سلام خدمت تمامی دوستان عزیز
اومدم خدمت شما به یه داستان دیگه
بدون معطلی بزن بریم
یه روز رفتم مدرسه معلم کلاسمون رو دیدم که کنار حیاط ایستا
دیدم به بچه ها یه جور خیلی مشکوک نگاه میکنه.
حدس زدم یه کاری میخواد انجام بده.
رفتیم سر کلاس دیدم بعد 10 دقیقه هنوز نیامد سر کلاس.
من داوطلب شدم برم ببینم کجاسا که او راه رو پیداش کردم و.....
دیدم داره مواد میکشه.
اومدم برم به بچه ها بگم ولی فهمید دارم میبینمش و افتاد دنبالم.
همینجوری هی تو پله ها دنبالم میدوید مثل یک پلنگ?
تا اینکه...
یه چیزی از روی زمین برداشت پرت کرد تو کلم.
و بیهوش شدم.
بعد نمیدونم چند ساعت بیدار شدم.
چ
بلند شدم از جام دیدم معلم به ماشینش تکیه داده و دوباره داره مواد میکشه.
رفتم سمتش ازش بپرسم چرا مواد میکشه و منو بیهوش کرده.
بهش گفتم برای چی مواد میکشی؟
گفت برای اینکه بتونم تو رو به سمت خودم بکشم که ببینم چقدر فضولی?
گفت الان ازادی میتونی بری.
منم سریع در رفتم.
یه دفعه دیدم داره میاد دنبالم و
رفتم زیر ماشینش و کتلت شدم ?
با تشکر از شما