-
تعداد ارسال ها
815 -
تاریخ عضویت
-
آخرین بازدید
-
روز های برد
9
دستاورد های Movie
بروزرسانی وضعیت تکی
نمایش تمام بروزرسانی وضعیت توسط Movie
-
فرار کردیم... از آنجا که نفسهایمان را در سینه خفه میکرد، از دیوارهای بلندی که آرزوهای کوچکمان را زندانی کرده بود. مدیر حتی نفهمید چطور از چنگ آن جهنم گریختیم—شاید چون هرگز باور نداشت که قلبهای کوچک ما هم جرئت شکستن قفس را دارد.
اما حالا... حالا ترسم از این است که مادر بفهمد. مادری که دستهایش از کار کردنِ شبانهروزی پینه بسته، چشمانش از انتظار فرسوده... اگر بفهمد که بهجای درسخواندن، از ترس و ناامیدی فرار کرده ایم، آنوقت چه؟ آنوقت آخرین ذره امیدش هم میمیرد... و من تحمل دیدن نگاه شکستهاش را ندارم.
فرار کردیم... ولی حالا گمشدهایم در خیابانهای سردی که هیچکس منتظرمان نیست. شاید مدرسه جهنم بود، ولی بیرون، این دنیا چهقدر بیرحمتر است... و من فقط میترسم روزی مادر، با چشمانی پر از اشک، بپرسد: **"فرزندم، کجا گم شدی؟"