جستجو در تالارهای گفتگو
در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'آشام'.
1 نتیجه پیدا شد
-
بنام خدای مهربون اولین و آخرین مجله روزانه من در آرساکیا..بابت طولانی بودنش عذرمیخوام مرسی که وقت میذارید و میخونید -------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- ساعت از نیمه شب گذشته بود...? در یکی از شب های سرد زمستان دقیقا زمانی که جشن هالووین تمام شده بود?️ وقتی که ماه کامل شد از مقبره خود بیرون اومد بله "دراکولا" بود!? در سطح شهر کمین میکرد و قربانی های خود را به طرز وحشتناکی به قتل میرساند? وحشیانه از خون انسان ها تغذیه میکرد و بیرحمانه رهایشان میکرد...?️ دخترکی که از جشن هالووین به خانه باز میگشت متوجه ی این قضیه ی مشکوک شده بود از شدت ترس..دستانش میلرزید و یک گوشه پنهان شد? دراکولا که حال خوشی نداشت و بشدت گرسنه و خسته بود دقیقا جایی تصمیم گرفت استراحت کنه که... دخترک قایم شده بود!? دراکولا که بوی ترس و خون به مشامش میرسید..ناگهان دخترک را که در گوشه ای پناه برده بود, دید!? دراکولا سعی کرد دخترک را شکار کند! دختر به شدت ترسید و جیغ زنان به سمت ماشین فرار کرد و از بخت بدش انتهای جاده به دریاچه ختم میشد..!? دخترک از ماشین پیاده میشه و پا به فرار میزاره? ولی از اونجایی که سرعت دراکولا بیشتر بود دختر بخت برگشته را, گوشه ای از کوچه ی تنگ و تاریک خفت کرد!? و زمانیکه سعی میکنه شکارش کنه دخترک بر ترسش غلبه میکنه و از خودش دفاع میکنه (بهش لگد میزنه [Ekick 1/] ) دراکولای گرسنه خشمگین تر از قبل میشه و از جاش بلند میشه که دخترک را یک لقمه کند(هاااااام) که ناگهان دخترک داد میزنه: نهه نههه, خواهش میکنم!!! دراکولا بعد از شنیدن صدای دخترک ناگهان به خودش اومد به چشمان دختر زل زد و به اشتباهش پی برد سپس پا به فرار گذاشت! دخترک که هنوز شوکه بود خود را به ساحل رساند.. گریه کنان با خدای خود درد و دل میکرد (دراکولا سایه به سایه دخترک را تعقیب میکرد و از دور مراقبش بود )? در تلاش بود که به دختر نزدیک بشه... {نه به قصد اذیت} دخترک متوجه صدای قدم های کسی میشه... همین که برگشت و با صحنه ی پشت سرش رو به رو شد? جیغ بنفشی زد وهمزمان دراکولا نزدیک شد و دختر یک قدم عقب رفت (دخترک بخت برگشته میوفته توی دریا) {دراکولا با خودش گفت این وحشی بازیا چیه } دخترک درمانده بود شنا بلد نبود, از ترسش حاضر نبود خودش رو به خشکی برسونه که مبادا دست دراکولا بهش برسه! اما با دیدن دستان دراکولا که به قصد کمک به سمتش دراز شده بود کمی جا خورد! دراکولا روبروی دخترایستاد و ماسک شیطانیش رو برداشت? و گفت: معذرت میخوام نمیخواستم بهت.... {شیطان درونش هی بهش وحی کشتن دختره میداد} دختر گیج ومبهوت فقط نظاره گر بود... اما دراکولا که نمیتونست تشنگی خودش رو کنترل کنه پا به فرار میذاره که آسیبی به دخترک نزنه دختر که گیج شده بود, کنجکاو شد و سعی کرد تعقیبش کنه...(کرم از خود درخته?) ..توی راه متوجه شد مسیر قبرستونه... ! دختر که پشت دیوار پنهان شده بود و کنجکاو بود که میخواد چیکار کنه..؟ دراکولا چند دقیقه ای به آسمون و ماه خیره شد?? و با ناخن های تیز و بلندش انقدر به خودش صدمه زد تا اینکه مرد.....! {بله درسته, دراکولا انقدر عاشق و دلباخته ی دختر شده بود که بخاطر صداهای شیطانیه درونش, خودش رو فدا کرد که بهش آسیب نزنه} + پایان. ------------------------------------------------------------------------------------------------------------- نویسنده و کارگردان: Setayesh بازیگران: Masoume و Setayesh