جستجو در تالارهای گفتگو
در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'ناجی'.
1 نتیجه پیدا شد
-
سلام و درود خدمت همراهان آرساکیا گیم موضوع مجلهی ما دربارهی ماجراییست که به چند سال پیش برمیگردد. در روزی از روز ها مردی بود که سوار بر دوچرخه همراه دو کیسه از مرز داشت رد می شد، او وقتی به خط مرز رسید مامور مرزی متوقفش کرد و او را بررسی و تفتیش کرد. مامور به کیسه های او مشکوک بود و پرسید در کیسه ها چه داری؟ او گفت: شن! پرسید که خب غیر از شن چه داری؟ گفت: هیچی فقط شن! این سوال پیچ ها که مرزبان را قانع نمیکرد به مرد گفت: کیسه هایت را خالی کن! کیسه ها خالی شدند اما مامور چیزی در لای این شن ها نیافت که بخواهد مرد را توبیخ و بازداشت کند حتی دوچرخه را نیز گشتی زد که مبادا چیزی در دوچرخه جاسازی شده باشد! اما چیزی نیافت، به همین دلیل به آن مرد اجازه عبور داد. ماه بعد دوباره سروکلهی همان مرد با دوچرخه همراه دو کیسه شن پیدا میشود و دوباره همان داستان ها تکرار میشود. این اتفاق به مدت هر ماه یکبار به مدت چند سال ادامه پیدا کرد و هر ماه همین داستان ها تکرار میشد، کیسه سروته میشد دوچرخه سروته میشد، مرد اماله میشد اما همان آش بود و همان کاسه! اما پس از مدتی مرد دیگر در مرز دیده نمیشود. یک روز آن مامور در شهر او را میبیند و پس از سلام علیک و احوالپرسی، مامور به او میگوید: من هنوزم که هست بهت مشکوکم و میدونم که تو کار قاچاق بودی! به من راستشو بگو چیو داشتی از مرز ردوبدل میکردی؟ آن مرد در جواب میگوید: دوچرخه! و الان که در سطح شهر، دوچرخه های رایگانی که غالباً توسط قشر تازه وارد و بیخانمان مورد استفاده قرار میگیرد در حقیقت به مرحمت همان مرد قاچاقچی است. از بازیکنان الخصوص تازهوارد وقتی سوال میشود که این دوچرخه ها را از کجا به دست آوردید، میگویند که این دوچرخه ها را خدا به ما داده است. تا مجله ای دیگر بدرود!