رفتن به مطلب
مرورگر پیشنهادی آرساکیا گیم مرورگر های تحت موتور کرومیوم می‌باشد، برای دانلود روی مرورگر انتخابی خود کلیک کنید
Google Chrome Microsoft Edge Ungoogled Chromium Brave Opera GX Opera

اینفرنوس جادویی


Mehrdad

ارسال‌های توصیه شده

به نام خدا

iMehrdad.png

بعد از مدت ها تلاش ،با کار کردن در کار کشاورزی و اتوبوس رانی تونستم پول خرید اینفرنوس رو جور کنم.

در CNN،تبلیغ [Need infernus] گذاشتم.بعد از مدت 2 ساعت یک نفر زنگ زد و گفت اگه اینفرنوس میخوای بیا خرابه نزدیک بانک SF».

به آن محل رفتم و دیدم مردی که شبیه جادوگر بود در آنجا وایساده؛پیش وی رفتم و او گفت این اینفرنوس رو دارم و میخوام به دلیل نیاز های مالی بفروشمش؛قیمتش 6 میلیونه».

e5fe13_23IMG-20231113-174645-175.jpg

من به او گفتم :« قیمتش خیلی گرونه وبا 4/6 میلیون میتونم یدونه New بخرم!». 

مرد گفت :« این ماشین با بقیه ماشین ها فرق داره و از خریدش پشیمان نمیشی.برام هیچ پولی نمانده حتی پول یک نون هم ندارم و به شدت به پول نیاز دارم مگرنه به هیچ قیمتی این ماشین رو نمیفروختم».

من دلم برایش سوخت واینفرنوس رو ازش خریدم.

6a6413_23IMG-20231113-184020-727.jpg

سوار اینفرنوس شدم و به خانه رفتم و اورا در کنار خانه ام پارک کردم.

96f913_23IMG-20231113-174544-670.jpg

قرار بود 1 ساعت دیگر  با دوستم عرشیا و دوستانش به راب بانک برویم.بعد از نیم ساعت استراحت سوار اینفرنوس شدم و به سوی عرشیا حرکت کردم.ناگهان صدایی شنیدم که میگفت :« نرووو .. به سمت عرشیا نروو..» 

پیاده شدم و دیدم اینفرنوس دوباره همین جمله رو تکرار کرد.

d83313_23IMG-20231113-185740-581.jpg

خیلی متعجب و شگفت زده شدم و به اینفرنوس گفتم:«مگه میشه که یک ماشین بتونه صحبت کنه؟!».

او گفت :«بله همانطور که جادوگر گفت من با بقیه ماشین ها فرق دارم.من یک ماشین جادویی هستم».

من : بسیار خب پس چرا گفتی که پیش عرشیا بروم؟

اینفرنوس : به دلیل اینکه من قدرتی دارم که میتونم افکار بقیه را بفهمم و بیا کنم.

من : چه جالب!حالا عرشیا چه افکاری داره؟ راستی میتونم تو رو ارژنگ صدا کنم؟

اینفرنوس : بله حتما. شما مالک من هستی و هر چه که دوست داری صدا کن.

ارژنگ : عرشیا قصد داره تورو به بهانه راب به بانک بکشونه و بعد تورو به پلیس لو بده که به زندان بروی!.

من : ای عرشیایه نامرد! حتی به دوستش ام رحم نمی کنه! ارژنگ بیا بریم پیشش ونقشش رو برملا کنیم.

با ارژنگ پیش عرشیا رفتیم.

عرشیا گفت :« صبر کن من به جایی بروم و 10 دقیقه دیگه میام.

من بعد از اینکه رفت،با ارژنگ اورا تعقیب کردیم و دیدم که ارژنگ راست میگفت و عرشیا با پلیس در حال نقشه کشی بود.

