جستجو در تالارهای گفتگو
در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'vikings'.
2 نتیجه پیدا شد
-
Vikings سریالی در ژانر درام تاریخی است که توسط مایکل هرست برای نمایش در شبکه History ساخته و نگاشته شدهاست. فصل اول این سریال که در کشور ایرلند فیلمبرداری میشود، اولین بار در تاریخ ۱۳ اسفند ۱۳۹۱ بر روی آنتن پخش شبکه هیستوری قرار گرفت و همانطور که از نام سریال پیدا است، روایتی از داستان این قوم اروپایی را در قرن هشتم میلادی به نمایش گذاشت. طرفداران این سریال، در حال حاضر به تازگی قسمت پایانی فصل چهارم را مشاهده کردند که در تاریخ ۱۴ بهمن منتشر شد. در همین ابتدا قصد داریم به سوالاتی بنیادی اشاره داشتهباشیم که در مورد این سریال مطرح میشوند. سوالاتی که در این مقاله تا حد ممکن قصد پاسخگویی به آنها را خواهیم داشت. وایکینگز واقعی است یا خیالی؟ داستان و هدف آن چیست ؟ آیا با سریالی خوب رو برو هستیم ؟ و در نهایت اینکه آیا این سریال ارزش وقت ما را دارد یا خیر؟ به هر حال وقتی در نوشتهای قصد داریم سریالی را معرفی کنیم، بایستی به سوالاتی پاسخ دهیم که هر علاقمندی به دنیای تلویزیون آن را مطرح میکند. حتی وقتی قصد داریم سریالی را به دوستمان پیشنهاد دهیم نیز این سوالات طبیعتا مطرح خواهد شد. وایکینگز واقعی است یا خیالی؟ داستان سریال پیرامون شخصیت رگنار لاثبروک جریان دارد. کشاورزی جاهطلب که وقتی همگان و منطق حکم میکنند که به سمت شرق برود و در کنار مابقی جنگجویان به غارت بپردازد، او به سمت غرب میرود. رگنار یکی از بزرگترین شخصیتهای افسانهای منطقه اسکاندیناوی است که به سرعت پلههای پیشرفت را یکی پس از دیگری طی میکند. در جواب سوال مطرح شده، باید در ابتدا به این سوال پاسخ دهیم که آیا به طور کلی شخصیت رگنار واقعی است یا خیالی؟ در واقع بر اساس بسیاری از متون تاریخی، شخصیت رگنار نه قطعا، که به احتمال بسیار زیاد وجود داشتهاست اما آن رگناری که در سریال به نمایش درآمدهاست، در واقع ترکیبی از چند شخصیت تاریخی است. در مورد این شخصیت و موفقیتهایی که به دست آوردهاست میتوان ساعتها مطلب نوشت و به آنها پرداخت اما اشاره به آنها در این مقاله تنها سورپرایزهای سریال را از بین خواهد برد. در واقع اگر نخواهیم چیزی را اسپویل کنیم باید بگوییم که رگنار در گذشته وجود داشتهاست و در این سریال نیز داستان او نه به صورت کاملا بی دخل و تصرف که به صورت مناسبتر برای جذب بیننده روایت شدهاست و حالتی اصطلاحا شبه واقعی دارد. متعاقبا سایر شخصیتهای سریال نیز از جمله برادر او رولو، همسرش لاگرتا و پسرش بیورن و به طور کلی داستانهای اشاره شده به آنها در سریال، تلفیقی است از افسانهها، شعرها و تاریخ موجود به همراه تغییراتی از طرف نویسندگان سریال. به هر حال اگر دوست ندارید داستان نهایی سریال و سرنوشت شخصیتهای آن برایتان اسپویل شود، به سراغ مطالعه تاریخ در این مورد نروید! داستان و هدف آن چیست؟ مهمترین عنصر سریال و شاخصترین ویژگی آن، داستان و سوالاتی است در بطن آن به وجود میآید. البته این امکان وجود دارد که به دلیل تفاوت در سلیقهها، بسیاری شخصیت پردازی سریال را شاخصه مهم آن بدانند. در هر صورت، سریال وایکینگز را میتوان از نظر محتوا با استفاده از یک خط و مرزی کاملا مرئی به دو قسمت مجزا تقسیم کرد. بخش اول را میتوان مربوط به جنگهای موجود و ارتباط بین شخصیتهای آن با یکدیگر دانست؛ به عبارت دیگر بخش اول درام کلیشهای و اکشن محض سریال است. بخشی که در صورت مقایسه ناخوداگاه آن با بازی تاج و تخت، لبخندی به نشانه تمسخر بر روی صورتمان خواهد نشست و زیر لب خواهیم گفت: این کجا و آن کجا. اما بخش دیگر و به نظر اینحانب مهمتر آن، ارتباط شخصیتها با خدایان و ایمان و باور قلبی آنها به این منبع قدرت لایزال و مانور زیبای نویسنده پیرامون آن است. در واقع در همین بخش است که بسیاری از سوالات مطرح و متعاقبا پاسخ داده میشود. اینجا است که باید اعتراف کنیم، بازی تاج و تخت در مقابل وایکینگز، کلاهش را به نشانه احترام از سر بر خواهد داشت. اجازه دهید به موشکافی بیشتر بخش دوم بپردازیم که لازمه و مقدمه آن اشاره به قسمتهایی از سریال و موضوعات مطرح شده در آن است (البته بدون اسپویل کردن). برای رسیدن به این هدف نیز لازم است شخصیت اتلستن را معرفی کنیم. کشیشی مسیحی که در طی فعل و انفعالاتی اسیر رگنار میشود و با معرفی مسیح به عنوان فرزند خدا به او، تلاطمی درونی را در قهرمان سریال ایجاد میکند. همانطور که اطلاع دارید مردم اسکاندیناوی در آن دوره خدایان موسوم به خدایان شمال را میپرستیدند. خدایانی مانند ثور، اودین، لوکی و بسیاری دیگر. در واقع با مشاهده این سریال همزمان با اینکه این خدایان را با جزئیات بیشتری میشناسیم که خود بسیار جذاب است، متوجه میشویم که این مردم چقدر در ایمان خود راسخ هستند و تا چه اندازه حاضر هستند در این مورد از خود گذشتگی داشتهباشند. به وجود آمدن این تلاطم درونی که به عنوان تابویی بزرگ در بین مردم اسکاندیناوی مطرح میشد، از جمله اتفاقاتی است به عنوان یکی از ارکان اصلی داستان سریال خودنمایی خواهد کرد. یکی از شخصیتهایی که یقینا در همان ابتدا نظر شما را به خود جذب خواهد کرد، شخصیت پیشگو یا همان سییِر خواهد بود. پیشگو در واقع کسی است که مردم اسکاندیناوی برای دانستن مسائل مختلف به او مراجعه میکردند و او با استفاده از ارتباط مخصوص خود با خدایان به سوال آنها به شکلی معماوار پاسخ میداد. معمایی که رمزگشایی از آن به غایت مشکل است. یکی از مهمترین مسائلی که پیشگو بدان پاسخ میدهد، سرنوشت فرد است. سرنوشتی که به طور حتم به واقعیت خواهد پیوست. در واقع اینجا است که بستر برای به وجود آمدن سوالاتی بزرگ فراهم میشود. اینجا است که نویسنده به صورت هوشمندانه قدرت عنصر ایمان را به نمایش میگذارد. بزرگترین سوال مطرح شده در وایکینگز این است: کدام خدا قدرتمندتر است با یه طور دقیقتر کدام خدا واقعی است؟ بهشت یا والهالا؟ سوالی که از همان ابتدای سریال ذهن قهرمان اصلی و مخاطب را درگیر خود میکند و تا به آخرین لحظه او را راحت نمیگذارد. اما کافی است که نگاهی موشکافانهتر به وقایع سریال و نحوه روایت آن داشتهباشیم تا از همان ابتدا پاسخ ارائهشده توسط نویسنده را دریابیم. پاسخی که مشخصا و به طور قطع سلیقهای و در عین حال در جوامع امروزی محبوب است. رویارویی خدایان را به طور واضحتر در نبردهای بزرگ سریال شاهد هستیم. جایی که عیسی مسیح در مقابل اودین و ثور قرار داده میشود. نبردی که به طور همزمان در قلب رگنار جریان دارد. اشتباه نکنید، این سریال به طور محض مذهبی نیست!!! همانطور که اشاره شد بخش دیگری نیز وجود دارد که تعادل را برقرار میکند. از آنجایی که ماهیت این مقاله معرفی سریال و نه نقد آن است، بحث در مورد موضوعات مذهبی سریال را به پایان میرسانیم. بخش اولی که اشارهی مختصر بدان داشتیم، ارتباط شخصیتها با یکدیگر و جنگهای موجود است. چیز خاصی در مورد درام سریال وجود ندارد که بخواهیم به طور اختصاصی انگشت بر روی آن قرار دهیم، در واقع درام سریال مناسب و داستانهای روایت شده بالغ هستند. اما لازم است به بازی عالی بازیگران سریال و در راس آن شخصیت فلوکی، نیز اشاره داشتهباشیم که تاثیری واضح بر روی کیفیت آن داشتهاست. یکی دیگر از نکات مثبت سریال جنگهای آن است. جنگهایی که در ابتدا به هیج وجه نباید آنها را با جنگهای حماسی بازی تاج و تخت مقایسه کرد. اما به آنها عادت خواهید کرد و نتیجتا از آنها لذت خواهید برد. همچنین به طور حتم با پیشرفت سریال، شاهد بهبود کیفیت تکنیکی این جنگها خواهید بود و افزایش بودجه سریال را به صورت بصری لمس خواهید کرد. نکته آخر مقایسه ناخوداگاه وایکینگز با سریال بازی تاج تخت است که در نوشتههای بالا نیز کم و بیش بدان اشاره داشتیم. این مقایسه در نفس خود از بسیاری جهات اشتباه ولی اجتناب ناپذیر است. به هر حال هر دو سریال فضایی تاریخی را به نمایش میگذارند و در نگاه اول شاید نتوان در مقابل مقایسه این دو مقاوت کرد. طبیعی است که در این مقایسه محصول شبکه هیستوری را بازنده مطلق قلمداد کنیم. اما باید از زاویهای دیگر به این موضوع نگاه کرد. اگر کیفیت مد نظر باشد، موضوع بودجه مطرح خواهد شد و در نتیجه نمیتوان وایکینگز را بازنده تلقی کرد. نسبت کیفیت به بودجه در مورد وایکینگز مطلوب است و حتی در ادامه بهتر نیز خواهد شد اما باز هم در این مورد بازی تاج و تخت خوش ساختتر است. شاید اختلاف بودجه ۲۰ میلیون دلاری را در ساخت فصل اول وایکینگز و بازی تاج و تخت، فاکتوری تاثیرگذار در این تفاوت کیفیت دانست. از نظر بازیگران شاید بتوانیم اختلافی واضح را مابین دو سریال شاهد باشیم اما این اختلاف در حدی نیست که باعث آزار شما شود یا بتوان در همان نگاه اول متوجه آن شد. از نظر داستانی نیز همانطور که در بالا بدان اشاره شد، در قسمت درام و ارتباط شخصیتها با یکدیگر محصول HBO یکه تاز میدان خواهد بود، اما در قسمت مفهمومی و ایمانی سریال، موضوعی که چندان به صورت جدی مد نظر بازی تاج و تخت قرار ندارد، باید وایکینگز را پیروز میدان بدانیم. اما به هر حال از نظر داستانی و سبک، تفاوتهای زیادی مابین این دو وجود دارد که مهمترین آنها همانطور که اشاره شد، شبه واقعی بودن وایکینگز و خیالی بودن بازی تاج و تخت خواهد که همین فاکتور، تاثیری مهم بر روی روند مقایسه این دو سریال خواهد داشت.
