جستجو در تالارهای گفتگو
در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'جک?'.
10 نتیجه پیدا شد
-
رفتیم آسایشگاه سالمندان که شاد شون کنیم، شروع کردیم حرکات عجیب و غریب درآوردن هیچکدوم نخندیدن فرداش مسئولش زنگ زد تشکر کرد و گفت: خیلی روحیه گرفتن، شما که رفتید همه گفتن خدا رو شکر مثل اینا نیستیم ???? ای تف تو روحت ملوان زبل ، باز یادم افتاد?? بچه ک بودم وقتی اسفناج میخوردم حس میکردم زورم زیاد شده? میرفتم تو کوچه دعوا، مثل خر کتک میخوردم بر میگشتم????????? به باﺑﺎﻡ ﻣﯿﮕﻢ ﺍﮔﻪ ﻣﻦ ﺑﻤﯿﺮﻡ ﭼﯿﮑﺎﺭ ﻣﯿﮑﻨﯽ؟!! ﻣﯿﮕﻪ ﺑﯽ ﺳﺮ ﻭ ﺻﺪﺍ ﺗﻮ ﺑﺎﻏﭽه خاکت میکنم ک یارانت قطع نشه?? عاشقتم پدر??
-
رو سنگ قبر یکی نوشته بود در سن ۱۰۵ سالگی به دیار باقی شتافت ?? آخه نوکرتم شتافت چیه؟! ?? اینو دیگه به زور بردن! ?? شایدم بکسل کردن! ?? معلم یه کرم گذاشت رو میز و یه قطره از مشروبات الکلی ریخت روش ... کرم نابود شد! بعد گفت: دیدید چی به سر کرم اومد؟ چه نتیجه ای میگیریم ؟؟ همه با هم گفتن : باید مشروبات الکلی بخوریم تا کرم های بدنمون از بین برن! معلم دید اینا زبون آدم نمیفهمن ، یه ظرف پر مشروب گذاشت جلوی یه الاغ و به بچه ها گفت: ببینید حتی الاغ هم از این نمیخوره! چه نتیجه ای میگیریم ؟؟ همه با هم گفتن : نتیجه میگیریم هرکی نخوره خره!? ?ﻃﺮﻑ ﺯﻧﮓ ﺯﺩﻩ ﺭﺍﺩﯾﻮ ﻣﯿﮕﻪ : ﺑﻪ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ ﺑﮕﯿﺪ ﺍﮔﺮ ﺻﺪ ﺗﺎ ﻣﻮﺷﮏ ﺑﻪ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺑﺰﻧﯿﺪ ﻣﺎ ﺍﺯ ﺟﺎﯾﻤﺎﻥ ﺗﮑﺎﻥ ﻧﻤﯿﺨﻮﺭﯾﻢ !!! ﻣﺠﺮﯼ ﮔﻔﺖ : ﺍﺣﺴﻨﺖ ، ﺍﺯ ﮐﺠﺎ ﺗﻤﺎﺱ ﻣﯿﮕﯿﺮﯾﺪ ﮔﻔﺖ : ﺍﺯ ﺷﯿﺮﺍﺯ ! ????? ملت شبا دست مي کشن به موهاي عشقشون و خوابشون مي بره منم با چراغ قوه ى گوشيم بازي مي کنم نور مي ندازم تو چشم پشه ها??
-
در آلمان خط تلفنی به نام " schimpf los " وجود دارد که مردم میتوانند در موقع عصبانیت تماس بگیرند و با فحش دادن به شنونده ، خودشون رو تخلیه کنند ? فک کن بیاد ایران: شما نفر پنجاه و هفت میلیون و صدو چهارده هزار و دویست و نهم هستید! لطفا منتظر بمانید?
-
یک پسر بچه بود میره مغازه میگه عمو اوچکولات داری مغازه دار میگه نه عمو پسر بچه میره دوباره میاد میگه عمو اوچکولات داری؟مغازه دار میگه نه.پسره میره دوباره میاد و همون جمله رو میگه مغازه داره هم میگه اگه یک بار دیگه بیایی بگی عمو اوچکولات داری گوشتو با میخ وصل میکنم به دیوار پسره میره و دوباره میاد و همون حرفو تکرار میکنه مغازه دار هم میگیره گوششو وصل میکنه به دیوار.پسر بچه عکس امام خمینی و خامنه ای رو میبینه میگه شما هم اوچکولات میخواستین وصلتون کرد به دیوار???
-
مرد در حال جان دادن بود که به همسرش گفت:باید چیزی را به تو بگویم زن:لازم نیست مرد:اما اگر نگویم نمیتوانم آسوده بمیرم و عذاب وجدان رهایم نخواهد کرد زن:باشه بگو مرد:من زن دوم دارم زن با خونسردی گفت : میدونم همین امروز فهمیدم ... حالا آروم باش تا مرگ موش کارشو بکنه...