رفتن به مطلب
مرورگر پیشنهادی آرساکیا گیم مرورگر های تحت موتور کرومیوم می‌باشد، برای دانلود روی مرورگر انتخابی خود کلیک کنید
Google Chrome Microsoft Edge Ungoogled Chromium Brave Opera GX Opera

تخته امتیازات

  1. LoverBoy

    LoverBoy

    هلپر بازی


    • امتیاز

      13

    • تعداد ارسال ها

      2044


  2. Markeloff

    Markeloff

    ادمین بازی


    • امتیاز

      10

    • تعداد ارسال ها

      2310


  3. MILADemon

    MILADemon

    ادمین بازی


    • امتیاز

      6

    • تعداد ارسال ها

      933


  4. ORTEGA

    ORTEGA

    شخص بسیار مهم (VIP)


    • امتیاز

      5

    • تعداد ارسال ها

      1569


مطالب محبوب

در حال نمایش مطالب دارای بیشترین امتیاز در 09/23/2022 در همه بخش ها

  1. ولی ‏هر کی که باهاتون مهربون برخورد میکنه حتما واسه این نیس که بخواد باهاتون لاس بزنه ..!
    10 امتیاز
  2. ذات واقعی آدم ها را وقتی میفهمید که دیگر‌، مثل سابق براشون منفعت نداشته باشید...
    5 امتیاز
  3. There Were Times When The World Was Beautiful ....
    3 امتیاز
  4. یکی با چاقو نزدیکت میشه ولی طناب بسته شده به دست و پات رو باز میکنه، یکی با یه شاخه گل نزدیکت میشه، ولی با خار گلش تنت رو زخمی می‌کنه. خیلیا اون چیزی که نشونت میدن نیستن، پس تا زمانی که خود واقعیشون رو ندیدی بهشون تکیه نکن
    3 امتیاز
  5. -مدتی پیش وقتی کتاب "چگونه جهان را اداره کنیم" رو که تموم کردم فقط و فقط یک متن رو برای خودم نگه داشتم شاید بازگو کردنش تو این بازه زمانی صلاح نباشه ولی خب ارزش تفکر رو داره: . . زنانِ یک جامعه را محدود کنید، آن‌ها را تو سری خور و حقیر کنید، تمسخرشان کنید! کاری کنید تا بزرگترین آرزویشان ازدواج و بزرگترین هنرشان آشپزی و خیاطی باشد. بلایی بر سر آن‌ها بیاورید تا از اجتماع بترسند، تخم تفکری در ذهن پدرانشان بکارید تا ایمان بیاورند دخترانشان را باید در قفس پرورش دهند، کتاب علم و قلم و چکش را از دخترانشان بگیرید و به جای آن ملاقه و سوزن دستشان بدهید... هر کسی که برای آزادی زنان تلاش کرد را بنده شیطان و دشمن خدا بنامید که او دشمن ما، و ما خدای زمین هستیم! من تضمین می‌دهم چنين جامعه‌ای هزار سال هم بگذرد، پیشرفت نخواهد کرد‌... #وینستون_چرچیل
    3 امتیاز
  6. سر بزن به قلبت؛ایندفعه بسه منطق!:')?
    2 امتیاز
  7. آدما شوخی شوخی زدن گنجشگا جدی جدی مردن
    2 امتیاز
  8. اينجورى داغون و زمخ نميتونى بزنى تو مُخ جيره خور ، جيره خوره --- چه فرارى ريپورتى چه وزير و کلفت ---
    2 امتیاز
  9. یا تو غربت زندونی باشم یا توو خاک خودم بمونم گروگان -میخوای اینجا بمونی تهش حرومه چی باشی از پیرا سالمند تره جوون ایرانی?
    1 امتیاز
  10. سرنوشت را باید از سر نوشت. #ایران?
    1 امتیاز
  11. یعقوب لیث صفاری شبی هر چه کرد ؛ خوابش نبرد ، غلامان را گفت : حتما به کسی ظلم شده ؛ او را بیابید. پس از کمی جست و جو ؛ غلامان بازگشتند و گفتند : سلطان به سلامت باشد ، دادخواهی نیافتیم . اما سلطان را دوباره خواب نیامد ؛ پس خود برخاست و با جامه مبدل ، از قصر بیرون شد ؛ در پشت قصر خود ؛ ناله ای شنید که می گفت : خدایا : یعقوب هم اینک به خوشی در قصر خویش نشسته و در نزدیک قصرش این چنین ستم می شود ! سلطان گفت : چه می گویی؟ من یعقوبم و از پی تو آمده ام ؛ بگو ماجرا چیست؟ آن مرد گفت : یکی از خواص تو که نامش را نمی دانم ؛ شب ها به خانه من می آید و به زور ، زن من را مورد آزار و اذیت و تجاوز قرار می دهد . سلطان گفت : اکنون کجاست؟ مرد گفت: شاید رفته باشد . شاه گفت : هرگاه آمد ، مرا خبر کن . یعقوب سپس آن مرد را به نگهبان قصر معرفی کرد و گفت : هر زمان این مرد ، مرا خواست ؛ به من برسانیدش حتی اگر در نماز باشم . شب بعد ؛ باز همان متجاوز به خانه آن مرد بینوا رفت ؛ مرد مظلوم به سرای سلطان شتافت . یعقوب لیث صفاری؛ با شمشیر برهنه به راه افتاد ، در نزدیکی خانه صدای عیش مرد را شنید ؛ دستور داد تا چراغ ها و آتشدان ها را خاموش کنند. آنگاه ظالم را با شمشیر کشت . پس از آن دستور داد تا چراغ افروزند و در صورت کشته نگریست ؛ پس ؛ در دم سر به سجده نهاد ، آنگاه صاحب خانه را گفت: قدری نان بیاورید که بسیار گرسنه ام . صاحبخانه گفت : پادشاهی چون تو ؛ چگونه به نان درویشی چون من قناعت توان کردن؟ شاه گفت: هر چه هست ؛ بیاور . مرد پاره ای نان آورد و از شاه سبب خاموش و روشن کردن چراغ و سجده و نان خواستن سلطان را پرسید ؛ سلطان در جواب گفت: آن شب که از ماجرای تو آگاه شدم ؛ با خود اندیشیدم در زمان سلطنت من ؛ کسی جرأت این کار را ندارد مگر یکی از فرزندانم ؛ پس گفتم چراغ را خاموش کن تا محبت پدری ؛ مانع اجرای عدالت نشود ؛ چراغ که روشن شد ؛ دیدم بیگانه است ؛ پس سجده شکر گذاشتم . اما غذا خواستنم از این رو بود که از آن شب که از چنین ظلمی در سرزمین خود آگاه شدم؛ با پروردگار خود پیمان بستم لب به آب و غذا نزنم تا داد تو را از آن ستمگر بستانم . اکنون از آن ساعت تا به حال چیزی نخورده ام. گر به دولت برسی ؛ مَست نگردی ؛ مَردی گر به ذلت برسی ؛ پَست نگردی ؛ مَردی اهل عالم همه بازیچه دست هوس اند گر تو بازیچه این دست نگردی ، مَردی
    1 امتیاز
این صفحه از تخته امتیازات بر اساس منطقه زمانی تهران/GMT+03:30 می باشد
×
×
  • اضافه کردن...