0a6713_23IMG-20231113-174755-415.jpg

بعد از اینکه عرشیا از پیش پلیس رفت،من اون رو تعقیب کردم ودر جایی اورا گیر انداختم و با اسلحه رو اون نشونه گرفتم.

e76f13_23IMG-20231113-174757-613.jpg

من : فکر نمی کردم تو اینجور آدمی باشی !برو به جهنم..!!

1b6e13_23IMG-20231113-174802-860.jpg

عرشیا رو کشتم و پلیس بعد از با خبر شدن ماجرا در تعقیب من بود.بعد از چند دقیقه فرار پلیس ها منو در جایی که کوه ودر اطراف دریا بود محاصره کردند. 

من کاملا ناامید شده بودم که ناگهان ارژنگ از کوه پرید و در حین افتادن در آب یهو به پرواز در آمد و به سوی شهر LV فرار کردیم که بعد از اینکه آب ها از آسیاب افتاد به شهرمون برگردیم!

1 ماه گذشت و ما به شهرمون برگشتیم .به ارژنگ گفتم دیگه چه قدرت هایی داری؟

ارژنگ گفت : قدرت های من بی شمار است ولی زمانی که جادوگر بمیرد قدرت های من از بین میرود.

مدت ها بود که با ارژنگ و قدرت هایش خوش گذرانی می کردیم.در یکی از روز بعد اینکه از خواب بیدارم شدم وطبق معمول پیش ارژنگ رفتم وهر چی با صحبت کردم هیچ حرفی نمی زد.

بعد چند لحظه به یاد حرف ارژنگ افتادم که می گفت اگه جادوگر بمیرد قدرت های من ازمن هم بین میرود.

با سرعت رفتم به آن محلی که ارژنگ رو از آن مرد[جادوگر] خریده بودم.در آن محل بنر فوت جادوگر رو دیدم و خیلی ناراحت شدم.

152b13_23InShot-۲۰۲۳۱۱۱۳-۱۹۵۶۲۵۶۵۵.jpg

ای کاش بیشتر میتونستم با ارژنگ وقت بگذرونم!.

بعد از چند سال در اطراف خانه ام صدایی می شنیدم که می گفت مهرداد.. مهرداد.. بیا به خرابه ی SF ».

این داستان ادامه دارد ..

باتشکر از @arshia3399

:My Account

Mehrdad.png

________________________________________________

928406_24friend-gif-3-.gif

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

اصغر فرهادیه ارساکیا باشههه؟??

ولی چه پایانه دارکی داشت!676513_23images-jfgpeg-۳.jpg

-Dead_Side.png-

-Swear.png-

--------------------------------------------------------------------------------------------------------

                                   ╝╔╗╚╝╔╗╚╝╔               ℑ 𝔞𝔪 𝔩𝔢𝔞𝔯𝔫𝔦𝔫𝔤 𝔱𝔥𝔞𝔱 𝔴𝔥𝔬               ╝╔╗╚╝╔╗╚╝╔

                  ╝╔╗╚╝╔╗╚╝╔                       ╝╔╗╚╝╔╗╚╝╔             . ℑ 𝔞𝔪 𝔦𝔰 𝔫𝔬𝔱 𝔰𝔬 𝔟𝔞𝔡            ╝╔╗╚╝╔╗╚╝╔                     ╝╔╗╚╝╔╗╚╝╔

--------------------------------------------------------------------------------------------------------

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

خدایی قشنگ بود

خسته نباشی پولش حلالت بمولا

51cb12_241728327643380.png

𝑴𝒚 𝑨𝒄𝒄𝒐𝒖𝒏𝒕

Automat.png

𝑴𝒚 𝑩𝒓𝒐𝒕𝒉𝒆𝒓'𝒔

Cartoon.png

Cappuccino.png

Zarathos.png

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

7 ساعت قبل، Syd گفته است:

اصغر فرهادیه ارساکیا باشههه؟??

