جستجو در تالارهای گفتگو
در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'قاتل'.
3 نتیجه پیدا شد
-
سلام دوستان عزیز، امروز خواهیم پرداخت به افشای پشت پرده یک ادمین که قاتل اموزش دیده هست و کسی خبر نداره و اموره مخفیانه رو انجام میده! بسیار تشکر میکنم از @Luigi عزیز که اگه نبود، نمی تونستم این مجله رو درست کنم، بریم سراغ داستان. اَدمینِ قاتل داستان از جایی شروع میشه که شب بعد از شیفت کاریم در CNN اومدم پمپ بنزین شهر Las Venturas تا بنزین بزنم. در حین زدن بنزین اتفاقی ادمین Luigi رو دیدم که داشت بنزین میزد، میخاستم بهش سلام کنم که یکدفه منصرف شدم و چیزی منو به شک برد. ادمین این وقت شب اونم با یه وانت غرازه؟ اونم در حال زدن بنزین سوپر به این لگن؟ ازونجا که توی شغل خبرنگاری دنبال داستان میگردیم منم افتادم دنبالش تا ببینم داستان چیه. اما نمیدونستم که دارم چه راه بدی رو دنبال میکنم. و اونو تا نواحی Las Brujas تعقیب کردم. اون ماشینو نگه داشت منم رامو کشیدم سمت پشت تپه تا مخفی بشم. حتی هنوزم بنظر همچیز طبیعی میومد. پیاده شد دورشو یه نگاه انداخت. یکم جلوتر رفتم که ... با این صحنه هولناک مواجه شدم! کمی جلوتر رفتم که یهو پام به یه علف خورد و صداش در اومد و متاسفانه لویجی منو دید! اسلحه شو گرفت سمتم و داد زد: منو تعقیب میکردی؟ دستمو بست و تحدیدم کرد که جیکم در نیاد! و با اردنگی پرتم کرد تو ماشین. چشمامو بست و با یک حرکت نینجایی گازشو گرفت. تحدیدم کرد سریع پیاده بشم! منو به سمت کلبه برد و با یه ضربه پرتم کرد زمین. لویجی: منو تعقیب میکردی گوگولی مگولی؟ من بیس تای تورو حریفم! بعد از کلی التماس اون گفت که به برای افراد رنک بالا کار میکنه و چاره ای نداره جز کشتنم. اینجا یه جرغه ذهنم خورد و همچیز واسم روشن شد و یاد یک عکس قدیمی افتادم که چندین ماه پیش پخش شده بود و درباره شایعات رفتن پنهانی این ادمین به خونه Kamyab بود افتادم اون اضافه کرد که منو کامیاب به خاطره سر یه زیر بودنم و بی حاشیه بودنم مامور کرده تا کسایی که زیاد ریپورت میدن و کلاه برداری میکننو بکشم و کسیم بهم شک نمیکرد. سر انجام یه تیر توی مغزم خالی کرد! و بالای سر جنازم دعای حمد و سوره و فاتحه خوند. خب دوستان ممنون از اینکه وقت گذاشتین و این مجله رو که اولین مجله من بود، خوندین. با تشکر!
-
بنام خدا در یک روز عادی در حال روزنامه خواندن بودم که یکی از اخبار این بود پلیس گزارش داده بود یک عده آدم کش با ماشین های آبی رنگ مردم را میکشند و فرار میکنند برای همین من جذب این مطلب شدم و برای پیگیری این موضوع راه افتادم. اولین هدف اقلیت معلم ها بود که به فکر من آمد و برای همین به سمت منطقه ی آنها راه افتادم... رسیدم و در آنجا دنبال یکی از اعضای آن اقلیت گشتم ... یکی پیدا شد!! در آنجا چند سوال از این معلم کردیم: آیا اقلیت معلم ها قاتل هستند؟ آیا کسانی که در کار شما دخالت کنند کشته خواهند شد؟ آیا شما رابطه ای با اقلیت گارد ملی دارید؟ او در جواب همه این سوال ها را دروغ و تکذیب کرد! ولی من حرف او را باور نکردم و برای پیدا کردن این جواب با یکی از دوستانم تماس گرفتم تا در پیدا کردن این جواب به من کمک کند وقتی داستان رو برای دوستم تعریف کردم او خشمگین شد و برای دریافت جواب به زور و کتک کاری به سمت معلم راه افتاد ولی معلم از اونی که فکر میکردیم باهوش تر بود و دوست منو زیر کرد من هم برای اینکه به سرنوشت او دچار نشوم از آنجا دور شدم و مشاهده کردم قاتل او را در صندوق عقب ماشین خود انداخت و راه افتاد آه ه حال باید جواب مادر و زن و بچه ی دوست خود را چه بدهم؟؟ برای اینکه خون او پایمال نشود دنبال قاتل راه افتادم تا انتقام او را بگیرم! او مثل دیوانه ها رانندگی میکرد ولی من کم نیاوردم و همچنان دنبالش راه افتادم.. وقتی ایستاد نزدیک شدم تا انتقام بگیرم!! ای دل غافل, او سلاح سرد دارد!! وای ولم کن غلط کردم کمکککک و به زحمت آنجا را ترک و فرار کردم. من خودم رو نباختم و بعدا با مدارک کافی و پلیس به سراغ آنها خواهم رفت من جواب سوال های خودم رو دریافت کردم. و سوال های جدید که برایم پیش آمد. چرا پلیس نمی تواند آنها را دستگیر کند؟ چرا مدرکی از آنها وجود ندارد؟ آیا اقلیت گارد ملی از آنها باج میگیرد تا کار های آنها را مخفی کنند؟ با تشکر از بازیگران این داستان: @TizMAR و @Pizzaro. نظر شما چیست؟ @Lazyboy @ArSaCiA @Alireza @Asall @NtXorG @Mohammadhasan @BaSiLY @RealPablo @Holly @Mirror @iKamyar @DeatShot @fered @Elone @Mahi @GodWorld @Dnis @Pokers @RoseRain @Rasputin @MILADemon @JvDAdler @Meli @CaKe @Aone @Brutalest @Hide @FeLFLi @Erfan