درود امروز اومدم راجب یکی از عجیب ترین خاطره هام حرف بزنم. اون شب یه شب عادی بود. منو دوستم Pino میخواستیم با لیموزین بریم مهمونی.   همه چیز عادی بود تا زمانی که اون موجود سوار ماشین شد و حرکت کرد.   من ترسیده بودم و نگران دوستم بودم. ناگهان پلیر iNaji به کمک من برای نجات دوستم امد   با کمکش تونستم اونو تا خارج از روستا ببرم تا اسیبی بهش نرسه یهو اون موجود تلاش کرد فرار کنه که ناگهان یکی از دوستامون Mr_moji اومد و با ماشین SandKing بهش