ولی چه پایانه دارکی داشت!676513_23images-jfgpeg-۳.jpg

ممنون از نظرت?❤️

:My Account

Mehrdad.png

________________________________________________

928406_24friend-gif-3-.gif

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

12 ساعت قبل، Automat گفته است:

خدایی قشنگ بود

خسته نباشی پولش حلالت بمولا

عزیزی❤️

:My Account

Mehrdad.png

________________________________________________

928406_24friend-gif-3-.gif

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

در ۱۴۰۲/۸/۲۲ در 20:06، mehrdadm1385 گفته است:

به نام خدا

iMehrdad.png

بعد از مدت ها تلاش ،با کار کردن در کار کشاورزی و اتوبوس رانی تونستم پول خرید اینفرنوس رو جور کنم.

در CNN،تبلیغ [Need infernus] گذاشتم.بعد از مدت 2 ساعت یک نفر زنگ زد و گفت اگه اینفرنوس میخوای بیا خرابه نزدیک بانک SF».

به آن محل رفتم و دیدم مردی که شبیه جادوگر بود در آنجا وایساده؛پیش وی رفتم و او گفت این اینفرنوس رو دارم و میخوام به دلیل نیاز های مالی بفروشمش؛قیمتش 6 میلیونه».

e5fe13_23IMG-20231113-174645-175.jpg

من به او گفتم :« قیمتش خیلی گرونه وبا 4/6 میلیون میتونم یدونه New بخرم!». 

مرد گفت :« این ماشین با بقیه ماشین ها فرق داره و از خریدش پشیمان نمیشی.برام هیچ پولی نمانده حتی پول یک نون هم ندارم و به شدت به پول نیاز دارم مگرنه به هیچ قیمتی این ماشین رو نمیفروختم».

من دلم برایش سوخت واینفرنوس رو ازش خریدم.

6a6413_23IMG-20231113-184020-727.jpg

سوار اینفرنوس شدم و به خانه رفتم و اورا در کنار خانه ام پارک کردم.

96f913_23IMG-20231113-174544-670.jpg

قرار بود 1 ساعت دیگر  با دوستم عرشیا و دوستانش به راب بانک برویم.بعد از نیم ساعت استراحت سوار اینفرنوس شدم و به سوی عرشیا حرکت کردم.ناگهان صدایی شنیدم که میگفت :« نرووو .. به سمت عرشیا نروو..» 

پیاده شدم و دیدم اینفرنوس دوباره همین جمله رو تکرار کرد.

d83313_23IMG-20231113-185740-581.jpg

خیلی متعجب و شگفت زده شدم و به اینفرنوس گفتم:«مگه میشه که یک ماشین بتونه صحبت کنه؟!».

او گفت :«بله همانطور که جادوگر گفت من با بقیه ماشین ها فرق دارم.من یک ماشین جادویی هستم».

من : بسیار خب پس چرا گفتی که پیش عرشیا بروم؟

اینفرنوس : به دلیل اینکه من قدرتی دارم که میتونم افکار بقیه را بفهمم و بیا کنم.

من : چه جالب!حالا عرشیا چه افکاری داره؟ راستی میتونم تو رو ارژنگ صدا کنم؟

اینفرنوس : بله حتما. شما مالک من هستی و هر چه که دوست داری صدا کن.

ارژنگ : عرشیا قصد داره تورو به بهانه راب به بانک بکشونه و بعد تورو به پلیس لو بده که به زندان بروی!.

من : ای عرشیایه نامرد! حتی به دوستش ام رحم نمی کنه! ارژنگ بیا بریم پیشش ونقشش رو برملا کنیم.

با ارژنگ پیش عرشیا رفتیم.

عرشیا گفت :« صبر کن من به جایی بروم و 10 دقیقه دیگه میام.

من بعد از اینکه رفت،با ارژنگ اورا تعقیب کردیم و دیدم که ارژنگ راست میگفت و عرشیا با پلیس در حال نقشه کشی بود.

