درود و وقت بخیر
مثل روزای قبل با شهردار عزیز @OMlDREZA در حال بازدید از یکی دیگر از اچ کیو های اقلیت بودیم .
که ناگهان Hirad لیدر اقلیت مدیک با شهردار تماس گرفتند .
شهردار گفت : حتما الان میایم .
تلفن که قطع شد سریعا به سمت اچ کیو امدادگران حرکت کردیم .
در راه ازشون پرسیدم چه مشکلی دارند گفت ماشین هاشون قدیمی شدند و خیلی درگیر هستند .
بخش (1)
رسیدم و Hirad و شهردار خیلی با هم گرم صحبت شدند .
طولی نکشید که یک دفعه یکی از دکتر های معروف به اسم Jumanji که در قدیم ها مکانیک حرفه ای هم بود درگیر با ماشین ها و هلیکوپتر ها بود و داعم در حال فریاد زدن بود و خیلی هم عصبی بود .
بین خودمون بمون ها فک کنم اگه ماهی تابه میزاشتیم رو سرش تخم مرغ میزدیم سرخ میشد از شدت جوش آوردنش
سپس با شهردار و لیدر مدیک به سمت Jumanji رفتیم که میگفت داعم : ماشین ها کهنه شدن باید موتور هاشون درست شن خیلی سریع .
و پشت اون سریع به سمت هلیکوپتر رفت و گفت باله ها کند شدن .
بعد آن یک راننده آمبولانس از راه رسید که یکی از درها پشتی مشکل داشت ولی با اون موضوع توانست یک بیمار را به بیمارستان برساند .
شهردار وقتی او را دید خیلی او را گرم گرفت و به اون گفت : که کار تو ارزش بالایی دارد و حتما یک روزی برای تو درجه ای در نظر خواهد گرفته شد .
بعد آن شهردار سریعا لیدر را کنار کشید و او را دعوا کرد که برای این مورد ها باید زود تر به من اطلاع میدادی .
مدتی گذشت و شهردار گفت : برویم داخل که برای درست کردن ماشین ها نامه بزنم .
بخش (2)
به داخل اچ کیو رفتیم و شهردار به دلیل پروازی که داشتند خیلی عجله ای به سمت میز گفتار رفتند .
که لیدر مدیک گفت : یک لحظه صبر کن بیا اینجا بشین یکم از خودتون پذیرایی کنید .
شهردار که گشنش هم بود سریعا نشست کنار لیدر .
مدتی گذشت که شهردار بلند شد و رفت سمت میز گفتار
شهردار گفت : حتما چک که دارم مینویسم رو به بانک سریعا ببر چون شما شغل واقعا پر دردسری دارید .
بعد به لیدر امدادگران گفت : اینجا رو امضا کن .
در نهایت همه ی امدادگران خوشحال بودند .
و درحال جشن گرفتن هالوین بودیم شهردار از همه عذر خواهی کرد و سریعا با تاکسی به سمت فرودگاه LV رفت .
منم میخواستم برم که گفتن شما خیلی زحمت کشیدین به جشن ما بپیوندید.
یکم گذشت و شب شد .
بخش (3)
در حال سیگار کشیدن بودم که ناگهان صدای فریاد وحشتناک شنیدم .
بعد من لیدر اقلیت که با خماری اومد بیرون سریع گفت : چه خبر شده چرا صدای فریاد میاد .
خیلی سریع برگشتم سمت اون ور دیوار رو نگاه کردم دیدم یکی از افراد امداد گر به قتل رسیده خیلی ترسیده بودم .
صدای اره برقی که داشت حرکت میکرد واقعا قابل توصیف نبود .
url=https://uploadkon.ir/][/url]
خون همه جا رو گرفت بود .
وقتی صدای اره برقی قطع شد به سرعت با لیدر به سمت امدادگر رفتیم .
اما متاسفانه تموم کرده بود و لیدر قش کرد .
من لیدر رو آروم کردم به افراد گفتم لیدر رو ببرن داخل و به پلیس خبر دادم .
که نا گهان صدای خنده های شیطانی او را شنیدم .
بار ها و بار ها خندید و فریاد میزد : هالوین مبببباااررررررررررررررکککککککک ها ها ها ها
رفتم دنبال و قیافه وحشتناک او رو دیدم .
صدای اره برقیش هنوز تو گوشمه و خیلی میترسم چون هر روز با نامه هایش من رو تهدید میکنه و میگه نفر بعدی تویی .
مراقب خودتون باشید بعضی ها میگن این دلقک یک نفرینه و بخاطر هالوین میاد تا مردم رو به قتل برسونه .
پایان
عکاس و داستان : @Cervo
بازیگران :
خیلی ممنون از شما عزیزان
خیلی ممنون از شهردار
خیلی ممنون از لیدر امدادگران
خیلی ممنون از دوستانی که در مجله بهم کمک کردن
و خیلی ممنون از شمایی که داستان رو خوندین
خیر پیش
@OMlDREZA @Enter