ijoker

ﺷﺒﯿﻪ ﺑُﻐﺾ ﻧﻮﺯﺍﺩﯼ ﮐﻪ ﺳﺎﻋﺖ ﻫﺎﺳﺖ ﻣﯽ ﮔِﺮﯾﺪ / ﭘُﺮ ﺍﺯ ﺣﺮﻓﻢ ﮐﺴﯽ ﺍﻣﺎ ﺯﺑﺎﻧﻢ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﻓﻬﻤﺪ

ﮔﺮ ﭼﻪ ﺍﺯ ﺍﺳﺐ ﺍﻓﺘﺎﺩﻡ ﭘﯿﺶ ﭼﺸﻢ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ / ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﺑﺮ ﺍﺻﻞ ﺧﻮﺩ ﺑﺎ ﺍﺳﺘﻮﺍﺭﯼ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﻡ

حیا مرد...

ﮔﺮ ﺑﺪﯼ ﮔﻔﺖ ﺣﺴﻮﺩﯼ ﻭ ﺭﻓﯿﻘﯽ ﺭﻧﺠﯿﺪ / ﮔﻮ ﺗﻮ ﺧﻮﺵ ﺑﺎﺵ ﮐﻪ ﻣﺎ ﮔﻮﺵ ﺑﻪ ﺍﺣﻤﻖ ﻧﮑﻨﯿﻢ

ﻧﺸﺴﺘﻢ ﭘﺎﯼ ﻫﺮ ﺑﯽ ﺭﯾﺸﻪ ﺍﯼ ﺍﺯ ﭘﺎﯼ ﺍﻓﺘﺎﺩﻡ / ﺑﻪ ﮔﻠﺪﺍﻥ ﺑﺪﻭﻥ ﮔﻞ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺁﺏ ﻣﯽ ﺩﺍﺩﻡ

آخ آخ آخ همین الان حادثه خورده تمام امدادگر ها باید بریم انزلی تا خود صبح ببینیم چه خبره به ما نگفتن چی شده. چون اینجا(گیلان) بارونه فکر کنم انزلی رو داره سیل میگیره... یاعلی ما بریم... شب بخیر...

یه مدتها اتفاق های شبیه هم میبینم اصلا خیلی واسم عجیبه؛ 20سال پیش یه مرده با ماشین یه پسره رو زیر میکنه و میشه بعد بی خیال میده مغازش بعد حالا می گیرنش و اون مرده هم با کول زدن رضایت اولیا دم پسره رو میگیرن در حالی که پدر و مادر پسره از ته دل راضی نبودن؛ 20سال گذشت حالا پسر همون مرده که آدم کشته بود با همون زانتیا سفید مست تو جاده با سرعت غیر مجاز میزنه به گارد ریل و ماشینش آتیش میگیره و میمیره بعد از اینکه حادثه تموم شد، پدرش رو که دیدیم زجه می زد و بعد تر ها بهم همین ماجرا رو با جزییات برام تعریف می کرد و ناراحت بود. و مرگ پسرش رو به خاطر همون ماجرا می دونست.