0a6713_23IMG-20231113-174755-415.jpg

بعد از اینکه عرشیا از پیش پلیس رفت،من اون رو تعقیب کردم ودر جایی اورا گیر انداختم و با اسلحه رو اون نشونه گرفتم.

e76f13_23IMG-20231113-174757-613.jpg

من : فکر نمی کردم تو اینجور آدمی باشی !برو به جهنم..!!

1b6e13_23IMG-20231113-174802-860.jpg

عرشیا رو کشتم و پلیس بعد از با خبر شدن ماجرا در تعقیب من بود.بعد از چند دقیقه فرار پلیس ها منو در جایی که کوه ودر اطراف دریا بود محاصره کردند. 

من کاملا ناامید شده بودم که ناگهان ارژنگ از کوه پرید و در حین افتادن در آب یهو به پرواز در آمد و به سوی شهر LV فرار کردیم که بعد از اینکه آب ها از آسیاب افتاد به شهرمون برگردیم!

1 ماه گذشت و ما به شهرمون برگشتیم .به ارژنگ گفتم دیگه چه قدرت هایی داری؟

ارژنگ گفت : قدرت های من بی شمار است ولی زمانی که جادوگر بمیرد قدرت های من از بین میرود.

مدت ها بود که با ارژنگ و قدرت هایش خوش گذرانی می کردیم.در یکی از روز بعد اینکه از خواب بیدارم شدم وطبق معمول پیش ارژنگ رفتم وهر چی با صحبت کردم هیچ حرفی نمی زد.

بعد چند لحظه به یاد حرف ارژنگ افتادم که می گفت اگه جادوگر بمیرد قدرت های من ازمن هم بین میرود.

با سرعت رفتم به آن محلی که ارژنگ رو از آن مرد[جادوگر] خریده بودم.در آن محل بنر فوت جادوگر رو دیدم و خیلی ناراحت شدم.

152b13_23InShot-۲۰۲۳۱۱۱۳-۱۹۵۶۲۵۶۵۵.jpg

ای کاش بیشتر میتونستم با ارژنگ وقت بگذرونم!.

بعد از چند سال در اطراف خانه ام صدایی می شنیدم که می گفت مهرداد.. مهرداد.. بیا به خرابه ی SF ».

این داستان ادامه دارد ..

باتشکر از @arshia3399

ذوق نوشتن عالی اما خلاقیت و ایده کم

 

2d0b26_24%D9%84%D8%B0%D8%B0%D8%B0%D8%B0%      

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

عالی بود، مجله شما تایید شد

          End of the Line          

|----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------|

Superman.png

|----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------|

 

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

  • 2 ماه بعد...
  • 8 ماه بعد...

اون اخر ک  صدای بیا خرابه رو میشنیدی بخاطر ماشین نبوده، میخواسته بت موز جادویی بده😂

Death is the wish of some

The Relief of many

And the end of all

========================================================================

Desolator.png304.png

     Frostmourne.png303.png     

=========================================================================

                                                                    

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

  • 2 هفته بعد...
  • 2 هفته بعد...
  • 3 هفته بعد...
در ۱۴۰۲/۸/۲۲ در 20:06، Mehrdad گفته است:

به نام خدا

iMehrdad.png

بعد از مدت ها تلاش ،با کار کردن در کار کشاورزی و اتوبوس رانی تونستم پول خرید اینفرنوس رو جور کنم.

در CNN،تبلیغ [Need infernus] گذاشتم.بعد از مدت 2 ساعت یک نفر زنگ زد و گفت اگه اینفرنوس میخوای بیا خرابه نزدیک بانک SF».

به آن محل رفتم و دیدم مردی که شبیه جادوگر بود در آنجا وایساده؛پیش وی رفتم و او گفت این اینفرنوس رو دارم و میخوام به دلیل نیاز های مالی بفروشمش؛قیمتش 6 میلیونه».

e5fe13_23IMG-20231113-174645-175.jpg

من به او گفتم :« قیمتش خیلی گرونه وبا 4/6 میلیون میتونم یدونه New بخرم!». 