-
Vikings وایکینگ ها ژانر : اکشن | تاریخی | درام | ماجرایی | جنگی محصول : آمریکا , کانادا (United States , Canada) کارگردان : Michael Hirst ستارگان : Gustaf Skarsgård , Katheryn Winnick , Alexander Ludwig **خطر لو رفتن داستان** فصل1-«رگنار» بالاخره مسیر دریانوردی به سوی غرب را پیدا کرده است و از آنجا که هیچکس تا به حال این مسیر را طی نکرده و این کار غیرقانونی است؛ تصمیم می گیرد با عده ای از افراد قابل اعتمادش به صورت پنهانی برود. رگنار با به غنیمت بردن گنجینه هایی از یک صومعه در انگلستان، در نهایت رضایت اِرل کتگات را جلب می کند و با نیروهای بیشتر برای تاراج بیشتر برمی گردد. او در یکی از سفرهایش با پرنسسی به نام «آسلاگ» آشنا می شود. اِرل کتگات از پیشگو می شنود که به دست رگنار کشته می شود. فصل2-رگنار مجبور است مقابل برادرش رولو بایستند و با او مبارزه کند و در نهایت، اِرل کتگات می شود. پرنسس «آسلاگ» به کتگات می آید تا به رگنار بگوید از او باردار است و به همین دلیل «لاگرتا» همسر رگنار او را ترک می کند. رگنار، بعد از چند سال دوباره تصمیم می گیرد به انگلستان حمله کند اما با افرادش گرفتار طوفانی سهمگین می شوند و سر از سواحل وسکس در می آورند. او برای پیشبرد مقاصد آینده ای که در ذهن دارد به مذاکره با شاه وسکس یعنی «اکبرت» می رود. در همین حین «بورگ» در نبود رگنار، کتگات را تسخیر می کند. اما رگنار دوباره کتگات را پس می گیرد و بورگ را به روش عقاب خونین اعدام می کند. فصل3-رگنار یک بار دیگر کتگات را به مقصد وسکس ترک می کنند تا طبق توافقشان عده ای کشاورز را به سرپرستی «لاگرتا» و با کمک «اتلستن» در آنجا سکونت دهند. در این میان «فلوکی» از اتحاد با شاه اکبرت ناراضی است. اتلستن وارد رابطه ای با عروس شاه اکبرت، «جودیت» شده است. رولو از پیشگو شنیده که روزی پادشاه می شود و رگنار هم قید انگلستان را زده و به فرانسه حمله می کند و بعد از دو یورش ناموفق، با نقشه بالاخره وارد پاریس می شود. فصل4(پارت اول)-رولو طبق توافق با تنها دختر شاه فرانسه ازدواج می کند. رگنار در بستر بیماری است و یک برده چینی برای التیام دردهایش به او دارو می دهد. شاه اکبرت به کمک پسرش ملکه مرسیا را از مرگ نجات می دهد اما خودش را شاه مرسیا می خواند. وایکینگ ها دوباره به فرانسه حمله می کنند اما در کمال تعجب رولو با آنها همکاری نمی کند و این سرآغاز دشمنی 2 برادر می شود. سال ها گذشته، لاگرتا کالف را کشته و اِرل شده است. رگنار هم برای مدت ها ناپدید شده تا اینکه برمی گردد و به پسرانش می گوید هرکس می خواهد شاه شود باید مرا بکشد. فصل4(پارت دوم)-رگنار برای تسویه حساب با شاه اکبرت به همراه «آیوار» به وسکس برمی گردد. اکبرت، رگنار را در یک قفس زندانی می کند. رگنار به عنوان آخرین تقاضا از او می خواهد از جان آیوار بگذرند چون که او ناتوان است. شاه ایلا فرصت را غنیمت می شمرد و به تلافی غارت های رگنار، به شدت او را شکنجه می کند و سرانجام در گودالی پر از مار سمی می اندازد. لاگرتا ارلِ کتگات می شود و آسلاگ را می کشد. پسران رگنار برای انتقام خون پدرشان به انگلستان حمله می کنند و شاه ایلا را به روش عقاب خونین می کشند. شاه اکبرت هم بعد از واگذاری صوری وسکس و مرسیا به پسران رگنار خودکشی می کند. فصل5-فلوکی خودش را به امواج دریا می سپارد تا سرنوشت برای جانش تصمیم بگیرد. بیورن و هافدان برای کشف مکان های جدید راهی سفر می شوند و دیگر پسران رگنار با هم اختلاف و درگیری دارند. سرانجام، وایکینگ ها به رهبری کوچکترین پسر رگنار، آیوار، به «یورک» حمله می کنند. آیوار، کشیش مبارزی به نام «هاموند» را به اسارت می گیرد تا برایش بجنگد اما او در نهایت اسیر لاگرتا می شود و تصمیم می گیرد برای او شمشیر بزند. میان برادران نفاق افتاده؛ «اوبه» در کنار لاگرتا و «ویتسرک» با ترس و دودلی در کنار آیوار است. فلوکی عده ای از مردم کتگات را با خودش به سرزمینی که تصور می کند سرزمین خدایان است می برد و آیوار با کمک رولو به کتگات حمله می کند. بیورن، لاگرتا و کشیش با عده محدودی که باقی ماندند فرار می کنند. امیدوارم از این پست راضی باشید و نظرهای خود را در زیر همین پست بنویسید با تشکر.