بنده عزیزان یک خاطره بگم
یک روز با آقای دان نشسته بودیم، ناهاری بسیار دلپذیر روبرویمان بود. آقای دان رو به بنده کرد و گفت چنودا جان، نظرت چیست با ناهارمان عشق ابدی تماشا کنیم؟
بنده کمی متعجب گشتم اما چون بسیار گرسنه بودم قبول کردم و عشق ابدی دیدیم و غذا خوردیم و بسیار لذت بردیم
این بود خاطره ما