مرد گفت :« این ماشین با بقیه ماشین ها فرق داره و از خریدش پشیمان نمیشی.برام هیچ پولی نمانده حتی پول یک نون هم ندارم و به شدت به پول نیاز دارم مگرنه به هیچ قیمتی این ماشین رو نمیفروختم».

من دلم برایش سوخت واینفرنوس رو ازش خریدم.

6a6413_23IMG-20231113-184020-727.jpg

سوار اینفرنوس شدم و به خانه رفتم و اورا در کنار خانه ام پارک کردم.

96f913_23IMG-20231113-174544-670.jpg

قرار بود 1 ساعت دیگر  با دوستم عرشیا و دوستانش به راب بانک برویم.بعد از نیم ساعت استراحت سوار اینفرنوس شدم و به سوی عرشیا حرکت کردم.ناگهان صدایی شنیدم که میگفت :« نرووو .. به سمت عرشیا نروو..» 

پیاده شدم و دیدم اینفرنوس دوباره همین جمله رو تکرار کرد.

d83313_23IMG-20231113-185740-581.jpg

خیلی متعجب و شگفت زده شدم و به اینفرنوس گفتم:«مگه میشه که یک ماشین بتونه صحبت کنه؟!».

او گفت :«بله همانطور که جادوگر گفت من با بقیه ماشین ها فرق دارم.من یک ماشین جادویی هستم».

من : بسیار خب پس چرا گفتی که پیش عرشیا بروم؟

اینفرنوس : به دلیل اینکه من قدرتی دارم که میتونم افکار بقیه را بفهمم و بیا کنم.

من : چه جالب!حالا عرشیا چه افکاری داره؟ راستی میتونم تو رو ارژنگ صدا کنم؟

اینفرنوس : بله حتما. شما مالک من هستی و هر چه که دوست داری صدا کن.

ارژنگ : عرشیا قصد داره تورو به بهانه راب به بانک بکشونه و بعد تورو به پلیس لو بده که به زندان بروی!.

من : ای عرشیایه نامرد! حتی به دوستش ام رحم نمی کنه! ارژنگ بیا بریم پیشش ونقشش رو برملا کنیم.

با ارژنگ پیش عرشیا رفتیم.

عرشیا گفت :« صبر کن من به جایی بروم و 10 دقیقه دیگه میام.

من بعد از اینکه رفت،با ارژنگ اورا تعقیب کردیم و دیدم که ارژنگ راست میگفت و عرشیا با پلیس در حال نقشه کشی بود.

0a6713_23IMG-20231113-174755-415.jpg

بعد از اینکه عرشیا از پیش پلیس رفت،من اون رو تعقیب کردم ودر جایی اورا گیر انداختم و با اسلحه رو اون نشونه گرفتم.

e76f13_23IMG-20231113-174757-613.jpg

من : فکر نمی کردم تو اینجور آدمی باشی !برو به جهنم..!!

1b6e13_23IMG-20231113-174802-860.jpg

عرشیا رو کشتم و پلیس بعد از با خبر شدن ماجرا در تعقیب من بود.بعد از چند دقیقه فرار پلیس ها منو در جایی که کوه ودر اطراف دریا بود محاصره کردند. 

من کاملا ناامید شده بودم که ناگهان ارژنگ از کوه پرید و در حین افتادن در آب یهو به پرواز در آمد و به سوی شهر LV فرار کردیم که بعد از اینکه آب ها از آسیاب افتاد به شهرمون برگردیم!

1 ماه گذشت و ما به شهرمون برگشتیم .به ارژنگ گفتم دیگه چه قدرت هایی داری؟

ارژنگ گفت : قدرت های من بی شمار است ولی زمانی که جادوگر بمیرد قدرت های من از بین میرود.

مدت ها بود که با ارژنگ و قدرت هایش خوش گذرانی می کردیم.در یکی از روز بعد اینکه از خواب بیدارم شدم وطبق معمول پیش ارژنگ رفتم وهر چی با صحبت کردم هیچ حرفی نمی زد.

