکیاگیم بودم و در حال گردش بودم که یهو چشم به یه جای متروکه افتاد و دیدم یه مکانیک اونجا نشسته داره به یه صفحه خالی نگاه میکنه

و اصلا منطقی نبود بعد چن لحظه یه شخصی امد و با یه گان M4 میخواست بکشتش

عجیبه....

گفتم چرا میخوای بکشیش گفت:( فوضولی؟به تو چه برو نبینمت ولا تور هم میکشم ) اینو گفتم واقعا ترسیدم رفتم یکم دور شدم ولی فایده نداشت داشتم از فضولی میمردم برگشتم با این صحنه روبرو شدم

(به بدبختی از دور گرفتم اخرهم منو دیده بود به رو خودش نمی اورد) دیدم مرده ولی دیگه دیره دیگه دیرههه اره خلاصه منو دید گفت از من عکس نگیری میکشمت ولی گلاب به روتو خودمو قهوه ای کرده بودم اخر هم از ترس یادم رفت f8 بزنم

گفت میخام خاکش کنم

من: ناراحت نباش میریم قبرستان ls

قاتل: در سطح کلام .... میخوری

من: ای بی ادب

قاتل: ببند راه بیفت تا بریم تا نگرفتمون

10دقیقه بعد....

قاتل: همین جوری خاکش کنیم بریم ولش کنیم بریم

من: یزید حداقل بزار بشورمش

قاتل: فقط زود

درحال شست شو جنازه بودم و همچی خوب پیش میرفت و گذاشتمش تو قبر ( این مشتی حالا یعنی مرده ولی بازم حرف میزد )

بردیم گذاشتم تو قبر و همچنان داره حرف میزنه...... ادم پر حرفه نمیشه کاریش کرد پشمام ریخته بود

گذاشتیمش تو قبر و براش یه صلوات هم فرستادیم الفاتحه.....

6سال بعد.........

بعد از سال ها یادمون رفت بود که همچین اتقافی افتاده!

با چن تا از رفیقام که شامل قاتل هم میشد برنامه ریختیم که ببینیم چرا اون روز اون شخص اونجا نشسته بوده رفتیم نشستیم ولی چیز خاصی ندیدم که قاتل میگفت احساس بدی دارم

وقتی سمت چپ نگاه کردم به همکارم نشونش دادم گفت تا حواسش به ما نیست فرار کنیم و بی سرو صدا فرار کردم خدا رو شکر نفهمید بعد که داشتم میرفتم یه لحظه برگشتمو..... بببب با این صحنه روبه روشدم