AmirLicht ارسال شده در November 15 اشتراک گذاری ارسال شده در November 15 خبرنگار شکاک پارت یک همه چیز از اون روز شروع شد. روزی که نفرین من شروع شد. باید برگردیم به 1 ساله پیش. روزی در حال گشت زنی در شهر Las Venturas بودم که در کنار جاده خانه ای نیمه ساز دیدم که مدت ها از کنارش رد میشدم و هیچوقت پیشرفتی نمی کرد! کنجکاو شدم از بیرون نگاهی انداختم و عکس هایی گرفتم. و و . . . تا اینجا همه چیز عادی بود اما ناگهان صحنه ای دیدم که از ترس به تتپت افتادم بله شخصی دو دست خود را بالا گرفته بود و به من نگاه میکرد! منکه ترسیده بودم از شدت سیاهی فرد فهمیدم که یک سیه پوست است. قایم شدم! نفس نفس میزدم! اما وقتی تمامه شجاعتم را جمع کردم از جایم بیرون آمدم و به سمت انجا رفتم. خیلی ترسیده بودم اما میدونستم که باید شجاع باشم. اما وقتی به آنجا رسیدم کسی نبود. . . . از انجا به سرعت فرار کردم و.... ممنون از هم راهیتون این داستان ادامه دارد... نقل قول : Dawsham لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری...
Arshia89splay ارسال شده در November 15 اشتراک گذاری ارسال شده در November 15 عجیبه ولی حیف کوتاه بود نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری...
AmirLicht ارسال شده در November 15 سازنده اشتراک گذاری ارسال شده در November 15 5 ساعت قبل، Arshia89splay گفته است: عجیبه ولی حیف کوتاه بود داستان ادامه دارد در حال آماده سازی هستم 1 نقل قول : Dawsham لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری...
ارسالهای توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید.
توجه: strong> مطلب ارسالی شما پس از تایید مدیریت برای همه قابل رویت خواهد بود.