بعد چند لحظه به یاد حرف ارژنگ افتادم که می گفت اگه جادوگر بمیرد قدرت های من ازمن هم بین میرود.

با سرعت رفتم به آن محلی که ارژنگ رو از آن مرد[جادوگر] خریده بودم.در آن محل بنر فوت جادوگر رو دیدم و خیلی ناراحت شدم.

152b13_23InShot-۲۰۲۳۱۱۱۳-۱۹۵۶۲۵۶۵۵.jpg

ای کاش بیشتر میتونستم با ارژنگ وقت بگذرونم!.

بعد از چند سال در اطراف خانه ام صدایی می شنیدم که می گفت مهرداد.. مهرداد.. بیا به خرابه ی SF ».

این داستان ادامه دارد ..

باتشکر از @arshia3399

جادوگره چه دلال نانجیبی بوده😂

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

  • 3 هفته بعد...
  • 3 هفته بعد...

اقا پارت دو کجاس؟😂

-Dead_Side.png-

-Swear.png-

--------------------------------------------------------------------------------------------------------

                                   ╝╔╗╚╝╔╗╚╝╔               ℑ 𝔞𝔪 𝔩𝔢𝔞𝔯𝔫𝔦𝔫𝔤 𝔱𝔥𝔞𝔱 𝔴𝔥𝔬               ╝╔╗╚╝╔╗╚╝╔

                  ╝╔╗╚╝╔╗╚╝╔                       ╝╔╗╚╝╔╗╚╝╔             . ℑ 𝔞𝔪 𝔦𝔰 𝔫𝔬𝔱 𝔰𝔬 𝔟𝔞𝔡            ╝╔╗╚╝╔╗╚╝╔                     ╝╔╗╚╝╔╗╚╝╔

--------------------------------------------------------------------------------------------------------

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

در ۱۴۰۲/۸/۲۲ در 20:06، Mehrdad گفته است:

به نام خدا

iMehrdad.png

بعد از مدت ها تلاش ،با کار کردن در کار کشاورزی و اتوبوس رانی تونستم پول خرید اینفرنوس رو جور کنم.

در CNN،تبلیغ [Need infernus] گذاشتم.بعد از مدت 2 ساعت یک نفر زنگ زد و گفت اگه اینفرنوس میخوای بیا خرابه نزدیک بانک SF».

به آن محل رفتم و دیدم مردی که شبیه جادوگر بود در آنجا وایساده؛پیش وی رفتم و او گفت این اینفرنوس رو دارم و میخوام به دلیل نیاز های مالی بفروشمش؛قیمتش 6 میلیونه».

e5fe13_23IMG-20231113-174645-175.jpg

من به او گفتم :« قیمتش خیلی گرونه وبا 4/6 میلیون میتونم یدونه New بخرم!». 

مرد گفت :« این ماشین با بقیه ماشین ها فرق داره و از خریدش پشیمان نمیشی.برام هیچ پولی نمانده حتی پول یک نون هم ندارم و به شدت به پول نیاز دارم مگرنه به هیچ قیمتی این ماشین رو نمیفروختم».

من دلم برایش سوخت واینفرنوس رو ازش خریدم.

6a6413_23IMG-20231113-184020-727.jpg

سوار اینفرنوس شدم و به خانه رفتم و اورا در کنار خانه ام پارک کردم.

96f913_23IMG-20231113-174544-670.jpg

قرار بود 1 ساعت دیگر  با دوستم عرشیا و دوستانش به راب بانک برویم.بعد از نیم ساعت استراحت سوار اینفرنوس شدم و به سوی عرشیا حرکت کردم.ناگهان صدایی شنیدم که میگفت :« نرووو .. به سمت عرشیا نروو..» 

پیاده شدم و دیدم اینفرنوس دوباره همین جمله رو تکرار کرد.

d83313_23IMG-20231113-185740-581.jpg

خیلی متعجب و شگفت زده شدم و به اینفرنوس گفتم:«مگه میشه که یک ماشین بتونه صحبت کنه؟!».

او گفت :«بله همانطور که جادوگر گفت من با بقیه ماشین ها فرق دارم.من یک ماشین جادویی هستم».

من : بسیار خب پس چرا گفتی که پیش عرشیا بروم؟

اینفرنوس : به دلیل اینکه من قدرتی دارم که میتونم افکار بقیه را بفهمم و بیا کنم.

من : چه جالب!حالا عرشیا چه افکاری داره؟ راستی میتونم تو رو ارژنگ صدا کنم؟

اینفرنوس : بله حتما. شما مالک من هستی و هر چه که دوست داری صدا کن.

ارژنگ : عرشیا قصد داره تورو به بهانه راب به بانک بکشونه و بعد تورو به پلیس لو بده که به زندان بروی!.

من : ای عرشیایه نامرد! حتی به دوستش ام رحم نمی کنه! ارژنگ بیا بریم پیشش ونقشش رو برملا کنیم.

با ارژنگ پیش عرشیا رفتیم.

عرشیا گفت :« صبر کن من به جایی بروم و 10 دقیقه دیگه میام.

من بعد از اینکه رفت،با ارژنگ اورا تعقیب کردیم و دیدم که ارژنگ راست میگفت و عرشیا با پلیس در حال نقشه کشی بود.

0a6713_23IMG-20231113-174755-415.jpg

بعد از اینکه عرشیا از پیش پلیس رفت،من اون رو تعقیب کردم ودر جایی اورا گیر انداختم و با اسلحه رو اون نشونه گرفتم.

e76f13_23IMG-20231113-174757-613.jpg

من : فکر نمی کردم تو اینجور آدمی باشی !برو به جهنم..!!

1b6e13_23IMG-20231113-174802-860.jpg

عرشیا رو کشتم و پلیس بعد از با خبر شدن ماجرا در تعقیب من بود.بعد از چند دقیقه فرار پلیس ها منو در جایی که کوه ودر اطراف دریا بود محاصره کردند. 

من کاملا ناامید شده بودم که ناگهان ارژنگ از کوه پرید و در حین افتادن در آب یهو به پرواز در آمد و به سوی شهر LV فرار کردیم که بعد از اینکه آب ها از آسیاب افتاد به شهرمون برگردیم!

1 ماه گذشت و ما به شهرمون برگشتیم .به ارژنگ گفتم دیگه چه قدرت هایی داری؟

ارژنگ گفت : قدرت های من بی شمار است ولی زمانی که جادوگر بمیرد قدرت های من از بین میرود.

مدت ها بود که با ارژنگ و قدرت هایش خوش گذرانی می کردیم.در یکی از روز بعد اینکه از خواب بیدارم شدم وطبق معمول پیش ارژنگ رفتم وهر چی با صحبت کردم هیچ حرفی نمی زد.

بعد چند لحظه به یاد حرف ارژنگ افتادم که می گفت اگه جادوگر بمیرد قدرت های من ازمن هم بین میرود.

با سرعت رفتم به آن محلی که ارژنگ رو از آن مرد[جادوگر] خریده بودم.در آن محل بنر فوت جادوگر رو دیدم و خیلی ناراحت شدم.

152b13_23InShot-۲۰۲۳۱۱۱۳-۱۹۵۶۲۵۶۵۵.jpg

ای کاش بیشتر میتونستم با ارژنگ وقت بگذرونم!.

بعد از چند سال در اطراف خانه ام صدایی می شنیدم که می گفت مهرداد.. مهرداد.. بیا به خرابه ی SF ».

این داستان ادامه دارد ..

باتشکر از @arshia3399

خیلی قشنگ بود عالی خسته نباشی🤣🌹🌹

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید.
توجه: مطلب ارسالی شما پس از تایید مدیریت برای همه قابل رویت خواهد بود.

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   بازگردانی قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
  • اضافه کردن...